English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pick up the tab <idiom> U صورت حساب کسی را پرداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
reckoning U تصفیه حساب صورت حساب
reckonings U تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements U حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
check register U بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
account U حساب صورت حساب
certificate of expenditure U صورت حساب
statement U صورت حساب
the bill U صورت حساب
statements U صورت حساب
invoice U صورت حساب سیاهه
the a invoice U صورت حساب ضمیمه
statements U افهار صورت حساب
statement U افهار صورت حساب
invoices U صورت حساب سیاهه
final invoice U صورت حساب نهایی
facture U فاکتور صورت حساب
bill of materials U صورت حساب مواد
bank statements U صورت حساب بانکی
The bill, please. لطفا صورت حساب.
invoicing U صورت حساب سیاهه
bank statement U صورت حساب بانکی
invoiced U صورت حساب سیاهه
proforma U صورت حساب فروش کالا
expense accounts U صورت هزینه حساب خرج
expense account U صورت هزینه حساب خرج
LCD U کریستال مایع که در صورت اعمال ولتاژ سیاه میشود و در ساعتهای مچی به ماشین حساب و سایر صفحات دیجیتال به کار می رود
inventory U از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
adder U مدار جمع دودویی که میتواند مجموع در ورودی را حساب کند و نیز میتواند ورودی یا خروجی به صورت وام شده را بپذیرد
adders U مدار جمع دودویی که میتواند مجموع در ورودی را حساب کند و نیز میتواند ورودی یا خروجی به صورت وام شده را بپذیرد
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
full U مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
fullest U مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
cost plus contracts U به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckoned U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
clearance U تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
capitalized expense U هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
overdrawn account U حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
To bring someone to account. کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
To cook the books. U حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
privilege U دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
local U چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
locals U چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printer U وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printers U وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
aby U پرداختن
abye U پرداختن
pays U پرداختن
meets U پرداختن
meet U پرداختن
to fork over U پرداختن
fork out <idiom> U پرداختن
foot the bill <idiom> U پرداختن
practice U پرداختن
imburse U پرداختن
kick over <idiom> U پرداختن
paying U پرداختن
shell out U پرداختن
practicing U پرداختن
practise U پرداختن
practises U پرداختن
defray U پرداختن
practising U پرداختن
disburse U پرداختن
disbursed U پرداختن
disbursing U پرداختن
defrayed U پرداختن
to brush up U پرداختن
take to U پرداختن
pay U پرداختن
cough up U پرداختن
defrays U پرداختن
defraying U پرداختن
disburses U پرداختن
pony up <idiom> U پرداختن
get down to work U بکار پرداختن
indemnities U غرامت پرداختن
recompense U غرامت پرداختن
recompensed U غرامت پرداختن
to pay on account [American English] U یک قسط را پرداختن
recompenses U غرامت پرداختن
recompensing U غرامت پرداختن
to pay in a U پیشکشی پرداختن
to make a part [ial] payment U یک قسط را پرداختن
turn to U بکار پرداختن
indemnity U غرامت پرداختن
putting U بفعالیت پرداختن
puts U بفعالیت پرداختن
activate U به فعالیت پرداختن
put U بفعالیت پرداختن
activated U به فعالیت پرداختن
nails U به موقع پرداختن
nailed U به موقع پرداختن
prepay U قبلا پرداختن
pay at tenor U در سررسید پرداختن
pipe up U به سخن پرداختن
activating U به فعالیت پرداختن
foot U پرداختن مخارج
activates U به فعالیت پرداختن
indemnify U غرامت پرداختن
activate U بفعالیت پرداختن
To get on with a job. U بکاری پرداختن
To pay money. To make a payment. U پول پرداختن
nail U به موقع پرداختن
plastic bubble keyboard U صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packets U روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet U روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
proceeded U اقدام کردن پرداختن به
to pore [over; on] U به مطالعه دقیق پرداختن
acquit U پرداختن و تصفیه کردن
acquitting U پرداختن و تصفیه کردن
ponies U پرداختن خلاصه اخبار
pay up U تمام وکمال پرداختن
acquits U پرداختن و تصفیه کردن
pores U بمطالعه دقیق پرداختن
pore U بمطالعه دقیق پرداختن
proceed U اقدام کردن پرداختن به
pony U پرداختن خلاصه اخبار
to pay up U تمام و کمال پرداختن
looser U سبکبار کردن پرداختن
pay off something U چیزی را قسطی پرداختن
loose U سبکبار کردن پرداختن
to pay off U تمام و کمال پرداختن
poney U پرداختن خلاصه اخبار
layaway plan <idiom> U قرض راکم کم پرداختن
loosest U سبکبار کردن پرداختن
digital computer U ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
no year oppropriation U حساب تامین اعتبار باز حساب باز
he calcn lates with a U اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
numeric U که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
insolvent U فاقد توانایی پرداختن دیون
to pay off a debt [mortgage] U بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
to compound U قسطی پرداختن [کمتراز بهای اصلی]
activates U فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activated U فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
to get down to business U به کار اصلی پرداختن [اصطلاح روزمره]
activating U فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
liquidated damages U پرداختن جریمه جهت فسخ قرارداد
treat someone <idiom> U پول کسی را پرداختن ،دعوت کردن
barrage jamming U تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watt U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary U آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
rom U دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
chargeable accessions U استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
line astern U صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
dat U سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
to pay against receipt U در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن
basic U بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basics U بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
approach formation U صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
reckoning U حساب
reckonings U حساب
algorism U حساب
to keep score U حساب
incalculable U بی حساب
to my a U به حساب من
account U حساب
accountant U ذی حساب
accountants U ذی حساب
score U حساب
arithmetic U حساب
scoreless U بی حساب
science of numbers U حساب
incomputable U بی حساب
tab U حساب
tally U حساب
tallies U حساب
scores U حساب
tallied U حساب
tabs U حساب
tallying U حساب
scored U حساب
dam design U حساب سد
in favour of U به حساب
automatic programming U روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
debited U حساب بدهی
sums U حساب کردن
sum U حساب کردن
computed U حساب کردن
tripos U امتحان حساب
computes U حساب کردن
withdraws U برداشت از حساب
numerate U حساب کردن
withdraw U برداشت از حساب
deposit account U حساب سپرده
have it out with someone <idiom> U تصفیه حساب
to figure up U حساب کردن
undercharge U کم حساب کردن
figure U حساب کردن
compute U حساب کردن
include U به حساب اوردن
miscalculate U بد حساب کردن
debiting U حساب بدهی
miscalculated U بد حساب کردن
debits U حساب بدهی
deposit accounts U حساب پس انداز
deposit accounts U حساب سپرده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com