English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
borrow U ضربه زدن روی چمن نرم به سمت چپ یا راست یا مستقیم
borrowed U ضربه زدن روی چمن نرم به سمت چپ یا راست یا مستقیم
borrows U ضربه زدن روی چمن نرم به سمت چپ یا راست یا مستقیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
one two U ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
sclaff U ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
straight right U راست مستقیم در بوکس
direct U مستقیم راست راهنمایی کردن
directs U مستقیم راست راهنمایی کردن
directed U مستقیم راست راهنمایی کردن
justify U چاپ با حاشیه مستقیم در سمت راست
justifying U چاپ با حاشیه مستقیم در سمت راست
justifies U چاپ با حاشیه مستقیم در سمت راست
jabbing U ضربه سریع مستقیم
jab U ضربه سریع مستقیم
straight blow U ضربه مستقیم در بوکس
jabbed U ضربه سریع مستقیم
jabs U ضربه سریع مستقیم
off drive U ضربه به سمت راست
justifications U انتقال بیتهای داده یا حروف به راست یا چپ یا حاشیه مستقیم پیدا کنند
justification U انتقال بیتهای داده یا حروف به راست یا چپ یا حاشیه مستقیم پیدا کنند
forehands U ضربه از سمت راست بدن
forehand U ضربه از سمت راست بدن
clothesline U ضربه نسبتا"مستقیم نزدیک زمین
goal kick U ضربه ازاد مستقیم روی دروازه
justify U تغییر فضای بین کلمات یا حروف در متن به طوری که حاشیه راست و چپ مستقیم شود
justifies U تغییر فضای بین کلمات یا حروف در متن به طوری که حاشیه راست و چپ مستقیم شود
justifying U تغییر فضای بین کلمات یا حروف در متن به طوری که حاشیه راست و چپ مستقیم شود
off break U کسب امتیاز معینی در ضربه به سمت راست
flicks U ضربه سریع با چرخش مچ انحراف ناگهانی تیر از خط مستقیم
flick U ضربه سریع با چرخش مچ انحراف ناگهانی تیر از خط مستقیم
flicking U ضربه سریع با چرخش مچ انحراف ناگهانی تیر از خط مستقیم
flicked U ضربه سریع با چرخش مچ انحراف ناگهانی تیر از خط مستقیم
justify U تقسیم کلمات بزرگ به درستی به طوری که در انهای خط نصف شوند تاحاشیه سمت راست مستقیم شود
justifying U تقسیم کلمات بزرگ به درستی به طوری که در انهای خط نصف شوند تاحاشیه سمت راست مستقیم شود
justifies U تقسیم کلمات بزرگ به درستی به طوری که در انهای خط نصف شوند تاحاشیه سمت راست مستقیم شود
dexiotropic U واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropous U واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dasd U Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission U مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
attention to port U احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right. U این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
basic U روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basics U روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
bi directional U چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
hits U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
directed U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct exchange U تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
directs U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
plain dealing U معامله راست حسینی راست باز
To lead an idle life. U راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
orthotropous U دارای تخمک راست راست اسه
cost fraction U نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
off U خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
columnleft U فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
half face U نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
direct command U فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
punt U ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted U ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts U ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response U پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
direct fire sights U زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
elicitation U کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
direct dyes U رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
underhook U گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
side step U فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
right justify U هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
cross U ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses U ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest U ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser U ضربه هوک پس از ضربه حریف
direct access storage device U اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
guide left U فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
shank U ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
half left U فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
placekick U ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
direct <adj.> U مستقیم
on line U مستقیم
straighter U مستقیم
straightest U مستقیم
straight line U مستقیم
straightish U مستقیم
beeline U خط مستقیم
right U مستقیم
righting U مستقیم
attributive U مستقیم
righted U مستقیم
levels U مستقیم
levelled U مستقیم
directed U مستقیم
straight line code U کد خط مستقیم
first-hand U مستقیم
straight U مستقیم
leveled U مستقیم
straight line U خط مستقیم
firsthand U مستقیم
upstanding U مستقیم
straight line code U کد مستقیم
level U مستقیم
unintermediate <adj.> U مستقیم
bee line U خط مستقیم
directs U مستقیم
straight U راست
right face U به راست راست
up front U رک و راست
uninhibited U رک و راست
vertically U راست
turnabouts U به راست راست
plumply U سر راست
turnabout U به راست راست
right footed U راست پا
rectilineal U راست خط
plain spoken U یر راست
forthrights U سر راست
righting U راست
vertical beam U راست رو
wrapover skirt U راست
wrapover dress U راست
bolt upright U راست
beeline U خط راست
freehearted U رک و راست
dextrorotatory U راست بر
right turn U به راست راست
right U راست
wrapover top U راست
righted U راست
blankly U سر راست
directly U سر راست
straighter U راست
right back U بک راست
upright U راست
straightest U راست
wooden U راست
erects U راست
outspoken U رک و راست
dextrogyrous U راست بر
apeak U راست
erecting U راست
bee line U خط راست
erected U راست
erect U راست
pricks U راست
pricking U راست
prick U راست
on end U راست
sheer U یک راست
straightforward U رک سر راست
truest U راست
pricked U راست
truer U راست
true U راست
four-square U رک و راست
straightish U سر راست
candid U راست
plain dealing U راست
straightish U راست
straightforward U راست
forward resistance U مقاومت مستقیم
aright U مستقیم مستقیما
direct relationship U ارتباط مستقیم
rectilinear U مستقیم الخط
d.c. U جریان مستقیم
hot U خط تلفن مستقیم
video disk U دسترسی مستقیم
forward voltage U ولتاژ مستقیم
uniaxial bending U خمش مستقیم
visual fire U تیر مستقیم
direct tax U مالیات مستقیم
uncurl U مستقیم شدن
wall pass U پاس مستقیم
straightest U قسمت مستقیم
direct relationship U وابستگی مستقیم
direct reading U قرائت مستقیم
direct taxes U مالیاتهای مستقیم
indirect U غیر مستقیم
straightening flute drill U مته مستقیم
line storm U طوفان مستقیم
sonna deung koot U دست مستقیم
specific cost U هزینه مستقیم
straight line U دارای خط مستقیم
straight line U بخط مستقیم
straight left U چپ مستقیم در بوکس
straight edge U لبه مستقیم
direct hit U اصابت مستقیم
sideway U غیر مستقیم
through call U مکالمه مستقیم
direct taxation U مالیات مستقیم
direct object U مفعول مستقیم
direct processing U پردازش مستقیم
direct pressure U فشار مستقیم
spur offtake U ابگیر مستقیم
direct outlet U ابگیر مستقیم
close supervision U نظارت مستقیم
direct observation U دیدبانی مستقیم
direct hits U اصابت مستقیم
direct current U جریان مستقیم
on line help U کمک مستقیم
direct coupling U کوپلینگ مستقیم
direct fire U تیر مستقیم
direct damage U ضرر مستقیم
direct labour U دستمزد مستقیم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com