Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
brattle
U
صدای پچ پچ وبهم خوردن بشقاب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
clattering
U
جغ جغ یا تلق تلق کردن صدای بهم خوردن اشیایی مثل بشقاب
clattered
U
جغ جغ یا تلق تلق کردن صدای بهم خوردن اشیایی مثل بشقاب
clatter
U
جغ جغ یا تلق تلق کردن صدای بهم خوردن اشیایی مثل بشقاب
clatters
U
جغ جغ یا تلق تلق کردن صدای بهم خوردن اشیایی مثل بشقاب
dish out
U
در بشقاب خوردن
bonking
U
صدای خوردن چیزی به سر
bonks
U
صدای خوردن چیزی به سر
bonk
U
صدای خوردن چیزی به سر
bonked
U
صدای خوردن چیزی به سر
clang
U
صدای بهم خوردن اسلحه
clanged
U
صدای بهم خوردن اسلحه
clanging
U
صدای بهم خوردن اسلحه
bonk
U
صدای خوردن کله به چیزی
chink
U
صدای بهم خوردن فلز
chinked
U
صدای بهم خوردن فلز
bonks
U
صدای خوردن کله به چیزی
scrunching
U
صدای بهم خوردن چیزی
bonking
U
صدای خوردن کله به چیزی
scrunches
U
صدای بهم خوردن چیزی
bonked
U
صدای خوردن کله به چیزی
scrunched
U
صدای بهم خوردن چیزی
chinks
U
صدای بهم خوردن فلز
chinking
U
صدای بهم خوردن فلز
scrunch
U
صدای بهم خوردن چیزی
clangs
U
صدای بهم خوردن اسلحه
clicks
U
صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
click
U
صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
wham
U
صدای بهم خوردن اجسام جامد
clicked
U
صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
clacks
U
صدای بهم خوردن دوتخته یاچیز دیگر
clacking
U
صدای بهم خوردن دوتخته یاچیز دیگر
clacked
U
صدای بهم خوردن دوتخته یاچیز دیگر
clack
U
صدای بهم خوردن دوتخته یاچیز دیگر
close grained
U
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close grain
U
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
churn
U
دائما وشدیداچیزی را تکان دادن وبهم زدن
churned
U
دائما وشدیداچیزی را تکان دادن وبهم زدن
seasick
U
مبتلا به استفراغ وبهم خوردگی حال در سفردریا
blundering
U
دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
blundered
U
دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
blunders
U
دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
blunder
U
دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
seasickness
U
تهوع وبهم خوردگی حال در سفر دریا
churns
U
دائما وشدیداچیزی را تکان دادن وبهم زدن
vessels
U
رگ بشقاب
vessel
U
رگ بشقاب
dishes
U
بشقاب
a plate
U
یک بشقاب
plates
U
:بشقاب
plate
U
:بشقاب
pl
U
بشقاب
dish
U
بشقاب
honking
U
صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honks
U
صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honked
U
صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honk
U
صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
acrophony
U
صدای حرف اول کلماتی که معرف خود ان کلمه باشدمانند صدای a درالف
swag
U
تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
to play a good knife and fork
U
ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
dish
U
در بشقاب ریختن
copperplate
U
بشقاب مسی
dishes
U
در بشقاب ریختن
Frisbee
U
بشقاب پرنده
Frisbees
U
بشقاب پرنده
flying saucers
U
بشقاب پرنده
There is a plate missing.
یک بشقاب کم است.
UFOs
U
بشقاب پرنده.
flying saucer
U
بشقاب پرنده
disc
U
بشقاب سوپاپ
platter
U
بشقاب بزرگ
platters
U
بشقاب بزرگ
discs
U
بشقاب سوپاپ
saucers
U
بشقاب کوچک
saucer
U
بشقاب کوچک
paper plate
U
بشقاب کاغذی
plateful
U
بقدر یک بشقاب
plate
U
بقدر یک بشقاب
platy
U
شبیه بشقاب
platelike
U
بشقاب مانند
platefuls
U
بقدر یک بشقاب
plates
U
بقدر یک بشقاب
UFO
U
بشقاب پرنده.
ping
U
صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
voice
U
وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesizer
U
وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesisers
U
وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesizers
U
وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voices
U
وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voicing
U
وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
pings
U
صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
pinged
U
صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
pinging
U
صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
contraltos
U
زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
contralto
U
زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
The plate is chipped.
U
لبه بشقاب پریده است
paten
U
بشقاب نان عشای ربانی
faceplate
U
چرخ لنگر بشقاب لب تخت
chortled
U
صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
phut
U
تق صدای ترکیدن بادکنک صدای گلوله
chortling
U
صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortles
U
صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortle
U
صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
monophthong
U
صدای ساده وتنها صدای بسیط
plate rack
U
جایی که بشقاب هامی گذارندخشک شود
Could we have a plate please?
U
ممکن است لطفا یک بشقاب برایمان بیاورید؟
trips
U
لغزش خوردن سکندری خوردن
tripped
U
لغزش خوردن سکندری خوردن
tumbled
U
غلت خوردن معلق خوردن
tumbles
U
غلت خوردن معلق خوردن
trip
U
لغزش خوردن سکندری خوردن
tumble
U
غلت خوردن معلق خوردن
willowware
U
بشقاب دارای نقاشی بید وغیره برای تزئین اطاق
skirl
U
صدای زیر صدای نی انبان
grog
U
دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
muffins
U
نوعی شیرینی یاکلوچه که گرماگرم باکره میخورند بشقاب سفالی کوچک
muffin
U
نوعی شیرینی یاکلوچه که گرماگرم باکره میخورند بشقاب سفالی کوچک
godroon
U
اشکال محدب حاشیه بشقاب وفروف قدیمی که برای زینت ترسیم میشود
Susurrus
U
صدای آرام و ملایم، مثل خش خش یا صدای آرام باد
twangs
U
صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twang
U
صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twanged
U
صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twanging
U
صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
to drink wine
U
می خوردن شراب خوردن
tu-whit tu-whoo
U
صدایی شبیه صدای جغد صدای جغد
tu whit tu whoo
U
صدایی شبیه صدای جغد صدای جغد
tinkles
U
صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
tinkling
U
صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
tinkle
U
صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
thumped
U
صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
thumping
U
صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
thump
U
صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
thumps
U
صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
tinkled
U
صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
trundle
U
غل خوردن
trundled
U
غل خوردن
budges
U
جم خوردن
stirs
U
جم خوردن
stirrings
U
جم خوردن
trundles
U
غل خوردن
eroded
U
خوردن
budged
U
جم خوردن
eroding
U
خوردن
eat
U
خوردن
budging
U
جم خوردن
trundling
U
غل خوردن
budge
U
جم خوردن
erode
U
خوردن
stirred
U
جم خوردن
to break ones fast
U
خوردن
to drink water
U
اب خوردن
hurtles
U
خوردن
hurtling
U
خوردن
to swear by all that is sacred
U
خوردن
baet
U
خوردن
gluttonize
U
پر خوردن
gormandize
U
پر خوردن
knock against
U
خوردن به
hurtled
U
خوردن
hurtle
U
خوردن
to run a
U
خوردن
to eat into
U
خوردن
to fall aboard
U
خوردن
to get outside of
U
خوردن
to go with
U
خوردن به
eats
U
خوردن
slid
U
سر خوردن
to makea meal of
U
خوردن
to overfeed oneself
U
پر خوردن
to overload stomach
U
پر خوردن
abutted
U
خوردن
manducate
U
و خوردن
occlude
U
خوردن
To be crossed out ( eliminated , omitted ) .
U
خط خوردن
grub
U
خوردن
grubbed
U
خوردن
grubs
U
خوردن
polish off
U
خوردن
stir
U
جم خوردن
look back
U
سر خوردن
lap vt
U
خوردن به
eating
U
خوردن
abut
U
خوردن
abuts
U
خوردن
glides
U
سر خوردن
glided
U
سر خوردن
glide
U
سر خوردن
buckles
U
تا خوردن
buckled
U
تا خوردن
buckle
U
تا خوردن
gliding
U
سر خوردن
care
U
غم خوردن
glut
U
پر خوردن
butt
U
خوردن
butted
U
خوردن
butts
U
خوردن
feed
U
خوردن
feeds
U
خوردن
hitting
U
خوردن
sample
U
خوردن
hits
U
خوردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com