English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (29 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
denature U طبیعت یا ماهیت چیزی راعوض کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
anthroposophy U علم شناسایی طبیعت و ماهیت انسانی
nature [of things] U سرشت [ماهیت] [خوی] [ذات] [طبیعت]
objectify U خاصیت و ماهیت چیزی رامعین کردن
identify U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifying U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identified U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifies U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
to relieve guard U نگهبان راعوض کردن
qualities U ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
quality U ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
lusus natarae U بازی طبیعت خوش مزگی طبیعت
lusus naturae U بازی طبیعت خوشمزگی طبیعت
I'll eat my hat if I dont do it . U اگر اینکار رانکردم اسمم راعوض می کنم
transubstantiate U قلب ماهیت کردن
substantivize U دارای ماهیت کردن
transmuting U تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
transmutes U تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
transmuted U تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
transmute U تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
desert U [طراحی محوطه سازی در قرن هجدهم میلادی با نگاه کردن به طبیعت وحشی و دست نخورده]
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
nature U ماهیت
navigated U ماهیت
navigate U ماهیت
navigating U ماهیت
essence U ماهیت
quiddity U ماهیت
natures U ماهیت
navigates U ماهیت
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
mertis of the case U ماهیت دعوی
natures U ماهیت خوی
human nature U ماهیت آدم
transubstantiation U قلب ماهیت
matters U ماهیت جوهر
transmutation U قلب ماهیت
mattering U ماهیت جوهر
mattered U ماهیت جوهر
matter U ماهیت جوهر
essence U وجود ماهیت
nature U ماهیت خوی
denaturation U قلب ماهیت
nature of the operation U ماهیت عملیات
transshape U تغییر ماهیت دادن
substantiate U ماهیت جسمانی دادن به
substantiates U ماهیت جسمانی دادن به
coessentiality U هم جوهری وحدت ماهیت
transmutable U قلب ماهیت یافتنی
transmutative U قلب ماهیت یافتنی
substantiating U ماهیت جسمانی دادن به
substantiated U ماهیت جسمانی دادن به
transmutation U قلب ماهیت تکامل
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
substantive U دارای ماهیت واقعی حقیقی
ipso facto U بواسطه ماهیت خود فعل
inclination U طبیعت
quality U طبیعت
temperaments U طبیعت
consubstantial U هم طبیعت
temperament U طبیعت
qualities U طبیعت
nature U طبیعت
Mother Nature U طبیعت
physio U طبیعت
physios U طبیعت
natures U طبیعت
demurred U ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
His speech was in the nature of an apology. U ماهیت سخنرانی او [مرد] عذرخواهی بود.
demurring U ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
demurs U ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
the nature of the case U ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
demur U ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
naturalist U طبیعت شناس
nature U طبیعت سرشت
tao U مسیر طبیعت
natural endowments U بخششهای طبیعت
lusus naturae U غرابت طبیعت
naturalists U طبیعت گرا
naturalists U طبیعت شناس
naturalist U طبیعت گرا
human nature U طبیعت انسان
naturalism U طبیعت گرایی
cycle of water U گردش اب در طبیعت
hyperphyscal U مافوق طبیعت
hyperphysical U فوق طبیعت
earthiness U طبیعت خاکی
against nature U مخالف طبیعت
hu man nature U طبیعت انسانی
Mother Nature U طبیعت مهربان
naturalism U طبیعت پردازی
hydraulic cycle U گردش اب در طبیعت
animality U طبیعت حیوانی
navigate U طبیعت ذات
navigates U طبیعت ذات
landscape architecture U معماری طبیعت
navigated U طبیعت ذات
natures U طبیعت سرشت
freaks of nature U غرائب طبیعت
second nature U طبیعت ثانوی
lusus natarae U غرابت طبیعت
navigating U طبیعت ذات
gift of nature U هدیه طبیعت
gift of nature U نعمت طبیعت
metaphsical U طبیعت حکمتی
still life U طبیعت بیجان
contrary to nature U بر خلاف طبیعت
metaphsics U دانش ماورای طبیعت
naturalistic U مبنی بر طبیعت بازی
unnatural U بر خلاف اصول طبیعت
unnaturally U بر خلاف اصول طبیعت
i a the beauties of nature U من از زیبائیهای طبیعت حظ کردم
natural selection U فلسفه انتخاب اصلح در طبیعت
fantasticality U طبیعت خیالی یاوسواسی بوالهوسی
four forces of nature U چهار نیروی بنیادی طبیعت
humanist U مطالعه کننده طبیعت یا امورانسانی
metaphisical U مربوط به علم ماوراء طبیعت
all nature looked green U طبیعت سراسر سبز بود
they are cured by nature U طبیعت انها را درمان میکند
natural phenomena U حوادث طبیعی تجلیات طبیعت
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
Pre-Raphaelite U مکتب بازنمایی طبیعت آنطور که هست
Pre-Raphaelites U مکتب بازنمایی طبیعت آنطور که هست
herbescent U اماده برای پیداکردن طبیعت گیاه
anthropogenic U مربوط به برخورد وتماس بشر با طبیعت
it occurs in nature as a gas U در طبیعت بشکل گاز یافت میشود
naturalism U فلسفه یا مذهب طبیعی اصالت طبیعت
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
earthliness U دنیوی بودن مادیت طبیعت زمینی یاخاکی
metaphysically U از روی علم ماورای طبیعت بطور معنوی یا مبهم
natural philosopher U فیزیک خوان کسیکه که عقیده به اصالت طبیعت دارد
catastrophism U اعتقاد باینکه پوسته زمین دستخوش انقلابهای ناگهانی طبیعت شده
physiocrat U کسیکه معتقداست که زمین یگانه سرچشمه ثروت است وحکومت بایدتابع طبیعت باشد
His sculptures blend into nature as if they belonged there. U مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
physiocrats U اقتصاددانان فرانسوی قرن هیجده که معتقد بودند زمین و طبیعت یگانه منبع ثروت است
identification U حرف که بر کامپیوتر میزبان ارسال میشود تا ماهیت و محل کامپیوتر دور یا ترمینال مشخص شود
flavorings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization U خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavouring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
to prescribe something [legal provision] U چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
prejudging U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to tarnish something [image, status, reputation, ...] U چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
referred U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refers U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
set loose <idiom> U رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
premeditate U قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
refer U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
fraise U نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
to pirate something U چیزی را غیر قانونی چاپ کردن [دو نسخه ای کردن]
to pull off something [contract, job etc.] U چیزی را تهیه کردن [تامین کردن] [شغلی یا قراردادی]
to instigate something U چیزی را برانگیختن [اغوا کردن ] [وادار کردن ]
quantifies U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
to throw light upon U روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
valuate U ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
cession U صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
quantifying U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantified U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
denounced U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounce U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
mind U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
beck U باسرتصدیق کردن یاحالی کردن چیزی
briefest U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefer U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefed U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
to beg for a thing U چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن
minds U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
reference U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
references U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
minding U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com