Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 269 (42 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
litigate
U
طرح دعوی کردن
litigated
U
طرح دعوی کردن
litigates
U
طرح دعوی کردن
litigating
U
طرح دعوی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
redundancies
U
در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
redundancy
U
در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
dismissal
U
عزل مختومه کردن دعوی
dismissals
U
عزل مختومه کردن دعوی
sue
U
دعوی کردن
sued
U
دعوی کردن
sues
U
دعوی کردن
suing
U
دعوی کردن
relinquish
U
ترک دعوی کردن
relinquished
U
ترک دعوی کردن
relinquishes
U
ترک دعوی کردن
quarrel
U
دعوی کردن
quarrel
U
دعوی کردن منازعه
quarreled
U
دعوی کردن
quarreled
U
دعوی کردن منازعه
quarreling
U
دعوی کردن
quarreling
U
دعوی کردن منازعه
quarrelled
U
دعوی کردن
quarrelled
U
دعوی کردن منازعه
quarrelling
U
دعوی کردن
quarrelling
U
دعوی کردن منازعه
quarrels
U
دعوی کردن
quarrels
U
دعوی کردن منازعه
brief
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
disclaim
U
ترک دعوی کردن
disclaimed
U
ترک دعوی کردن
disclaiming
U
ترک دعوی کردن
disclaims
U
ترک دعوی کردن
pretend
U
بخود بستن دعوی کردن
pretend
U
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretending
U
بخود بستن دعوی کردن
pretending
U
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretends
U
بخود بستن دعوی کردن
pretends
U
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
litigate
U
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigated
U
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigates
U
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigating
U
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
traverse
U
تکذیب کردن دعوی
traversed
U
تکذیب کردن دعوی
traverses
U
تکذیب کردن دعوی
traversing
U
تکذیب کردن دعوی
process
U
جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
processes
U
جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
bring a suit against a person
U
اقامه دعوی علیه کسی کردن
bring an action against someone
U
علیه کسی اقامه دعوی کردن
lodge a complaint against someone
U
علیه کسی اقامه دعوی کردن
compounding a felony
U
سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
disaffirm
U
ترک دعوی کردن
disaffirm
U
دعوی سابق را به صلح ختم کردن نقض احکام صادره از دادگاهها
go to law
U
اقامه دعوی کردن دادخواهی کردن عارض شدن
lodge a complaint
U
اقامه دعوی کردن
pretend to
U
دعوی یا ادعا کردن
relinquish a claim
U
ترک دعوی کردن
set up claim to
U
دعوی کردن
stet processus
U
گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
subduct
U
ترک دعوی کردن
to pretend to wisdom
U
دعوی عقل یا حکمت کردن
use and occupation
U
عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
to start quarrelling
<idiom>
U
شروع به دعوی کردن
[اصطلاح روزمره]
to go
[fall]
together by the ears
[outdated]
<idiom>
U
شروع به دعوی کردن
to square up
U
خود را آماده کردن
[برای دعوی یا حمله]
Other Matches
restitution of conjugal rights
U
دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
trover
U
دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
pleadings
U
افهارات طرفین دعوی صورت افهارات طرفین دعوی
quarreled
U
دعوی
pretension
U
دعوی
cases
U
دعوی
suit at law
U
دعوی
quarrel
U
دعوی
quarrelling
U
دعوی
claims
U
دعوی
pretensions
U
دعوی
strife
U
دعوی
lawsuit
U
دعوی
quarreling
U
دعوی
quarrelled
U
دعوی
lawsuits
U
دعوی
quarrels
U
دعوی
professions
U
دعوی
claimed
U
دعوی
case
U
دعوی
profession
U
دعوی
claiming
U
دعوی
claim
U
دعوی
bringing an action
U
اقامه دعوی
relinquishment of a claim
U
ترک دعوی
relinquishment of a claim
U
اسقاط دعوی
hypothetical case
U
دعوی فرضی
nullity proceeding
U
دعوی بطلان
claim for restitution
U
دعوی استرداد
disclaimers
U
ترک دعوی
hearings
U
استماع دعوی
splitting a cause of action
U
تجزیه دعوی
quitclaim
U
ترک دعوی
proceeding for damage
U
دعوی خسارت
vexatious action
U
دعوی ایذائی
civil action
U
دعوی مدنی
disclaimer
U
ترک دعوی
s.c
U
همان دعوی
substituted service
U
اوراق دعوی
subject of debate
U
موضوع دعوی
prime impression
U
دعوی ابتدایی
hearing
U
استماع دعوی
retraxit
U
استرداد دعوی
litigant
U
طرف دعوی
lis mota
U
شروع دعوی
remedy sought by plaintiff
U
خواسته دعوی
jactation
U
دعوی دروغ
jactitation
U
دعوی دروغ
set off
U
دعوی متقابل
object of claim
U
خواسته دعوی
mertis of the case
U
ماهیت دعوی
cases
U
دعوی مرافعه
restitution of conjugal rights
U
دعوی تمکین
case
U
دعوی مورد
opponent
U
طرف دعوی
cause of claim
U
منشاء دعوی
issue
U
موضوع دعوی
case
U
دعوی مرافعه
opponents
U
طرف دعوی
issued
U
موضوع دعوی
cases
U
دعوی مورد
issues
U
موضوع دعوی
initiating proceedings
U
اقامه دعوی
right of action
U
حق اقامه دعوی
pretensions
U
دعوی خودفروشی
acquittance
U
ترک دعوی
litigation
U
دعوی قضایی
litigation
U
ترافع دعوی
withdrawal of a case
U
استرداد دعوی
ancillary suit
U
دعوی طاری
pleas
U
پاسخ دعوی
parties
U
اصحاب دعوی
cross action
U
دعوی متقابل
plea
U
پاسخ دعوی
personal action
U
دعوی منقول
claimants
U
اصحاب دعوی
desistement
U
ترک دعوی
desistement
U
انصراف از دعوی
personal action
U
دعوی شخصی
pretension
U
دعوی خودفروشی
post litem motam
U
پس از طرح دعوی
suit
U
خواستگاری دعوی
possessory action
U
دعوی مالکیت
criminal action
U
دعوی جزایی
litigants
U
اصحاب دعوی
the litigants
U
طرفین دعوی
prime impression
U
دعوی بدوی
parties of dispute
U
اصحاب دعوی
suited
U
خواستگاری دعوی
admissible case
U
دعوی مسموع
counter claim
U
دعوی متقابل
suits
U
خواستگاری دعوی
counterclaim
U
دعوی متقابل
waiving a claim
U
اسقاط دعوی
acquittance
U
سندترک دعوی
parties to a dispute
U
اصحاب دعوی
party to a suit
U
طرف دعوی
lose the case
U
محکوم شدن در دعوی
parties
U
متداعیین اطراف دعوی
bill
U
گزارش جریان دعوی
judge advocate
U
اقامه کننده دعوی
security for costs
U
تامین هزینه دعوی
pleas in bar
U
مدافعات مسقط دعوی
replevin
U
دعوی اعاده مالکیت
right of action
U
حق طرح دعوی دردادگاه
secta
U
ادله خواهان دعوی
right of action
U
حق طرح دعوی در دادگاه
litigable
U
قابل طرح دعوی
action in personam
U
دعوی بر علیه شخص
bills
U
گزارش جریان دعوی
possessory action
U
دعوی اعاده مالکیت
obiter dictum
U
خارج از موضوع دعوی
civil action
U
دعوی مدنی یا حقوقی
querela
U
دعوی مطروح در محکمه
prima facie case
U
دعوی قابل طرح
quitclaim
U
سند ترک دعوی
real action
U
دعوی غیر منقول
sounding in damages
U
دعوی خسارت مستدل
prima facie case
U
دعوی قابل استماع
taxation of costs
U
ارزیابی هزینههای دعوی
seduction
U
دعوی فریب و اغوا
evidance in substanttiation of claims
U
ادله اثبات دعوی
action in rem
U
دعوی بر علیه عین مال
non suit
U
ترک دعوی به وسیله خواهان
forclosure
U
سلب حق اقامه دعوی ممانعت
extrajudicial
U
بدون ارتباط به موضوع دعوی
counter charge
U
دعوی متقابل در امر جزایی
lawsuit
U
دادخواهی طرح دعوی در دادگاه
libllant
U
خواهان یا شاکی دعوی افترا
jactitation of marriage
U
دعوی دروغ نسبت به زناشویی
lawsuits
U
دادخواهی طرح دعوی در دادگاه
sounding in damages
U
دعوی خسارت صحیح و محکم
venues
U
محل وقوع جرم یا دعوی
venue
U
محل وقوع جرم یا دعوی
suppliant
U
خواهان دعوی اعاده تصرف
misjoinder
U
اتحاد ناصحیح وتبانی اصحاب دعوی
renunciative
U
مبنی بر چشم پوشی یا ترک دعوی
renunciatory
U
مبنی بر چشم پوشی یا ترک دعوی
replication
U
جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
real action
U
دعوی راجع به اموال غیر منقول
relicta verificatione
U
تسلیم خوانده در مقابل دعوی خواهان
to initiate legal action
U
دعوی حقوقی را راه انداختن
[حقوق]
I will be instigating
[initiating]
legal proceedings.
U
من دعوی حقوقی را آغاز خواهم کرد.
We lost the case . We were convicted.
U
دردادگاه محکوم شدیم ( دعوی را باختیم )
release
U
ترک دعوی ابراء کسی از دین
variance
U
اختلاف و نتاقض در ارکان مختلف دعوی
join issue with a person
U
با کسی وارد مرافعه یا دعوی شدن
releases
U
ترک دعوی ابراء کسی از دین
released
U
ترک دعوی ابراء کسی از دین
pre audience
U
ترتیب تقدم صحبت اصحاب دعوی در محکمه
pray in aid
U
دعوی مطالبه منافع ناشی ازمحتویات یک سند
torts
U
عملی که میتواندموجب موضوع دعوی مدنی باشد
tort
U
عملی که میتواندموجب موضوع دعوی مدنی باشد
consultary response
U
نظر محکمه حقوقی درباره یک دعوی خاص
nemo agit in seipsum
U
هیچ کس نمیتواند علیه خوداقامه دعوی کند
replevin
U
طرح دعوی به منظور استرداد مال توقیف شده
qui tam action
U
دعوی کیفری که واجد جنبه عمومی و خصوصی باشد
trespassed
U
تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
trespasses
U
تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
trespassing
U
تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
procedendo
U
حکم ارجاع مجدد دعوی از محکم عالی به دادگاه تالی
trespass
U
تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
interrogatory
U
مجموعه سوالاتی که از شهودیا سایر اطراف دعوی در یک دادگاه میشود
quantum meruit
U
هر قدر کارش واقعا" ارزش داشته باشد در دعوی کارگربر کارفرما
estopel
U
عملی که باعث میشود عامل از طرح دعوی یاادعا یا تکذیب و انکار
plea in abatement
U
دفاعی که باعث معلق ماندن یابه تعویق افتادن دعوی خواهان شود
peremptory challenge
U
رد عضو هیات منصفه به وسیله یکی از اصحاب دعوی بدون ذکر دلیل خاص
origin writ
U
ورقهای بود که در گذشته خواهان دعوی ان را یه عنوان اولین قدم در احقاق حق خود می خریدند
running down case
U
دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
exparte
U
قراری که دادگاه به درخواست یکی از اصحاب دعوی و بدون توجه به تمایل دیگری صادر میکند
refresher
U
حق الوکاله اضافی که هنگام جریان دعوی زمانیکه مدت دادرسی از حد معمول تجاوزکند به وکیل داده میشود
demurrer
U
ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
things in action
U
اموالی که بالفعل در تصرف شخصی نیستند ولی نسبت به ان ها حقی دارد ومیتواند از طریق طرح دعوی ان ها را مطالبه کند
misrepresentation
U
در CL وقتی قلب واقعیت میتواند در محدوده مسئولیت مدنی موضوع دعوی قرار گیرد که ناشی از عمد وقصد باشد تدلیس
to provoke somebody until a row breaks out
<idiom>
U
کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
declaratory judgment
U
حکمی است که در ان حقوق عدهای تثبیت واعلام میشود لیکن هیچ دستور اجراییی را که از نظراختتام دعوی موثر در مقام باشد متضمن نیست
referees
U
در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
referee
U
در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
refereed
U
در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
refereeing
U
در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
wager of battle
U
نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
demurred
U
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring
U
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur
U
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs
U
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com