English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 96 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
observed chart U طرح تیر دیدبانی شده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
surveillance U دیدبانی و مراقبت از منطقه
scope U وسیله دیدبانی یا بینایی
optical U مربوط به دیدبانی بصری
observation U دیدبانی
observation U دیدبانی کردن مشاهده کردن
observation U دیدبانی اتش
observations U دیدبانی
observations U دیدبانی کردن مشاهده کردن
observations U دیدبانی اتش
spot U پیداکردن محل نقاط با دیدبانی دیدبانی کردن
spots U پیداکردن محل نقاط با دیدبانی دیدبانی کردن
neglect U دیدبانی نکنید
neglect U این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
neglected U دیدبانی نکنید
neglected U این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
neglecting U دیدبانی نکنید
neglecting U این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
neglects U دیدبانی نکنید
neglects U این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
report U گزارش دیدبانی
reported U گزارش دیدبانی
reports U گزارش دیدبانی
observe U دیدبانی کردن
observed U دیدبانی کردن
observes U دیدبانی کردن
observing U دیدبانی کردن
scan U دیدبانی کردن دیدبانی مداوم
scanned U دیدبانی کردن دیدبانی مداوم
scans U دیدبانی کردن دیدبانی مداوم
loophole U سوراخ دیدبانی
loopholes U سوراخ دیدبانی
watchtower U برج دیدبانی
watchtowers U برج دیدبانی
beacon U برج دیدبانی
beacons U برج دیدبانی
spotting U دیدبانی کردن دید زدن
spotting U تنظیم تیر و دیدبانی اتش درتوپخانه دریایی
crested U دیدبانی غیر ممکن غیر قابل دید به وسیله مانع
screen U دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screened U دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screening, screenings U دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screens U دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
aerial observation U دیدبانی هوایی
air observation U دیدبانی هوایی
air spot U تنظیم تیر توپخانه با استفاده از دیدبانی هوایی
air spot U تنظیم تیربا دیدبانی هوایی
apex angle U زاویه راسی دیدبانی
area search U کاوش منطقه با دیدبانی بصری کاوش منطقهای
army of observation U عده دیدبانی
astronomic observation U دیدبانی نجومی
astronomic station U ایستگاه دیدبانی نجومی
bilateral observation U دیدبانی مضاعف
bilateral observation U دیدبانی دوجانبه
bilateral spotting U دیدبانی مضاعف محل اصابت گلوله دیدبانی دو جانبه
direct observation U دیدبانی مستقیم
espial U دیدبانی
flank observation U دیدبانی جناحی
flank observation U دیدبانی جانبی دیدبانی از دیدگاه جانبی
folded optics U وسیله عکاسی یا دیدبانی تاشونده
ground observation U دیدبانی زمینی
ground observation U دیدبانی ازروی زمین
infrared viewer U دوربین دیدبانی شبانه
intermediate area U منطقه واسطه دیدبانی رادار منطقهای به عمق 2 تا 01هزار متر در جلوی لشگر
interocular distance U فاصله بین عدسیهای یک وسیله دیدبانی یا بین دوچشم
night vision U دیدبانی در شب دید شبانه دیدبانی شبانه
o o line U خط تقسیم دیدبانی
o o line U خط دیدبانی سپاه
observation post U پست دیدبانی
observation sector U قطاع دیدبانی
observed fire U تیر دیدبانی شده
observing sector U قطاع دیدبانی
observing sector U منطقه دیدبانی
pibal U تعیین جهت وزش باد به طریقه بصری دیدبانی بصری
pibal U دیدبانی بصری بالن هواسنجی برای تعیین سمت باد
pilothouse U اطاق دیدبانی کشتی
radar beacon U برج دیدبانی رادار
radar quardship U دیدبانی بارادار
rawin U دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
reduction coefficient U ضریب کاهش استعداد ضریب دیدبانی
seen fire U اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
sniper scope U دوربین تیراندازی بوسیله تیراندازان ماهر دوربین مادون قرمز دیدبانی در شب
snooper U هواپیمایی که در حال تعقیب یا دیدبانی است
snooper scope U دوربین تعقیب و دیدبانی
spotting charge U خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
spotting line U خط دیدبانی توپخانه دریایی یازمینی خط تنظیم تیر ودیدبانی اتش
terrain spotting U دیدبانی کردن زمین
tog method U روش دیدبانی در خط توپ هدف
tog method U روش دیدبانی محوری
visual observation U دیدبانی با چشم
visual observation U دیدبانی بصری
visibility range U شعاع عمل دیدبانی یا دید
visualreport U گزارش دیدبانی بصری گزارش مشاهدات بصری در حین پرواز
watch tower U برج دیدبانی
weather observation U مشاهدات هواشناسی دیدبانی جوی
loop-hole U سوراخ دیدبانی
Partial phrase not found.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com