English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
There is talk [mention] of something [somebody] . U صحبت از چیزی یا کسی است.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
bespeak U قبلا درباره چیزی صحبت کردن
get a word in <idiom> U یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
yakety-yak <idiom> U صحبت زیاد درمود چیزی بیارزش
to ask somebody to say a few words U خواهش کردن از کسی کمی [در باره کسی یا چیزی] صحبت کند
Other Matches
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
converse U صحبت
talks U صحبت
talked U صحبت
talk U صحبت
colloquy U صحبت
colloquies U صحبت
collocutor U هم صحبت
mouth U صحبت
mouthed U صحبت
conversing U صحبت
conversed U صحبت
converses U صحبت
chitchat U صحبت
mouths U صحبت
parle U صحبت
mouthing U صحبت
confabulation U صحبت
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
chatty U خوش صحبت
sniffling U صحبت تودماغی
conversationist U خوش صحبت
speeches U صحبت نطق
coze U صحبت خودمانی
pillow talk U صحبت خودمانی
natters U صحبت دوستانه
natter U صحبت دوستانه
She refused to open her oips . U لب به صحبت بازنکرد
sniffle U صحبت تودماغی
chit chat U صحبت کوتاه
chit-chat U صحبت کوتاه
aside U صحبت تنها
sniffled U صحبت تودماغی
asides U صحبت تنها
nattered U صحبت دوستانه
well spoken U خوش صحبت
sniffles U صحبت تودماغی
nattering U صحبت دوستانه
conversable U خوش صحبت
dialogues U گفتگو صحبت
speaks U صحبت کردن
conversationalist U خوش صحبت
articulating U ماهر در صحبت
speech U صحبت نطق
talk U صحبت کردن
confabulate U صحبت کردن
talked U صحبت کردن
chitchat U صحبت کوتاه
private talk U صحبت خصوصی
talks U صحبت کردن
articulate U ماهر در صحبت
talk up <idiom> U صحبت درمورد
speak U صحبت کردن
duologue U صحبت دونفری
to talk [to] U صحبت کردن [با]
dialogue U گفتگو صحبت
shoptald U صحبت بازاری
cross talk U تداخل صحبت
well-spoken U خوش صحبت
conversationalists U خوش صحبت
telephone frequency U فرکانس صحبت
my inter locvtor U طرف صحبت من
articulates U ماهر در صحبت
They have got engrossed in conversation . U صحبت آها گه انداخته
to speak [about] U صحبت کردن [در باره]
whispery U اهسته صحبت کننده
waste one's breath <idiom> U بی نتیجه صحبت کردن
he was talking about me U درخصوص من صحبت می کرد
monologues U تک سخنگویی صحبت یک نفری
hold forth <idiom> U صحبت کردن درمورد
pipe up <idiom> U بلندتر صحبت کردن
take exception to <idiom> U مخاف صحبت کردن
interlocutor U طرف صحبت هم سخن
interlocutors U طرف صحبت هم سخن
monologue U تک سخنگویی صحبت یک نفری
harp on <idiom> U بانارضایتی صحبت کردن
go on <idiom> U زیادی صحبت کردن
cramp one's style <idiom> U محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
gest U کار نمایان هم صحبت
geste U کار نمایان هم صحبت
to speak to somebody U با کسی صحبت کردن
weigh one's words <idiom> U مراقب صحبت بودن
to switch on U طرف صحبت کردن
tell (someone) off <idiom> U با عصبانیت صحبت کردن
sniffled U با فن فن صحبت یاگریه کردن
To pay money. To make a payment. U بی پرده صحبت کردن
Sh spoke in such a way that… U طوری صحبت کرد که
to speak candidly <idiom> U بی پرده صحبت کردن
blather U صحبت بی معنی واحمقانه
To speak with freedom. U آزادانه صحبت کردن .
sniffling U با فن فن صحبت یاگریه کردن
To speak elaborately. U با آب وتاب صحبت کردن
dialogue U صحبت با شخص دیگر
To talk in measured terms . To talk slowly. U شمرده صحبت کردن
sniffled U تودماغی صحبت کردن
sniffle U با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffles U تودماغی صحبت کردن
sniffle U تودماغی صحبت کردن
dialogues U صحبت با شخص دیگر
To refer to implicitly. To hint. U درپرده صحبت کردن
sniffling U تودماغی صحبت کردن
There is some talk of his resigning. U صحبت از استعفای اوست
sniffles U با فن فن صحبت یاگریه کردن
monolog U تک سخنگویی صحبت یک نفری
At this point of the conversation. U صحبت که به اینجا رسید
dialog U صحبت با شخص دیگر
hobnob U صحبت دوستانه کردن
hobnobbing U صحبت دوستانه کردن
hobnobbed U صحبت دوستانه کردن
hobnobs U صحبت دوستانه کردن
sniffled U درحال عطسه صحبت کردن
squeaked U با صدای جیغ صحبت کردن
He is a good speaker . He speaker well. U خیلی خوب صحبت می کند
To strick up a conversation with somebody. U سر صحبت را با کسی باز کردن
squeaking U با صدای جیغ صحبت کردن
sniffling U درحال عطسه صحبت کردن
squeak U با صدای جیغ صحبت کردن
to interrupt any one's speech U صحبت کسیرا قطع کردن
squeaks U با صدای جیغ صحبت کردن
break in U درمیان صحبت کسی دویدن
break-in U درمیان صحبت کسی دویدن
Speaking. [on the phone] U [من] پشت تلفن صحبت می کنم.
He speaks English fluently. U انگلیسی راروان صحبت می کند
He talked in this connection (vein). U دراین زمینه صحبت کرد
Dont talk to all and sundry. U با این وآن صحبت نکن
Well discuss it at dinner. U سر شام صحبت خواهیم کرد
To speak slowly. U آهسته صحبت کردن (شمرده)
She was talking to (with ) a friend . U داشت با دوستش صحبت می کرد
They were talking in Spanish . U بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
I had a long talk with him. U با ایشان مفصلا" صحبت کردم
have a word with <idiom> U بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
break-ins U درمیان صحبت کسی دویدن
to speak fluently U بطور روان صحبت کردن
to take the floor U حرف زدن صحبت کردن
lisp U نوک زبانی صحبت کردن
break in upon U قطع کردن صحبت کسی
throw in U مطلبی بر صحبت کسی افزودن
to talk shop U در باره کار صحبت کردن
sniffle U درحال عطسه صحبت کردن
ad-libs U بدون نوشته صحبت کردن
talk shop <idiom> U درموردکار شخصی صحبت کردن
They were stI'll talking away at midnight. U تا نیمه شب یک بند صحبت می کرد ند
To talk like a book . U لفظ قلم صحبت کردن
ad-lib U بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbed U بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbing U بدون نوشته صحبت کردن
lisped U نوک زبانی صحبت کردن
telephone frequency characteristic U منحنی مشخصه فرکانس صحبت
sniffles U درحال عطسه صحبت کردن
talking of ... U حال که صحبت از...... بمیان امد
sound off U باصدای بلند صحبت کردن
So much for theory! <idiom> U به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
kaffeeklatsch U صحبت دوستانه یامذاکرات غیررسمی
lisps U نوک زبانی صحبت کردن
lisping U نوک زبانی صحبت کردن
speech U صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
phones U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoning U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
declaim U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
We talked until midnight. and then separated. U تانیمه شب صحبت کردیم وبعد از هم جداشدیم
carp U از روی خرده گیری صحبت کردن
declaims U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaiming U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
in touch <idiom> U بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
To speake broken French. U فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
declaimed U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
speeches U صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
phoned U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
The professor knows what he is talking about. U استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
get hold of (someone) <idiom> U (برای صحبت)به گیر انداختن شخص
to speak fluent Farsi U روان صحبت کردن زبان پارسی
Talk a lot without saying much U خیلی صحبت بشود ولی کم معنی
i will speak to him about it U در این خصوص با او صحبت خواهم کرد
The line is busy (engaged). U صحبت می کند (خط تلفن مشغول است )
She is the talk of the town . U همه راجع به او ( پشت او ) صحبت می کنند
phone U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
She had an aside with me . She took me aside and spoke to me U مراکنار کشید وبا من صحبت کرد
Lets talk man to man . U بیا مرد ومردانه با هم صحبت کنیم
We should not indulge in personalities. U نبا ید راجع با شخاص صحبت کنیم
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
Talking of Europe ,please allow me … U حالا که صحبت از اروپ؟ است اجازه می خواهم ...
adlib U بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
go off half-cocked <idiom> U صحبت یا انجام کاری بون آمارگی قبلی
I'll speak at length on this subject. U دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
blather U حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
To be a good conversationalist . U دهان گرمی داشتن ( خوش صحبت بودن )
Could I have a word with you ? U عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
To speak in a low voice. U آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
pre audience U ترتیب تقدم صحبت اصحاب دعوی در محکمه
phone U تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
phones U تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
to speak on behalf of [as representative] U از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
phoning U تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
phoned U تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
beat around the bush <idiom> U غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
to talk insistently to somebody U با کسی به اصرار صحبت کردن [تا قانع شود]
Please face me when I'm talking to you. U لطفا وقتی که با تو صحبت می کنم رویت را به من بکن.
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com