English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
bleep U صدای اخطار قابل شنیدن
bleeped U صدای اخطار قابل شنیدن
bleeping U صدای اخطار قابل شنیدن
bleeps U صدای اخطار قابل شنیدن
beep U صدای اخطار قابل شنیدن
beeped U صدای اخطار قابل شنیدن
beeping U صدای اخطار قابل شنیدن
beeps U صدای اخطار قابل شنیدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
audible U قابل شنیدن
flash to bang time U زمان بین دیدن برق دهانه توپ تا شنیدن صدای انفجارگلوله
inaudible U غیر قابل شنیدن
audible U آنچه قابل شنیدن است
bleeps U ایجاد صدای اخطار
bleep U ایجاد صدای اخطار
bleeped U ایجاد صدای اخطار
bleeping U ایجاد صدای اخطار
audio U مربوط به صدا یا آنچه قابل شنیدن است
alarms U زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarm U زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarmed U زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarmingly U زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
bell character U کد کنترلی که باعث میشود ماشین یک سیگنال قابل شنیدن ایجاد کند
hear U شنیدن
at hearing it U از شنیدن ان
hears U شنیدن
listen U شنیدن
listened U شنیدن
listening U شنیدن
listens U شنیدن
listen U شنیدن
hear U شنیدن
mishearing U عوضی شنیدن
misheard U عوضی شنیدن
he was pleased to hear it U از شنیدن ان خوشنودشد
mishears U عوضی شنیدن
turn a deaf ear to <idiom> U ممانعت از شنیدن
rehear U دوباره شنیدن
mishear U عوضی شنیدن
To have a nice chit - chat. To exchange banters and repartees. U گل گفتن وگه شنیدن
overhears U از فاصله دور شنیدن
to smell something burning U بوی سوخته شنیدن
overhearing U از فاصله دور شنیدن
overhear U از فاصله دور شنیدن
overheard U از فاصله دور شنیدن
honk U صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honks U صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honked U صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honking U صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
acrophony U صدای حرف اول کلماتی که معرف خود ان کلمه باشدمانند صدای a درالف
to meet with a repulse U پذیرفته نشدن پاسخ رد شنیدن
to gain any ones ear U کسیرا اماده شنیدن حرفی
ping U صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
pinged U صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
pinging U صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
voicing U وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voice U وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voices U وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesisers U وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesizer U وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesizers U وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
pings U صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
contralto U زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
contraltos U زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
Hear it on the grapevine <idiom> U [شنیدن شایعه در مورد شخصی یا چیزی]
In at one ear and out at the other . <proverb> U از یک گوش شنیدن و از یکى دیگر بدر کردن .
monophthong U صدای ساده وتنها صدای بسیط
chortle U صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
phut U تق صدای ترکیدن بادکنک صدای گلوله
chortled U صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortles U صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortling U صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
drown out <idiom> U سروصدای زیاد براه انداختن وقادر به شنیدن نبودن
Eavesdrop U فالگوش ایستادن، استراق سمع کردن، یواشکی حرفهای دیگران را شنیدن
skirl U صدای زیر صدای نی انبان
warning line U خط اخطار
caveat U اخطار
caveats U اخطار
warning U اخطار
signalled U اخطار
talking-to U اخطار
signal U اخطار
talking to U اخطار
warnings U اخطار
signaled U اخطار
yello card U اخطار
penalties U اخطار
bidding U اخطار
noticing U اخطار
notification U اخطار
penalty U اخطار
monition U اخطار
prenotion U اخطار
notices U اخطار
premonition U اخطار
premonitions U اخطار
tip off U اخطار
tip-off U اخطار
tip-offs U اخطار
notice U اخطار
noticed U اخطار
premonition U اخطار قبلی
misfeasance U اخطار کردن
warns U اخطار کردن به
warned U اخطار کردن به
warn U اخطار کردن به
forewarning U اخطار قبلی
penalties U پنالتی اخطار
warner U اخطار کننده
cognizance U اخطار رسمی
cognizance U اخطار قانونی
caveat venditor U اخطار به فروشنده
notifiable U اخطار کردنی
admonishment U اخطار تنبیه
caveat emptor U اخطار به خریدار
caveat subscriptor U اخطار به عضو
premonitory U اخطار کننده
until further notice U تا اخطار ثانوی
caveat subscriptor U اخطار به مشترک
till further notice U تا اخطار ثانوی
previse U اخطار کردن
signaller U اخطار کننده
premonitions U اخطار قبلی
cautions U اخطار توجه
warning sign U علامت اخطار
cautions U اخطار کردن به
point of order U اخطار نظامنامهای
points of order U اخطار نظامنامهای
denunciation U اخطار تهدیدامیز
denunciations U اخطار تهدیدامیز
citing U اخطار کردن
cites U اخطار کردن
cited U اخطار کردن
notified U اخطار کردن به
notifies U اخطار کردن به
notify U اخطار کردن به
cautioning U اخطار توجه
cautioning U اخطار کردن به
cautioned U اخطار توجه
cautioned U اخطار کردن به
caution U اخطار توجه
caution U اخطار کردن به
penalty U پنالتی اخطار
notifying U اخطار کردن به
cite U اخطار کردن
twanging U صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twangs U صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twanged U صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twang U صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
Susurrus U صدای آرام و ملایم، مثل خش خش یا صدای آرام باد
issue a warning U اخطار صادر کردن
at his call U بر حسب اخطار یا احضار او
at ten minutes notice U با ده دقیقه اخطار قبلی
premonitory U متضمن اخطار قبلی
alarum U اخطار شیپور حاضرباش
notify someone U به کسی اخطار کردن
serve notice on U اخطار کتبی دادن به
premonitor U از پیش اخطار کننده
short notice U اخطار کوتاه مدت
alarms U اعلان خطر اخطار
He took no heed of my warning. U به اخطار من توجهی نکرد
forewarns U ازپیش اخطار کردن
forewarn U ازپیش اخطار کردن
alarmed U اعلان خطر اخطار
alarm U اعلان خطر اخطار
monitorial U مبصر اخطار امیز
forewarned U ازپیش اخطار کردن
alarmingly U اعلان خطر اخطار
monitory U وابسته به اخطار یا اگاهی یاانگیزه
to serve notice on a person U رسما بکسی اخطار کردن
give two months notice U دو ماه پیشتر اخطار دادن
serve a notice on someone U برای کسی اخطار فرستادن
stuck beacon U ایستگاه مرتباگ فریمهای اخطار می فرستد
alert U وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
alerts U وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
alerted U وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
tu whit tu whoo U صدایی شبیه صدای جغد صدای جغد
tu-whit tu-whoo U صدایی شبیه صدای جغد صدای جغد
to serve a notice on some one U اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
recoverable item U وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end U طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
false U اخطار خطا وقتی که هیچ خطایی رخ نداده باشد
tinkle U صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
tinkling U صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
thumping U صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
tinkled U صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
thumped U صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
tinkles U صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
thump U صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
thumps U صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
disorderly close down U آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
archival quality U مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
alerts U تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
indicator U نوری که برای اخطار دادن یا بیان وضعیت یک قطعه به کار می رود
alert U تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alerted U تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
presumable U قابل استنباط قابل استفاده
presentable U قابل نمایش قابل تقدیم
exigible U قابل مطالبه قابل پرداخت
exigible U قابل تقاضا قابل ادعا
bilable U قابل رهایی قابل ضمانت
presentable U قابل معرفی قابل ارائه
changeable U قابل تعویض قابل تبدیل
elastic U قابل کش امدن قابل انعطاف
sensible U قابل درک قابل رویت
flexile U قابل تغییر قابل تطبیق
combustible U قابل سوزش قابل تراکم
adducible U قابل اضهار قابل ارائه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com