English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cover drive U ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
off break U کسب امتیاز معینی در ضربه به سمت راست
icing U ضربه خطای مدافع از نیمه زمین خودی به خط دروازه حریف
overlap U نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlapped U نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlaps U نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
standardizing U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardize U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizes U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardising U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardises U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardised U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
seahorses U رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
seahorse U رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
interlap U چگونگی چند چیز که نیمه نیمه روی هم قرار میگیرند
The aircraft got off the ground . U هواپیما اززمین بلند شد
aweigh U لنگر اززمین کنده شده
loft U ارتفاع گوی گلف اززمین
emblements U منافع حاصله اززمین مزروعی
slips U جدا شدن لنگر اززمین
lofts U ارتفاع گوی گلف اززمین
slipped U جدا شدن لنگر اززمین
slip U جدا شدن لنگر اززمین
lifting U بلند کردن شریک رقص اززمین
lifted U بلند کردن شریک رقص اززمین
lift U بلند کردن شریک رقص اززمین
lifts U بلند کردن شریک رقص اززمین
pickup message U پیامی که هواپیما با کابل اززمین برمی دارد
hitting U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
pmos U ترانزیستور نیمه هادی اکسید آهن که از طریق ناحیه کوچکی از نیمه هادی P هدایت میشود
cmos U روشی برای ساخت تراشههای نیمه هادی نیمه هادی اکسید فلزی تکمیلی osentary
imbricate U نیمه نیمه روی هم گذاشتن
splicing U نیمه نیمه رویهم گذاشتن
spliced U نیمه نیمه رویهم گذاشتن
semipublic U نیمه عمومی نیمه دولتی
splice U نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splices U نیمه نیمه رویهم گذاشتن
semilustrous U نیمه درخشان نیمه مجلل
bumpers U توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
bumper U توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
semi naufragium U نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
punted U ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts U ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt U ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response U پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
half life U نیمه عمر تشعشعی موادرادیواکتیو نیمه عمر
adjutantship U معینی
adjutancy U معینی معاونت
ageless U بدون عمر معینی
station U درپست معینی گذاردن
stations U درپست معینی گذاردن
inbound U محصور در حدود معینی
stationed U درپست معینی گذاردن
cost plus U بعلاوه سود معینی
he is at a loose end U کار معینی ندارد
local option U اختیار تعیین محل معینی
standardises U مطابق درجه معینی دراوردن
standardised U مطابق درجه معینی دراوردن
models U مطابق مدل معینی در اوردن
orb U بدور مدار معینی گشتن
orbs U بدور مدار معینی گشتن
modelled U مطابق مدل معینی در اوردن
predecease U پیش ازواقعه معینی مردن
modeled U مطابق مدل معینی در اوردن
tonner U کامیون دارای فرفیت معینی
standardizing U مطابق درجه معینی دراوردن
standardize U مطابق درجه معینی دراوردن
standardizes U مطابق درجه معینی دراوردن
standardising U مطابق درجه معینی دراوردن
emplace U در محل معینی قرار دادن
head for U به سمت معینی در حرکت بودن
model U مطابق مدل معینی در اوردن
cross U ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest U ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses U ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser U ضربه هوک پس از ضربه حریف
term insurance U بیمه در موردمخاطره برای مدت معینی
protraction U نقشه کشی طبق مقیاس معینی
calibrating U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrate U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrated U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrates U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
tonner U کشتی دارای تعداد معینی فرفیت
beneficial occupancy U اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
sclaff U ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
section hand U کارگرعضو دسته معینی ازکارگران راه اهن
cover point U محل بازیگر در نقطه معینی دور از توپزن
the U حرف تعریف برای چیز یاشخص معینی
blood count U شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
dimension stock U چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
capias U حکم یا امریه دائر بر توقیف شخص معینی
blood counts U شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
from mid may to mid june U از نیمه ماه تا نیمه ماه جون
time zone U منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
time zones U منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
phonotypy U چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
linebreeding U پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
forty one billiard U بیلیارد کیسه دار که هربازیگر شماره معینی دارد
camporee U اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی
stage set U تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
spot pass U پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
humidistat U اسبابی برای تنظیم ونگاهداری درجه رطوبت درحد معینی
precarious U عاریهای بسته بمیل دیگری مشروط بشرایط معینی مشکوک
an impersonal verb U فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است
isallobar U خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
packet U گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
isallobaric U خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
packets U گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
shank U ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
minister resident U صاحبمنصب عالیرتبهای که به منظورخاص و جهت امر معینی باعنوان وزارت در کشورخارجی اقامت می گزیند
clearing and switch buying U توافق تجاری دوجانبهای که براساس ان دو کشور متعهدبه مبادله مقدار معینی کالامی گردند
semifinal U مربوط به دوره نیمه نهایی دوره نیمه نهایی
floating fender U زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
hovering acts U قوانینی که بر رفت و امد کشتیهای خودی و اجنبی در محدوده معینی ازابهای کشور حکمفرمایی میکند
bond U سندی که به موجب ان خود ووارث و اوصیا و مباشرین امورش را به پرداخت مبلغ معینی به دیگری متعهد میکند
placekick U ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
viewport U فرایندی که به استفاده کنندگان اجازه میدهد تا هر عکس انتخاب شده را در محل معینی روی یک صفحه نمایش قراردهند
helmzhold resonator U محفظه توخالی که تنها با یک سوراخ کوچک به محیط خارج مرتبط است و در ازای فرکانس معینی به تشدید درمی اید
grand larceny U سرقت بزرگ در CL سرقتی را گویند که دران قیمت مال مسروق ان ازمیزان معینی که در قانون مشخص شده است بیشتر باشد
do while U یک دستور برنامه نویسی زبان سطح بالا که تا موقعی که شرایط معینی وجود داشته باشد دستورالعملهای حلقهای را اجرا میکند
gyrodyne U رتورکرافتی که رتورهای ان هنگام برخاستن شناورماندن فرود و جلو رفتن تنها دردامنه معینی از سرعت توسط موتور کار میکند
future perfect tense U زمان ایندهای که انجام کاری پیش از وقت معینی پیش بینی میکند
spot bowler U بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
stiffish U نیمه شق
division line U خط نیمه
semi U نیمه
semis U نیمه
midnight U نیمه شب
mid- U نیمه
mid U نیمه
in noon of night U در نیمه شب
part way U نیمه
half deck U نیمه پل
moiety U نیمه
constrictor U گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
particularity U دارای خصوصیات معینی خصوصیات برجسته
semiconscious U نیمه هوشیار
semiconscious U نیمه اگاه
demigod U نیمه خدا
midsummer U نیمه تابستان
semidivine U نیمه خدا
halvers U نیمه مشترک
semi literate U نیمه نویسا
semi mechanization U نیمه مکانیزه
half time U نیمه بازی
semicolonial U نیمه ازاد
semicolonial U نیمه مستعمره
semicolonialism U نیمه مستعمراتی
half tracked U نیمه شنی
left heart U نیمه چپ قلب
half way U نیمه راه
semiconscious U نیمه بیهوش
semicrystalline U نیمه متبلور
semicrystalline U نیمه بلورین
semierect U نیمه ایستاده
semierect U نیمه قائم
semifinal U نیمه نهایی
semifixed U نیمه ثابت
semifluid U نیمه ابکی
semiformal U نیمه رسمی
semiofficial U نیمه رسمی
semigloss U نیمه شفاف
half-mast U نیمه افراشتن
semidomesticated U نیمه اهلی
semidetached U نیمه مجزا
semidivine U نیمه الهی
parboil U نیمه پختن
parboiled U نیمه پختن
parboiling U نیمه پختن
parboils U نیمه پختن
semidome U نیمه گنبد
half-mast U نیمه افراشتگی
semigloss U نیمه درخشان
quasi convex U نیمه محدب
partially sighted U نیمه بینا
partially hearing U نیمه شنوا
partial fixing U نیمه گیرداری
nocturn U عبادت نیمه شب
subconscious U نیمه اگاه
subconscious U نیمه هشیار
second half U نیمه دوم
foreconscious U نیمه هشیاری
subconsciously U نیمه هشیار
quasi concave U نیمه مقعر
quasi commercial U نیمه بازرگانی
quasi public U نیمه عمومی
quasi public U نیمه دولتی
quasi private U نیمه خصوصی
preconscious U نیمه هشیار
subconsciously U نیمه اگاه
middle watch U نگهبانی نیمه شب
semi official U نیمه رسمی
semi skilled U نیمه ماهر
semiautomatic U نیمه خودکار
half faced U نیمه کاره
semicinductor U نیمه هادی
half mast high U نیمه افراشته
semicinductor U نیمه رسانا
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com