English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
The scene of the nover is laid in scotland. U صحنه داستان دراسکاتلند است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
gallovidian U اهل گالووی دراسکاتلند
galwegian U اهل گالووی دراسکاتلند
scenes U مجلس پرده جزء صحنه نمایش صحنه
scene U مجلس پرده جزء صحنه نمایش صحنه
inverness U اینورس نام شهری دراسکاتلند
this story is improbable U این داستان راست نمینماید این داستان بعید بنظر میرسد
theater U صحنه عملیات صحنه
stages U صحنه
arenas U صحنه
stage U صحنه
arena U صحنه
frame U صحنه
stage U صحنه نمایش
intratheater U در داخل صحنه
histrionics U صحنه سازی
scene of action U صحنه عملیات
miseenscene U صحنه سازی
scenarist U صحنه ارا
primal scene U صحنه اغازین
frame frequency U بسامد صحنه
stages U در صحنه فاهرشدن
scenery U صحنه سازی
proscenium U صحنه نمایش
proscenium U پیش صحنه
prosceniums U صحنه نمایش
prosceniums U پیش صحنه
stage fright U صحنه هراسی
cockpit U صحنه تئاتر
cockpits U صحنه تئاتر
field of honor U صحنه دوئل
stages U صحنه نمایش
picturing U دیدن شی یا صحنه
pictures U دیدن شی یا صحنه
picture U دیدن شی یا صحنه
stage U در صحنه فاهرشدن
setting U صحنه واقعه
campaign U صحنه نبرد
campaigned U صحنه نبرد
settings U صحنه واقعه
shipboard U صحنه کشتی
campaigns U صحنه نبرد
Behind the scene. U پشت صحنه
campaigning U صحنه نبرد
stage doors U در عقب صحنه
stage door U در عقب صحنه
pictured U دیدن شی یا صحنه
theater of operations U صحنه عملیات
ring U صحنه ورزش
novella U داستان
marchen U داستان
tale U داستان
apologue U داستان
conte U داستان
anecdotage U داستان
fables U داستان
story U داستان
tales U داستان
fable U داستان
prosceniums U جلو صحنه پیشگاه
stage whisper U نجوای روی صحنه
proscenium U جلو صحنه پیشگاه
stage whispers U نجوای روی صحنه
theatricalize U بروی صحنه اوردن
stagehand U کارگردان پشت صحنه
The scen of a bloody (great) battle. U صحنه نبرد خونین
It was stage –managed . It was trumped up. U صحنه سازی بود
bullring U صحنه یامیدان گاوبازی
drop curtain U پرده جلو صحنه
curtain calls U بازگشت هنرپیشگان به صحنه
curtain call U بازگشت هنرپیشگان به صحنه
exeunt U صحنه را ترک گفتن
field buying U خریددر صحنه جنگ
intratheater U داخل صحنه عملیات
open board U صحنه خلوت شطرنج
scene of action U صحنه جنگ یادرگیری
stagestruck U مسحور صحنه شده
stagestruck U عاشق صحنه نمایش
to shiftthe scene U عوض کردن صحنه
bullrings U صحنه یامیدان گاوبازی
shambles U قتلگاه صحنه کشتار
props U اثاثیه صحنه نمایش
settings U گیرش صحنه پردازی
setting U گیرش صحنه پردازی
onstage <adj.> <adv.> U روی صحنه [تئاتر]
stagehands U کارگردان پشت صحنه
fictionist U داستان نویس
catastrophe U عاقبت داستان
parables U داستان اخلاقی
parable U داستان اخلاقی
fictions U داستان اختراع
narrative U داستان داستانسرایی
novelet U داستان کوتاه
decameron U داستان نامه
epitasis U حداعلای داستان
in a narrative style U بسبک داستان
novel U کتاب داستان
novels U کتاب داستان
narratives U داستان داستانسرایی
conte U داستان کوتاه
fiction U داستان اختراع
hermitically U هلوان داستان
storybook U کتاب داستان
storybook U داستان نامه
heroes U پهلوان داستان
to spin yarns U داستان ساختن
to invent stories U داستان ساختن
fairy tales U داستان جن و پری
an iliad of woes U داستان بدبختبی
underplot U داستان فرعی
hero U پهلوان داستان
fairy tale U داستان جن و پری
episodes U داستان فرعی
short story داستان کوتاه
whodunit U داستان پلیسی
novelette U داستان کوتاه
novelettes U داستان کوتاه
storyteller U داستان سرا
catastrophes U عاقبت داستان
flashbacks U بازگوی داستان
make-up U داستان ساختگی
episode U داستان فرعی
storytellers U داستان سرا
narrator U گوینده داستان
an interesting story U داستان با مزه
whodunits U داستان پلیسی
narration U داستان داستانسرایی
whodunnits U داستان پلیسی
flashback U بازگوی داستان
narrators U گوینده داستان
short stories U داستان کوتاه
upstages U وابسته به عقب یا بالای صحنه
theater army U نیروی زمینی صحنه عملیات
theater in the round U تماشاخانه دارای صحنه مدور
upstaged U وابسته به عقب یا بالای صحنه
miseenscene U کارگردانی وتنظیم صحنه تاتر
parquet U محل ارکسترنمایش پایین صحنه
by-play U حرکات یا مکالمات کنار صحنه
theater army U ارتش مستقر در صحنه عملیات
upstaging U وابسته به عقب یا بالای صحنه
It was the usual scene. U صحنه [موقعیت] معمولی بود.
to go on stage U وارد صحنه [نمایش] شدن
To enter the arena of bloody politics. U وارد صحنه سیاست شدن
To appear on the scene (stage). U روی صحنه ظاهر شدن
army in the field U ارتش مستقر در صحنه عملیات
advance base U پایگاه مقدم صحنه عملیات
fictionalises U بصورت داستان دراوردن
fictionalises U داستان سرایی کردن
fictionalizes U داستان سرایی کردن
cliff hanger U مطلب یا داستان جالب
cliff-hangers U مطلب یا داستان جالب
cliff-hanger U مطلب یا داستان جالب
sob story <idiom> U داستان اشک آور
fictionalising U داستان سرایی کردن
story U بصورت داستان در اوردن
story U اشکوب داستان گفتن
sob stories U داستان گریه اور
fictionalised U بصورت داستان دراوردن
sob story U داستان گریه اور
fictionalised U داستان سرایی کردن
fairy tales U داستان باور نکردنی
fictionalising U بصورت داستان دراوردن
fairy tale U داستان باور نکردنی
fictionalize U بصورت داستان دراوردن
fictionize U بصورت داستان دراوردن
That's not so! U داستان اینطوری نیست!
fictionalizing U بصورت داستان دراوردن
novelize U بشکل داستان در اوردن
novelistic U وابسته به داستان و رمان
fictionalizing U داستان سرایی کردن
catastrophical U مربوط به عاقبت داستان
serialist U داستان نویس سریال
invention of a false story U جعل داستان دروغی
anecdotal evidence U شواهد داستان گونه
donnee U موضوع داستان یا درام
ruise U شایعات داستان ساختگی
science fiction U داستان تخیلی علمی
story recall test U ازمون یاداوری داستان
fictionalize U داستان سرایی کردن
fictionize U داستان سرایی کردن
fictionalized U بصورت داستان دراوردن
fictionalized U داستان سرایی کردن
personage U شخصیت بازیگران داستان
personages U شخصیت بازیگران داستان
fictionalizes U بصورت داستان دراوردن
fly gallery U قسمت برامده کنار صحنه تاتر
spotlight U شخصی که در زیرنورافکن صحنه نمایش قرارگرفته
spotlighted U شخصی که در زیرنورافکن صحنه نمایش قرارگرفته
to launch a product with much fanfare U کالایی را با هیاهو به صحنه نمایش آوردن
forestage U قسمت جلو امده صحنه نمایش
far-right extremist scene U صحنه جناح راست [افراطی] [سیاست]
[extreme] right-wing scene U صحنه جناح راست [افراطی] [سیاست]
offstage U خارج از صحنه نمایش درزندگی خصوصی
spotlights U شخصی که در زیرنورافکن صحنه نمایش قرارگرفته
spotlighting U شخصی که در زیرنورافکن صحنه نمایش قرارگرفته
tract U داستان یانمایشنامه ویاحوادث مسلسل
lays U تخم گذاردن داستان منظوم
heroines U زنی که قهرمان داستان باشد
heroically U زنی که قهرمان داستان باشد
yarns U الیاف داستان افسانه امیز
yarn U الیاف داستان افسانه امیز
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com