English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to get a word in edgewise U طرفی را میان صحبت شخص پرچانه دیگر انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
athwart U از طرفی بطرف دیگر
horizontal U دراز کشیدن به صورت تخت یا حرمت از طرفی به طرف دیگر و نه از بالا به پایین
dialogue U صحبت با شخص دیگر
dialogues U صحبت با شخص دیگر
dialog U صحبت با شخص دیگر
get hold of (someone) <idiom> U (برای صحبت)به گیر انداختن شخص
among other things U میان چیزهای دیگر
among others U میان چیزهای دیگر
inter alia U میان چیزهای دیگر
inter alia U میان اشخاص دیگر
telephones U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoned U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephone U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoning U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
interpolating U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolated U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolate U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolates U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
inclusive U چیزی هک در میان چیز دیگر شامل شود
shunts U به خط دیگر انداختن
shunted U به خط دیگر انداختن
shunt U به خط دیگر انداختن
to p on one thing to another U چیزی را به چیز دیگر انداختن
switch U روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switches U روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switched U روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
long-winded U پرچانه
long winded U پرچانه
jawy U پرچانه
data interchange format U استانداردی در میان سازندگان نرم افزار که اجازه میدهدتا داده از یک برنامه برای برنامههای دیگر قابل دسترس باشد
persnickety U وسواسی پرچانه
talkative U وراج پرچانه
pernickety U وسواسی پرچانه
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
interregnum U فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregna U فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregnums U فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
Apple Key U کلید مخصوص روی صفحه کلید Macintosh Apple که ترکیب آن با کلیدهای دیگر یک راه میان بر برای انتخاب منوها است
impartiality U بی طرفی
one tideness U یک طرفی
one sidedness U یک طرفی
secund U یک طرفی
cubical U سه طرفی
neutrality U بی طرفی
triacontahedral U سی رویه سی طرفی
yon U شخص ان طرفی
neutralism U سیاست بی طرفی
neutralism U روش بی طرفی
Do you know who you are dealing with? U میدانی با کی طرفی ؟
neutral state U حالت بی طرفی سیاسی
neutralism U حفظ بی طرفی سیاسی
mixers U انداختن میلههای بولینگ با میلههای دیگر
mixer U انداختن میلههای بولینگ با میلههای دیگر
disinterestedly U ازروی بی طرفی یابی علاقگی
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
medoterranean U واقع در میان چند زمین میان زمینی
futtock U میان چوب میان تیر
intervenient U در میان اینده واقع در میان
pad U ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads U ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
chips U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> U به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
conversions U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
tunnelling U روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered U جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shifts U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
psychophysics U علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
metafile U 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say U دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
let down U پایین انداختن انداختن
colloquy U صحبت
chitchat U صحبت
collocutor U هم صحبت
confabulation U صحبت
talk U صحبت
talked U صحبت
talks U صحبت
colloquies U صحبت
mouthing U صحبت
mouths U صحبت
converse U صحبت
conversed U صحبت
mouthed U صحبت
parle U صحبت
converses U صحبت
mouth U صحبت
conversing U صحبت
talked U صحبت کردن
duologue U صحبت دونفری
pillow talk U صحبت خودمانی
dialogues U گفتگو صحبت
dialogue U گفتگو صحبت
private talk U صحبت خصوصی
sniffling U صحبت تودماغی
natters U صحبت دوستانه
speaks U صحبت کردن
natter U صحبت دوستانه
nattering U صحبت دوستانه
speak U صحبت کردن
She refused to open her oips . U لب به صحبت بازنکرد
well spoken U خوش صحبت
well-spoken U خوش صحبت
talk U صحبت کردن
chit-chat U صحبت کوتاه
chit chat U صحبت کوتاه
talks U صحبت کردن
aside U صحبت تنها
conversationalist U خوش صحبت
conversationalists U خوش صحبت
speech U صحبت نطق
speeches U صحبت نطق
nattered U صحبت دوستانه
sniffled U صحبت تودماغی
conversable U خوش صحبت
my inter locvtor U طرف صحبت من
confabulate U صحبت کردن
shoptald U صحبت بازاری
chatty U خوش صحبت
asides U صحبت تنها
telephone frequency U فرکانس صحبت
sniffle U صحبت تودماغی
talk up <idiom> U صحبت درمورد
sniffles U صحبت تودماغی
conversationist U خوش صحبت
chitchat U صحبت کوتاه
cross talk U تداخل صحبت
coze U صحبت خودمانی
to talk [to] U صحبت کردن [با]
articulate U ماهر در صحبت
articulates U ماهر در صحبت
articulating U ماهر در صحبت
HTML U مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
They have got engrossed in conversation . U صحبت آها گه انداخته
interlocutors U طرف صحبت هم سخن
interlocutor U طرف صحبت هم سخن
blather U صحبت بی معنی واحمقانه
sniffle U با فن فن صحبت یاگریه کردن
monologues U تک سخنگویی صحبت یک نفری
monologue U تک سخنگویی صحبت یک نفری
sniffled U با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffled U تودماغی صحبت کردن
sniffles U با فن فن صحبت یاگریه کردن
gest U کار نمایان هم صحبت
pipe up <idiom> U بلندتر صحبت کردن
sniffling U با فن فن صحبت یاگریه کردن
take exception to <idiom> U مخاف صحبت کردن
sniffling U تودماغی صحبت کردن
sniffle U تودماغی صحبت کردن
tell (someone) off <idiom> U با عصبانیت صحبت کردن
weigh one's words <idiom> U مراقب صحبت بودن
geste U کار نمایان هم صحبت
sniffles U تودماغی صحبت کردن
hobnobs U صحبت دوستانه کردن
waste one's breath <idiom> U بی نتیجه صحبت کردن
cramp one's style <idiom> U محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
hobnobbing U صحبت دوستانه کردن
hobnobbed U صحبت دوستانه کردن
hobnob U صحبت دوستانه کردن
go on <idiom> U زیادی صحبت کردن
harp on <idiom> U بانارضایتی صحبت کردن
hold forth <idiom> U صحبت کردن درمورد
he was talking about me U درخصوص من صحبت می کرد
to speak [about] U صحبت کردن [در باره]
To refer to implicitly. To hint. U درپرده صحبت کردن
To talk in measured terms . To talk slowly. U شمرده صحبت کردن
To pay money. To make a payment. U بی پرده صحبت کردن
to speak to somebody U با کسی صحبت کردن
whispery U اهسته صحبت کننده
monolog U تک سخنگویی صحبت یک نفری
to speak candidly <idiom> U بی پرده صحبت کردن
At this point of the conversation. U صحبت که به اینجا رسید
Sh spoke in such a way that… U طوری صحبت کرد که
To speak elaborately. U با آب وتاب صحبت کردن
to switch on U طرف صحبت کردن
There is some talk of his resigning. U صحبت از استعفای اوست
To speak with freedom. U آزادانه صحبت کردن .
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
sniffled U درحال عطسه صحبت کردن
squeaking U با صدای جیغ صحبت کردن
She was talking to (with ) a friend . U داشت با دوستش صحبت می کرد
throw in U مطلبی بر صحبت کسی افزودن
They were talking in Spanish . U بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
squeaked U با صدای جیغ صحبت کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com