Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
cottage industries
U
صنعت روستایی
cottage industry
U
صنعت روستایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
motor vehicle industry
U
صنعت وسایل نقلیه موتوری صنعت اتومبیل
structrual engineering industry
U
صنعت ساختمان فولادی صنعت سوله
clodhoppers
U
روستایی
clodhopper
U
روستایی
yokels
U
روستایی
boors
U
روستایی
boor
U
روستایی
loblolly
U
روستایی
hawbuck
U
روستایی کم رو
russetting
U
روستایی
russeting
U
روستایی
churl
U
روستایی
villager
U
روستایی
villagers
U
روستایی
rustic
U
روستایی
agrestic
U
روستایی
cottagers
U
روستایی
cottager
U
روستایی
tao
U
روستایی
bucolic
U
روستایی
Ferme ornee
U
[روستایی]
yokel
U
روستایی
peasants
U
روستایی
peasant
U
روستایی
rural
U
روستایی
ruralist
U
روستایی
muzhik or moujik
U
روستایی
villatic
U
روستایی دهاتی
swain
U
جوان روستایی
hobnail
U
دهاتی روستایی
hoyden
U
روستایی بی تربیت
cottage
U
خانه روستایی
cottages
U
خانه روستایی
rurality
U
زندگی روستایی
musette
U
یکجوررقص روستایی
municipal road
U
راه روستایی
isolated electric plant
U
نیروگاه روستایی
predial or prae
U
کشتی روستایی
puli
U
سگ روستایی مجارستانی
russet
U
روستایی ضخیم
plough boy
U
جوانک روستایی
ruralize
U
روستایی شدن
gammer
U
پیر زن روستایی
diamond-faced
U
روستایی سازی
ruralization
U
ایجاد زندگی روستایی
georgic
U
وابسته به کشاورزی روستایی
countryfied
U
روستایی روستا صفت
countrified
U
روستایی روستا صفت
snowshed
U
پناهگاه روستایی در برابربرف
country seat
U
خانهی بزرگ روستایی
peasntry
U
حالت یا خوی روستایی
pastoralism
U
سبک شعر روستایی
hawbuck
U
روستایی بیدست وپا
rustic manners
U
اطوار روستایی یا ناهنجار
country seats
U
خانهی بزرگ روستایی
bumpkin
U
روستایی نادان یا کودن
gaffer
U
پیر مرد روستایی
bumpkins
U
روستایی نادان یا کودن
gaffers
U
پیر مرد روستایی
cot
U
کلبه روستایی
[حقیر]
vertical loom
U
دار روستایی
[قالی]
pastorale
U
شعرویاموسیقی روستایی داستان شبانی
idyl
U
چکامه درباره زندگی روستایی
idyl
U
شرح منظرهای اززندگانی روستایی
granges
U
خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی
pastoralist
U
سازنده شعرهای روستایی چوپان
a rural backwater
U
محل روستایی عقب افتاده
idyll
U
شرح منظرهای اززندگانی روستایی
idyll
U
چکامه درباره زندگی روستایی
idylls
U
چکامه درباره زندگی روستایی
idylls
U
شرح منظرهای اززندگانی روستایی
grange
U
خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی
jacquerie
U
شورش و قیام روستاییان طبقه روستایی
cottar
U
روستایی اسکاتلندی که کلبه رعیتی دارد
cotter
U
روستایی اسکاتلندی که کلبه رعیتی دارد
kern
U
پیاده سبک اسحله ایرلندی روستایی
vestal
U
روستایی وابسته به الهه کانون خانواده
cottier
U
روستایی ایرلندی که کلبهای اجاره کرده است
industry
U
صنعت
industries
U
صنعت
traded
U
صنعت
trade
U
صنعت
artless
U
بی صنعت
arts
U
صنعت
art
U
صنعت
crafts
U
صنعت
craftsman trade
U
صنعت
craft
U
صنعت
manufacturing
U
صنعت ساخت
metal working industry
U
صنعت فلزکاری
weak industry
U
صنعت کساد
oil industry
U
صنعت نفت
palinode
U
صنعت انکار
weak industry
U
صنعت ضعیف
textile industry
U
صنعت بافندگی
textile industry
U
صنعت نساجی
service industry
U
صنعت خدمات
plastic industry
U
صنعت پلاستیک
philotechnic
U
صنعت دوست
sick industry
U
صنعت بیمار
structrual engineering industry
U
صنعت سازه
manufacturing industry
U
صنعت کارخانهای
industrialism
U
صنعت گرایی
competitive industry
U
صنعت رقابتی
computer industry
U
صنعت کامپیوتر
hyperbole
U
صنعت اغراق
contracting industry
U
صنعت ساختمان
craftsmen
U
هنرپیشه صنعت گر
domestic industry
U
صنعت داخلی
craftsman
U
هنرپیشه صنعت گر
industrialists
U
صنعت کار
electric industry
U
صنعت برق
chiasmus
U
صنعت قلب
ceramics industry
U
صنعت سرامیک
handicraft
U
صنعت دستی
similes
U
صنعت تشبیه
agro industry
U
کشت و صنعت
antistrophe
U
صنعت تجنیس
artificer
U
صنعت کار
simile
U
صنعت تشبیه
automotive
U
صنعت اتومبیل
automotive industry
U
صنعت اتومبیل
motorcar industry
U
صنعت اتومبیل
industrialists
U
صاحب صنعت
industrialist
U
صاحب صنعت
industrial espionage
U
جاسوسی در صنعت
infant industry
U
صنعت نوزاد
iron industry
U
صنعت اهن
labour intensive industry
U
صنعت کاربر
declining industry
U
صنعت رو به زوال
technology
U
صنعت شناسی
technologies
U
صنعت شناسی
filmdom
U
صنعت سینما
haniwork
U
صنعت دست
mysteries
U
صنعت هنر
industrialist
U
صنعت کار
extractive industry
U
صنعت استخراجی
mystery
U
صنعت هنر
family industry
U
صنعت خانوادگی
export industry
U
صنعت صادراتی
talkie
U
صنعت فیلم ناطق
beaver
U
خز سگ آبی
[صنعت پوشاک]
beaver fur
U
خز سگ آبی
[صنعت پوشاک]
talkies
U
صنعت فیلم ناطق
small scale industry
U
صنعت به مقیاس کوچک
carrying-trade
U
صنعت حمل و نقل
transport trade
U
صنعت حمل و نقل
carrying business
U
صنعت حمل و نقل
confectionery
U
صنعت شیرینی سازی
carrying trade
U
صنعت حمل و نقل
shipping trade
U
صنعت حمل و نقل
transport business
U
صنعت حمل و نقل
counterpoint
U
صنعت ترکیب الحان
handicraft
U
صنعت دستی حرفه
transport industry
U
صنعت حمل و نقل
metaphor
U
صنعت استعاره کنایه
sick industry
U
صنعت عقب مانده
expanding industry
U
صنعت در حال گسترش
electrotechnology
U
شناخت صنعت برق
industrially
U
ازلحاظ کار و صنعت
automobile trade
U
صنعت یا تجارت اتومبیل
ease of entry
U
سهولت ورودبه یک صنعت
declining industry
U
صنعت درحال تنزل
constant cost industry
U
صنعت هزینههای ثابت
barrier to entry
U
منع ورود به صنعت
metaphors
U
صنعت استعاره کنایه
nationalized industry
U
صنعت ملی شده
non ferrous metal industry
U
صنعت فلزات غیراهنی
iron and steel working industry
U
صنعت اهن و فولاد
location of industry
U
تعیین مکان صنعت
machine building industry
U
صنعت ماشین سازی
pop goes the weasel
U
یکجور رقص روستایی که شیوه ان اینست که رقصنده از زیر دست انهامی گذرد
pleating machine
U
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
elaborately
U
ازروی صنعت و نازک کاری
location of industry
U
تعیین محل استقرار صنعت
long run industry supply curve
U
منحنی عرضه صنعت در بلندمدت
cuttler
U
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
plaiter
U
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
plaiting machine
U
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
free entry
U
ورود ازاد بنگاهها به صنعت
cuttler
U
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
plaiter
U
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
plaiting machine
U
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
pleating machine
U
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
They have successfully managed the balancing act between retaining the rustic charm and modern conversion.
U
آنها با موفقیت توانستند تعادل بین افسون روستایی و تبدیل مدرن را ایجاد کنند.
globe valve
U
شیر سوپاپی
[صنعت]
[تکنولوژی ]
[مهندسی]
globe valve
U
شیر بشقابی
[صنعت]
[تکنولوژی ]
[مهندسی]
extended industry standard architecture
U
معماری استاندارد صنعت توسعه پذیر
eisa
U
معماری استاندارد صنعت توسعه پذیر
Irans industry is progressing.
U
صنعت ایران درحال ترقی است
aviationelectronic
U
بکارگیری الکترونیک در صنعت هوانوردی یا فضانوردی
poor prospects for the steel industry
U
دورنمای ضعیف برای صنعت پولاد
location theory
U
نظریه تعیین محل استقرار صنعت
Want is the mother of industry.
<proverb>
U
خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
industrial
U
دارای صنایع بزرگ اهل صنعت
electrometallurgy
U
صنعت ذوب فلزات با سیستمهای پیشرفته الکتریکی
Hollywood
U
شهر هالیوود مرکز صنعت سینمای امریکا
technologies
U
قرار دادن یک قطعه الکترونیکی جدید در تجارت یا صنعت
viticulture
U
صنعت شرابسازی زراعت انگور برای تهبیه شراب
technology
U
قرار دادن یک قطعه الکترونیکی جدید در تجارت یا صنعت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com