English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
oppose U ضدیت کردن مخالفت کردن
opposes U ضدیت کردن مخالفت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to set oneself against U ضدیت کردن با
to set ones face against U ضدیت کردن با
controvert U هم ستیز کردن مخالفت کردن
buck U مخالفت کردن با
bucks U مخالفت کردن با
to set ones face against U مخالفت کردن با
resisting U مخالفت کردن با
object U مخالفت کردن
objecting U مخالفت کردن
resisted U مخالفت کردن با
resists U مخالفت کردن با
objected U مخالفت کردن
resist U مخالفت کردن با
oppugn U مخالفت کردن با
objects U مخالفت کردن
indirect objects U مخالفت کردن
blackballed U مخالفت کردن
blackballing U مخالفت کردن
direct objects U مخالفت کردن
repugn U مخالفت کردن با
blackball U مخالفت کردن
blackballs U مخالفت کردن
disagrees U نساختن با مخالفت کردن با
disagreeing U نساختن با مخالفت کردن با
disagree U نساختن با مخالفت کردن با
disagreed U نساختن با مخالفت کردن با
to be in disagreement [with somebody] U مخالفت کردن [با کسی]
to be at odds [with somebody] [on / over something] ) U مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
withstanding U مخالفت کردن استقامت ورزیدن
contends U مخالفت کرده با رقابت کردن
to be at strife [with somebody] [over something] U مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
withstands U مخالفت کردن استقامت ورزیدن
thwarted U عقیم گذاردن مخالفت کردن با
to be split [over something] [with somebody] U مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
withstood U مخالفت کردن استقامت ورزیدن
thwart U عقیم گذاردن مخالفت کردن با
withstand U مخالفت کردن استقامت ورزیدن
contended U مخالفت کرده با رقابت کردن
contend U مخالفت کرده با رقابت کردن
hostilities U ضدیت
adverseness U ضدیت
opposition U ضدیت
paradoxes U ضدیت
hostility U ضدیت
paradox U ضدیت
opponency U ضدیت
oppositive U مایل به ضدیت
He is against [opposed to] me . با من ضد است. [ضدیت دارد]
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
disaccord U مخالفت
antagonism U مخالفت
defiance U مخالفت
gainsays U مخالفت
gainsaying U مخالفت
gainsay U مخالفت
gainsaid U مخالفت
opposition U مخالفت
disgreement U مخالفت
divided <adj.> U در مخالفت
disagreement U مخالفت
disagreements U مخالفت
opponency U مخالفت
obj U مخالفت
oppugnancy U مخالفت
oppugnation U مخالفت
renitency U مخالفت
remonstrance U مخالفت
opposeless U بی مخالفت
contrariety U مخالفت
faction U مخالفت
recusance or sancy U مخالفت
contrariness U مخالفت
factions U مخالفت
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
vetoing U نشانه مخالفت
incongruousness U تباین مخالفت
vetoed U نشانه مخالفت
paradoxy U مخالفت با عقایدعمومی
defiantly U از روی مخالفت
vetoes U نشانه مخالفت
indulging U مخالفت نکردن
aversion U مخالفت ناسازگاری
aversions U مخالفت ناسازگاری
indulges U مخالفت نکردن
indulged U مخالفت نکردن
antagonistic U مخالفت امیز
opposable U مخالفت کردنی
to kick against a proposal U با پیشنهادی مخالفت
resistance U سختی مخالفت
repugnance U تناقض مخالفت
abolitionism U مخالفت با بردگی
indulge U مخالفت نکردن
veto U نشانه مخالفت
obscurantism U مخالفت باروشنفکری
contrarious U مخالفت امیز
oppugner U مخالفت کننده
obscurantism U مخالفت با علم ومعرفت
negative voice U منع نشانه مخالفت
reactionary U مخالفت گرای بی منطق
objection U مخالفت استدلال مخالف
objections U مخالفت استدلال مخالف
reactionaries U مخالفت گرای بی منطق
antagonistically U از روی مخالفت یا دشمنی
paradoxicality U مخالفت باعقاید عمومی
adversarial U وابسته به مخالفت یا دشمنی
nem con U بدون مخالفت کسی است
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
mc carthyism U سیاست دست راستی افراطی و مخالفت بالیبرالیزم
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
flag discrimination U مخالفت یک کشور با حمل کالاهای خود توسط کشتیهای غیر
anti dumping U مخالفت تبعیض قیمت بین بازار داخل و خارج از کشور
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
retrorocket U راکتی که برای مخالفت باحرکت رسانگر بطرف جلوروی ان نصب میشود
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com