English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
periphrastic conjugation U صرف افعال با استعمال غیرضروری فعلهای معین بجای ساده صرف کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hendiadys U عطف دوکلمه بجای استعمال صفت وموصوف مانندپیالههای زرین
euphemize U استعمال کلمهء نیکو بجای کلمهء زشت
To conjugate. U ( افعال را ) صرف کردن
usages U استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
usage U استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
graphics U شکل برنامه ریزی شده که روی صفحه غیرگرافیکی بجای حرف قابل نمایش است که در سیستمهای ویدیویی برای نمایش تصاویر ساده به کار می رود
disuse U عدم استعمال ترک کردن ترک استعمال
supererogatory U غیرضروری
extra essential U غیرضروری
spot bowler U بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
dispensability U غیرضروری بودن
brunches U غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
brunch U غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
dispensable U چاره پذیر غیرضروری
smokes U استعمال دود استعمال دخانیات
smoke U استعمال دود استعمال دخانیات
volitive U حالت افعال ارادی
simple design U طرف کف ساده [هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.]
employ U استعمال کردن
tutoyer U استعمال کردن
abused U بد استعمال کردن
applies U استعمال کردن
abuses U بد استعمال کردن
apply U استعمال کردن
abusing U بد استعمال کردن
employs U استعمال کردن
employing U استعمال کردن
ill use U بد استعمال کردن
abuse U بد استعمال کردن
exercises U استعمال کردن
applying U استعمال کردن
exercised U استعمال کردن
exercise U استعمال کردن
employed U استعمال کردن
radiologist U متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
radiologists U متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
false attack U حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
personate U خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
basic U یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basics U یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
handles U رفتار کردن استعمال کردن
uses U استفاده کردن استعمال کردن
handle U رفتار کردن استعمال کردن
use U استفاده کردن استعمال کردن
allocating U معین کردن
figure out U معین کردن
designate U معین کردن
settles U معین کردن
defines U معین کردن
defined U معین کردن
allocate U معین کردن
designates U معین کردن
allocates U معین کردن
designating U معین کردن
draw the line <idiom> U معین کردن
limit U معین کردن
defining U معین کردن
denominate U معین کردن
define U معین کردن
settle U معین کردن
specify U معین کردن
insets U : معین کردن
inset U : معین کردن
specifies U معین کردن
specifying U معین کردن
times U وقت معین کردن
to map out U جز بجز معین کردن
pre appoint U از پیش معین کردن
timed U وقت معین کردن
pre appoint U قبلا معین کردن
dates U مدت معین کردن
date U مدت معین کردن
To lay down certain conditions . U شرایطی معین کردن
time U وقت معین کردن
dedications U در CL ممکن است این تاسیس به وسیله فعل صریح و رسمی مالک ایجادشود و یا به موجب قانون از برخی از افعال مالک
dedication U در CL ممکن است این تاسیس به وسیله فعل صریح و رسمی مالک ایجادشود و یا به موجب قانون از برخی از افعال مالک
locates U جای چیزی را معین کردن
sanctions U ضمانت اجرایی معین کردن
sanctioning U ضمانت اجرایی معین کردن
sanctioned U ضمانت اجرایی معین کردن
locate U جای چیزی را معین کردن
located U جای چیزی را معین کردن
locating U جای چیزی را معین کردن
sanction U ضمانت اجرایی معین کردن
delineated U ترسیم نمودن معین کردن
allot U معین کردن سهم دادن
delineates U ترسیم نمودن معین کردن
allots U معین کردن سهم دادن
allotted U معین کردن سهم دادن
delineating U ترسیم نمودن معین کردن
allotting U معین کردن سهم دادن
to keep regular hours U هر کاری را درساعت معین کردن
to locate the enemy U جای دشمنی را معین کردن
delineate U ترسیم نمودن معین کردن
officer U افسر معین کردن فرماندهی کردن
destine U مقدر کردن سرنوشت معین کردن
officers U افسر معین کردن فرماندهی کردن
simplify U ساده کردن
simplifying U ساده کردن
reduces U ساده کردن
reducing U ساده کردن
simplifies U ساده کردن
reduce U ساده کردن
area blocking U سد راه کردن رقیب در منطقه معین
to impose a curfew U خاموشی در ساعت معین شب بر قرار کردن
to set measures to anything U برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
parsed U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parses U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parse U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
titrate U عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
mirror carpet U طرح آینه [در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
streamlining U ساده وموثر کردن
oversimplification U زیاد ساده کردن
oversimplified U زیاد ساده کردن
oversimplifies U زیاد ساده کردن
oversimplify U زیاد ساده کردن
simple U نادان ساده کردن
oversimplifying U زیاد ساده کردن
simpler U نادان ساده کردن
streamline U ساده وموثر کردن
streamlines U ساده وموثر کردن
simplify U ساده تر کردن چیزی
simplifying U ساده تر کردن چیزی
simplifies U ساده تر کردن چیزی
simplest U نادان ساده کردن
overstaying U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstay U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstays U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
to settle an a U برای کسی مقر ری سالیانه معین کردن
overstayed U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
cage U قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
cages U قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
talk down to someone <idiom> U از کلمات ساده استفاده کردن
structures U با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structure U با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structuring U با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
time charter U اجاره کردن وسیله نقلیه برای مدت معین
set up U اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
delimit U معین کردن مرزیابی کردن
ascertained U ثابت کردن معین کردن
delimiting U معین کردن مرزیابی کردن
delimited U معین کردن مرزیابی کردن
ascertaining U ثابت کردن معین کردن
specifies U معین کردن تصریح کردن
specifying U معین کردن تصریح کردن
ascertains U ثابت کردن معین کردن
delimits U معین کردن مرزیابی کردن
ascertain U ثابت کردن معین کردن
define U معین کردن معنی کردن
specify U معین کردن معلوم کردن
specify U معین کردن تصریح کردن
defines U معین کردن معنی کردن
specifies U معین کردن معلوم کردن
defining U معین کردن معنی کردن
specifying U معین کردن معلوم کردن
defined U معین کردن معنی کردن
spoon-feed <idiom> U ساده کردن چیزی برای کسی
simple U که استفاده و کار کردن با آن ساده است
simplest U که استفاده و کار کردن با آن ساده است
simpler U که استفاده و کار کردن با آن ساده است
rain check <idiom> رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
so U علامتی برای معین کردن قابلیتهای فقط فرستادنی تجهیزات
tick mark U علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
subrogate U بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
hobbles U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hopple U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
ratioing U کوچک و بزرگ کردن عکس به مقیاس معین برای استفاده در موزاییکهای عکسی
hobbling U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbled U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobble U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
authorization to copy U اجازه ناشر نرم افزار به کاربر برای کپی کردن از برنامه در تعدادی معین
tabulation U 1-مرتب کردن جدول اعداد.2-حرکت نوک چاپ یا نشانه گر در یک فاصله معین شده در امتداد یک خط
predigest U بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
unix U امکانات نرم افزاری که کپی کردن داده را برای کاربر از یک کامپیوتر ساده تر میکند.
notron utilities U مجموعهای از برنامههای کوچک که برای ساده کردن عملیات کامپیوتری طراحی گردیده است
macro U کلمهای که برای بیان تعدادی دستور یا ساده کردن نوشتن برنامه به کار می رود
boolean algebra U قوانین مربوط به معرفی ساده کردن و تغییر توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست
employment U استعمال
application U استعمال
use U استعمال
expenditure U استعمال
applications U استعمال
uses U استعمال
time charter U اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
algebra U ساده کردن و تغییر دادن توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست ایجاد شده اند
set U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
sets U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
setting up U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
cranage U استعمال جرثقیل
value in use U ارزش استعمال
telescopy U فن استعمال دوربین
user cost U هزینه استعمال
applications U موارد استعمال
application U موارد استعمال
desuetude U عدم استعمال
maltreatment U سوء استعمال
use value U ارزش استعمال
overuse U استعمال مفرط
graphics U فن استعمال نمودار
disuse U عدم استعمال
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com