Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
near
U
صمیمی نزدیک شدن
near-
U
صمیمی نزدیک شدن
neared
U
صمیمی نزدیک شدن
nearer
U
صمیمی نزدیک شدن
nearest
U
صمیمی نزدیک شدن
nearing
U
صمیمی نزدیک شدن
nears
U
صمیمی نزدیک شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
hail fellow
U
صمیمی نزدیک
Other Matches
find touch
U
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
inside
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closest
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
inshore
U
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland
U
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
warmed
U
صمیمی
privy
U
صمیمی
trueheartedness
U
صمیمی
warms
U
صمیمی
warm
U
صمیمی
warmest
U
صمیمی
true hearted
U
صمیمی
bighearted
U
صمیمی
cordials
U
صمیمی
chummiest
U
صمیمی
chummy
U
صمیمی
household
U
صمیمی
heartfelt
U
صمیمی
households
U
صمیمی
heart to heart
U
صمیمی
heart-to-heart
U
صمیمی
chummier
U
صمیمی
sincere
U
صمیمی
heart-to-hearts
U
صمیمی
cordial
U
صمیمی
cobber
U
دوست صمیمی
real
U
بی خدشه صمیمی
intimates
U
صمیمی محرم
intimated
U
صمیمی محرم
close-knit
U
صمیمی و متحد
crony
U
دوست صمیمی
comradely
U
دوستانهو صمیمی
cronies
U
دوست صمیمی
intimating
U
صمیمی محرم
hand in glove
U
خیلی صمیمی
hand and glove
U
خیلی صمیمی
hail fellow
U
دوست صمیمی
wholeheartedly
U
صمیمی یکدل
wholehearted
U
صمیمی یکدل
inseparables
U
دوستان صمیمی
intimado
U
دوست صمیمی
unaffected
U
بی تکلیف صمیمی
truehearted
U
صمیمی بی ریا
cater cousin
U
دوست صمیمی
intimate
U
صمیمی محرم
one's second self
U
دوست صمیمی شخص
chums
U
صمیمی رفیق بودن
insincere
U
غیر صمیمی بی صداقت
chum
U
صمیمی رفیق بودن
i remain yours truly
U
دوست صمیمی شما
bosom friend
U
دوست محرم یا صمیمی یاهمدم
approach
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
To keep one s distmce from some one .
U
از کسی فاصله گرفتن ( زیاد صمیمی نشدن )
mid wicket
U
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
approach lane
U
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold
U
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
contiguous
U
نزدیک
by
U
از نزدیک
forbye
U
نزدیک
forby
U
از نزدیک
forby
U
نزدیک
fast by
U
نزدیک
proximate
U
نزدیک
near by
U
نزدیک
close aboard
U
نزدیک
hand to hand
U
نزدیک
forbye
U
از نزدیک
foreby
U
نزدیک
on the eve of
U
نزدیک
near by
U
نزدیک به
near at hand
U
نزدیک
neighbouring
U
نزدیک
near upon
U
نزدیک
in sight
U
نزدیک
next door to
U
نزدیک
not ahunderd mails flom
U
نزدیک
towards
U
نزدیک
narrowly
U
از نزدیک
imminent
U
نزدیک
hard by
U
نزدیک
hand-to-hand
U
نزدیک
cephalo
U
نزدیک به سر
nigh
U
نزدیک
upcoming
U
نزدیک
up against
<idiom>
U
نزدیک به
close
U
نزدیک
on the verge of
U
نزدیک به
up to
<idiom>
U
نزدیک به
closer
U
نزدیک
closes
U
نزدیک
closest
U
نزدیک
beside
U
نزدیک
nearby
U
نزدیک
caudal
U
نزدیک به دم
to gain ground upon
U
نزدیک
close by
U
نزدیک
at hand
U
نزدیک
close up
U
از نزدیک
vicinal
U
نزدیک
close-up
U
از نزدیک
close-ups
U
از نزدیک
forthcoming
U
نزدیک
approaching
U
نزدیک
near-
U
نزدیک
nearest
U
نزدیک
nearing
U
نزدیک
nears
U
نزدیک
adjacent
U
نزدیک
near
U
نزدیک
nearer
U
نزدیک
accessible
U
نزدیک
neared
U
نزدیک
caudal
U
نزدیک به انتها
to be on the way
U
نزدیک شدن
subapical
U
نزدیک راس
close price
U
قیمت نزدیک
to come by
U
نزدیک شدن
to gain on
U
نزدیک شدن به
subsaturated
U
نزدیک به اشباع
short sighted
U
نزدیک بین
close coordination
U
همکاری نزدیک
close combat
U
رزم نزدیک
close control
U
کنترل نزدیک
close in
U
نزدیک شدن
close controlled
U
همکاری نزدیک
subadult
U
نزدیک سن تکلیف
close coordination
U
هماهنگی نزدیک
accost
U
نزدیک شدن
accost
U
نزدیک کشیدن
deeper
U
نزدیک به هدف
deep
U
نزدیک به هدف
approximate
U
نزدیک کردن
approximated
U
نزدیک کردن
close
U
نزدیک به ناو
Near our office .
U
نزدیک اداره ما
approximates
U
نزدیک کردن
myopia
U
نزدیک بینی
upcoming
U
دراتیه نزدیک
approachable
U
نزدیک شدنی
deciding
U
نزدیک به هدف
deepest
U
نزدیک به هدف
adducent
U
نزدیک کننده
to keep close
U
نزدیک ماندن
accosted
U
نزدیک شدن
accosted
U
نزدیک کشیدن
accosting
U
نزدیک شدن
accosting
U
نزدیک کشیدن
accosts
U
نزدیک شدن
accosts
U
نزدیک کشیدن
to be quite close
U
نزدیک به هم بودن
aggress
U
نزدیک شدن
aftermost
U
نزدیک پاشنه
admaxillary
U
نزدیک ارواره
adductor
U
نزدیک کننده
toward
U
نزدیک به مقارن
paranasal
U
نزدیک بینی
inextremis
U
نزدیک بمرگ
inapproachable
U
نزدیک نشدنی
nearsightedness
U
نزدیک بینی
neighbor
U
همسایه نزدیک
in the near f.
U
دراینده نزدیک
in shore
U
در اب نزدیک کرانه
immediate flanks
U
جناحین نزدیک
approach
U
نزدیک شدن
odd comeshortly
U
روز نزدیک
his almost night
U
نزدیک شب است
odd comeshortly
U
اینده نزدیک
hare sighted
U
نزدیک بین
nearer the end
U
نزدیک تر بیابان
infighting
U
نبرد نزدیک
near sightedness
U
نزدیک بینی
near sight
U
نزدیک بینی
myopy
U
نزدیک بینی
neighbors
U
نزدیک مجاور
near by
U
دم دست نزدیک
neighbour
U
نزدیک مجاور
neighbours
U
نزدیک مجاور
near point
U
نقطه نزدیک
near shore
U
نزدیک به ساحل
keep back
U
نزدیک نشوید
offing
U
در اینده نزدیک
hand in glove
U
خیلی نزدیک
hand and glove
U
خیلی نزدیک
draw on
U
نزدیک شدن
to draw near or nigh
U
نزدیک شدن
draw near
U
نزدیک شدن
danger close
U
خطر نزدیک
proximal
U
نزدیک مبدا
cypres
U
تقریبی نزدیک
come by
U
نزدیک شدن
recent memory
U
حافظه نزدیک
toward(s) evening
U
نزدیک به عصر
close support
U
پشتیبانی نزدیک
close supervision
U
نظارت نزدیک
Recent search history
Forum search
Search history is
off
.
Activate
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com
Close
Previous
Next
Loading...