Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 57 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
his
U
ضمیر ملکی سوم شخص مفردمذکر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
my
<pron.>
U
مال من
[ضمیر ملکی]
pronominal
U
وابسته به ضمیر شبیه ضمیر
manorial
U
ملکی
possessive
U
ملکی
possessives
U
ملکی
agrarian
U
ملکی
landed a
U
ملکی
jointure
U
مهریه ملکی
pronoun
U
ضمیر
PR
U
ضمیر
consciences
U
ضمیر
conscience
U
ضمیر
the inward man
U
ضمیر
pronouns
U
ضمیر
ego
U
ضمیر
egos
U
ضمیر
legal right toa property
U
حق قانونی نسبت به ملکی
genitive
U
ملکی مضاف الیهی
to vest a property in any one
U
ملکی رابکسی واگذارکردن
land agent
U
دلال معاملات ملکی
realtors
U
دلال معاملات ملکی
realtor
U
دلال معاملات ملکی
to a an astate
U
ملکی رابدست اوردن
d. pronoun
U
ضمیر اشاره
unconsciously
U
ضمیر نابخود
interrogarive pronoun
U
ضمیر پرسش
unconscious
U
ضمیر نابخود
relative pronouns
U
ضمیر موصول
the inner man
U
روح ضمیر
personal pronoun
U
ضمیر شخصی
relative pronoun
U
ضمیر موصول
antecedent
U
مرجع ضمیر
antecedents
U
مرجع ضمیر
to vest a property in any one
U
ملکی را بتصرف کسی دراوردن
vest a property in someone
U
ملکی را به کسی واگذار کردن
estate in joint tenancy
U
در CLواگذاری ملکی را به دو یا چندنفر گویند
to rack rent
U
حداکثر اجاره رابر ملکی بستن
foreclose a mortgage
U
فک رهن ملکی را از مالک ان سلب کردن
we
U
ضمیر اول شخص جمع
reflexive pronoun
U
ضمیر مرجوع بفاعل یامسندالیه
reflexive pronouns
U
ضمیر مرجوع بفاعل یامسندالیه
melchizedek
U
> ملکی صدق < کاهنی که ازابراهیم عشر گرفت
determinative
U
اسم اشارهء صفت یا ضمیر اشاره
determiner
U
مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره
determiners
U
مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره
the heart's letter is read in the eyes
<proverb>
U
رنگ رخساره نشان می دهد از سر ضمیر
undemonstrative
U
فاقد ضمیر اشاره غیر مدلل
onerous property
U
دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
an insolvent estate
U
دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
pronominal adjective
صفتی که اگر موصوف آن را بیندازند ضمیر میشوند
lien
U
حق تصرف مال یا ملکی تاهنگامیکه بدهی وابسته به ان داده شود
estate at will
U
در CLواگذاری ملکی است که به کسی به عنوان اجاره با قیداین شرط که مستاجر عین مستاجره را به میل مالک اداره کند
tenancy in common
U
حالتی که جمعی با عناوین مختلف در اداره ملکی شرکت داشته باشند بدون ان که به وحدت مالکیت ان خللی وارد اید مدت اجاره
tenant by sufference
U
هر گاه کسی ملکی رابا عنوان و سمت قانونی درتصرف داشته باشد و پس اززوال سمت
charges
U
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge
U
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
Recent search history
Forum search
Search history is
off
.
Activate
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com
Close
Previous
Next
Loading...