Perdic | صحبت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 216 (13 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	talk U	صحبت
	talked U	صحبت
	talks U	صحبت
	converse U	صحبت
	conversed U	صحبت
	converses U	صحبت
	conversing U	صحبت
	mouth U	صحبت
	mouthed U	صحبت
	mouthing U	صحبت
	mouths U	صحبت
	colloquies U	صحبت
	colloquy U	صحبت
	chitchat U	صحبت
	confabulation U	صحبت
	parle U	صحبت

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	collocutor U	هم صحبت
	asides U	صحبت تنها
	telephone frequency U	فرکانس صحبت
	aside U	صحبت تنها
	speeches U	صحبت نطق
	nattered U	صحبت دوستانه
	well-spoken U	خوش صحبت
	speaks U	صحبت کردن
	speech U	صحبت نطق
	natter U	صحبت دوستانه
	pillow talk U	صحبت خودمانی
	natters U	صحبت دوستانه
	nattering U	صحبت دوستانه
	well spoken U	خوش صحبت
	shoptald U	صحبت بازاری
	sniffling U	صحبت تودماغی
	chatty U	خوش صحبت
	sniffles U	صحبت تودماغی
	chitchat U	صحبت کوتاه
	confabulate U	صحبت کردن
	sniffled U	صحبت تودماغی
	conversable U	خوش صحبت
	sniffle U	صحبت تودماغی
	coze U	صحبت خودمانی
	cross talk U	تداخل صحبت
	duologue U	صحبت دونفری
	conversationist U	خوش صحبت
	my inter locvtor U	طرف صحبت من
	private talk U	صحبت خصوصی
	speak U	صحبت کردن
	dialogues U	گفتگو صحبت
	dialogue U	گفتگو صحبت
	talks U	صحبت کردن
	chit chat U	صحبت کوتاه
	talked U	صحبت کردن
	talk U	صحبت کردن
	talk up <idiom> U	صحبت درمورد
	chit-chat U	صحبت کوتاه
	to talk [to] U	صحبت کردن [با]
	conversationalist U	خوش صحبت
	conversationalists U	خوش صحبت
	articulate U	ماهر در صحبت
	articulates U	ماهر در صحبت
	articulating U	ماهر در صحبت
	She refused to open her oips . U	لب به صحبت بازنکرد
	At this point of the conversation. U	صحبت که به اینجا رسید
	They have got engrossed in conversation . U	صحبت آها گه انداخته
	To refer to implicitly. To hint. U	درپرده صحبت کردن
	To pay money. To make a payment. U	بی پرده صحبت کردن
	to speak candidly <idiom> U	بی پرده صحبت کردن
	blather U	صحبت بی معنی واحمقانه
	To talk in measured terms . To talk slowly. U	شمرده صحبت کردن
	There is some talk of his resigning. U	صحبت از استعفای اوست
	he was talking about me U	درخصوص من صحبت می کرد
	to speak [about] U	صحبت کردن [در باره]
	to speak to somebody U	با کسی صحبت کردن
	weigh one's words <idiom> U	مراقب صحبت بودن
	whispery U	اهسته صحبت کننده
	Sh spoke in such a way that… U	طوری صحبت کرد که
	harp on <idiom> U	بانارضایتی صحبت کردن
	go on <idiom> U	زیادی صحبت کردن
	hold forth <idiom> U	صحبت کردن درمورد
	To speak elaborately. U	با آب وتاب صحبت کردن
	pipe up <idiom> U	بلندتر صحبت کردن
	monolog U	تک سخنگویی صحبت یک نفری
	To speak with freedom. U	آزادانه صحبت کردن .
	take exception to <idiom> U	مخاف صحبت کردن
	gest U	کار نمایان هم صحبت
	cramp one's style <idiom> U	محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
	dialog U	صحبت با شخص دیگر
	tell (someone) off <idiom> U	با عصبانیت صحبت کردن
	to switch on U	طرف صحبت کردن
	waste one's breath <idiom> U	بی نتیجه صحبت کردن
	geste U	کار نمایان هم صحبت
	monologues U	تک سخنگویی صحبت یک نفری
	interlocutors U	طرف صحبت هم سخن
	sniffles U	با فن فن صحبت یاگریه کردن
	sniffles U	تودماغی صحبت کردن
	sniffled U	با فن فن صحبت یاگریه کردن
	sniffled U	تودماغی صحبت کردن
	sniffle U	با فن فن صحبت یاگریه کردن
	sniffle U	تودماغی صحبت کردن
	hobnobs U	صحبت دوستانه کردن
	hobnobbing U	صحبت دوستانه کردن
	hobnobbed U	صحبت دوستانه کردن
	hobnob U	صحبت دوستانه کردن
	interlocutor U	طرف صحبت هم سخن
	sniffling U	تودماغی صحبت کردن
	dialogues U	صحبت با شخص دیگر
	monologue U	تک سخنگویی صحبت یک نفری
	dialogue U	صحبت با شخص دیگر
	sniffling U	با فن فن صحبت یاگریه کردن
	squeaked U	با صدای جیغ صحبت کردن
	She was talking to (with ) a friend . U	داشت با دوستش صحبت می کرد
	They were talking in Spanish . U	بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
	I had a long talk with him. U	با ایشان مفصلا" صحبت کردم
	throw in U	مطلبی بر صحبت کسی افزودن
	He is a good speaker . He speaker well. U	خیلی خوب صحبت می کند
	They were stI'll talking away at midnight. U	تا نیمه شب یک بند صحبت می کرد ند
	squeak U	با صدای جیغ صحبت کردن
	To talk like a book . U	لفظ قلم صحبت کردن
	ad-libbing U	بدون نوشته صحبت کردن
	Well discuss it at dinner. U	سر شام صحبت خواهیم کرد
	ad-libs U	بدون نوشته صحبت کردن
	to speak fluently U	بطور روان صحبت کردن
	Dont talk to all and sundry. U	با این وآن صحبت نکن
	To speak slowly. U	آهسته صحبت کردن (شمرده)
	squeaks U	با صدای جیغ صحبت کردن
	squeaking U	با صدای جیغ صحبت کردن
	He speaks English fluently. U	انگلیسی راروان صحبت می کند
	He talked in this connection (vein). U	دراین زمینه صحبت کرد
	To strick up a conversation with somebody. U	سر صحبت را با کسی باز کردن
	There is talk [mention] of something [somebody] . U	صحبت از چیزی یا کسی است.
	have a word with <idiom> U	بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
	break-ins U	درمیان صحبت کسی دویدن
	lisp U	نوک زبانی صحبت کردن
	lisped U	نوک زبانی صحبت کردن
	Speaking. [on the phone] U	[من] پشت تلفن صحبت می کنم.
	talk shop <idiom> U	درموردکار شخصی صحبت کردن
	break-in U	درمیان صحبت کسی دویدن
	break in U	درمیان صحبت کسی دویدن
	lisps U	نوک زبانی صحبت کردن
	So much for theory! <idiom> U	به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
	lisping U	نوک زبانی صحبت کردن
	break in upon U	قطع کردن صحبت کسی
	ad-libbed U	بدون نوشته صحبت کردن
	sniffle U	درحال عطسه صحبت کردن
	sound off U	باصدای بلند صحبت کردن
	sniffles U	درحال عطسه صحبت کردن
	talking of ... U	حال که صحبت از...... بمیان امد
	sniffled U	درحال عطسه صحبت کردن
	telephone frequency characteristic U	منحنی مشخصه فرکانس صحبت
	to interrupt any one's speech U	صحبت کسیرا قطع کردن
	kaffeeklatsch U	صحبت دوستانه یامذاکرات غیررسمی
	to take the floor U	حرف زدن صحبت کردن
	sniffling U	درحال عطسه صحبت کردن
	to talk shop U	در باره کار صحبت کردن
	ad-lib U	بدون نوشته صحبت کردن
	phoned U	صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
	carp U	از روی خرده گیری صحبت کردن
	The professor knows what he is talking about. U	استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
	declaimed U	با حرارت علیه کسی صحبت کردن
	get hold of (someone) <idiom> U	(برای صحبت)به گیر انداختن شخص
	phone U	صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
	declaiming U	با حرارت علیه کسی صحبت کردن
	phones U	صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
	declaims U	با حرارت علیه کسی صحبت کردن
	She had an aside with me . She took me aside and spoke to me U	مراکنار کشید وبا من صحبت کرد
	i will speak to him about it U	در این خصوص با او صحبت خواهم کرد
	declaim U	با حرارت علیه کسی صحبت کردن
	Talk a lot without saying much U	خیلی صحبت بشود ولی کم معنی
	phoning U	صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
	Lets talk man to man . U	بیا مرد ومردانه با هم صحبت کنیم
	The line is busy (engaged). U	صحبت می کند (خط تلفن مشغول است )
	She is the talk of the town . U	همه راجع به او ( پشت او ) صحبت می کنند
	speeches U	صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
	bespeak U	قبلا درباره چیزی صحبت کردن
	speech U	صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
	We talked until midnight. and then separated. U	تانیمه شب صحبت کردیم وبعد از هم جداشدیم
	To speake broken French. U	فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
	to speak fluent Farsi U	روان صحبت کردن زبان پارسی
	We should not indulge in personalities. U	نبا ید راجع با شخاص صحبت کنیم
	yakety-yak <idiom> U	صحبت زیاد درمود چیزی بیارزش
	in touch <idiom> U	بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
	phones U	تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
	Please face me when I'm talking to you. U	لطفا وقتی که با تو صحبت می کنم رویت را به من بکن.
	phoning U	تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
	adlib U	بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
	to talk insistently to somebody U	با کسی به اصرار صحبت کردن [تا قانع شود]
	blather U	حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
	To speak in a low voice. U	آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
	phoned U	تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
	go off half-cocked <idiom> U	صحبت یا انجام کاری بون آمارگی قبلی
	pre audience U	ترتیب تقدم صحبت اصحاب دعوی در محکمه
	to speak on behalf of [as representative] U	از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
	Could I have a word with you ? U	عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
	To be a good conversationalist . U	دهان گرمی داشتن ( خوش صحبت بودن )
	Talking of Europe ,please allow me … U	حالا که صحبت از اروپ؟ است اجازه می خواهم ...
	phone U	تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
	I'll speak at length on this subject. U	دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
	beat around the bush <idiom> U	غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
	to get a word in edgewise U	طرفی را میان صحبت شخص پرچانه دیگر انداختن
	talking is not permitted U	سخن گفتن مجاز نیست صحبت ممنوع است
	cant U	باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
	hang-ups U	ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
	hang-up U	ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
	hang up U	ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
	straight from the shoulder <idiom> U	راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
	telephone U	ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
	phoning U	شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
	telephoned U	ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
	telephones U	ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
	phones U	شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
	telephoning U	ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
	phoned U	شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
	phone U	شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
	speeches U	که وقتی باسم اجرا شود و مشابه صحبت افراد میشود
	speech U	که وقتی باسم اجرا شود و مشابه صحبت افراد میشود
	prolepsis U	فرض قبلی صحبت از اینده چنانچه گویی گذشته است
	feel out <idiom> U	صحبت یا انجام باشخص به صورتیکه متوجه بشوی که چه فکری میکند