English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
bring home the importance of something to someone <idiom> U شیرفهم کردن -کاملا فهماندن چیزی به کسی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to stop cold something U چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
to try something completely new <idiom> U چیزی [روشی ] کاملا متفاوت امتحان کردن
to read through something U چیزی را کاملا خواندن
to read over something U چیزی را کاملا خواندن
far cry <idiom> U چیزی کاملا متفاوت
swear by <idiom> U کاملا از چیزی اطمینان داشتن
appressed U کاملا نزدیک و مجاور چیزی
You can say that again. U من کاملا با چیزی که گفتی موافقم. [اصطلاح]
perfect U ساختن چیزی که کاملا درست است
perfects U ساختن چیزی که کاملا درست است
perfected U ساختن چیزی که کاملا درست است
perfecting U ساختن چیزی که کاملا درست است
wear out <idiom> U پوشیدن چیزی تا کاملا بیفایده شود
fiefdom U هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
fiefdoms U هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
expresses U دلالت کردن بر فهماندن صریح
express U دلالت کردن بر فهماندن صریح
expressed U دلالت کردن بر فهماندن صریح
expressing U دلالت کردن بر فهماندن صریح
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to wipe the slate clean <idiom> U شروع تازه ای کردن [تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن] [اصطلاح]
shake down U جیب کسی را کاملا خالی کردن بیتوته کردن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to wreck U کاملا خراب کردن
wear out U کاملا خسته کردن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to blow somebody's mind <idiom> <verb> U کسی را کاملا غافلگیر کردن
perfected U کاملا رسیده تکمیل کردن
rub out <idiom> U کاملا ویرا کردن ،کشتن
to bowl somebody over <idiom> <verb> U کسی را کاملا غافلگیر کردن
to knock somebody's socks off <idiom> <verb> U کسی را کاملا غافلگیر کردن
perfect U کاملا رسیده تکمیل کردن
perfecting U کاملا رسیده تکمیل کردن
perfects U کاملا رسیده تکمیل کردن
get across U فهماندن
to give to understand U فهماندن
clearest U فهماندن
clear U فهماندن
shows U فهماندن
get across to U فهماندن
show U فهماندن
purporst U فهماندن
instils U کم کم فهماندن
put across U فهماندن
clears U فهماندن
instill U کم کم فهماندن
purport U فهماندن
instills U کم کم فهماندن
clearer U فهماندن
purports U فهماندن
instilling U کم کم فهماندن
showed U فهماندن
purporting U فهماندن
instilled U کم کم فهماندن
instil U کم کم فهماندن
purported U فهماندن
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
represented U نمایاندن فهماندن
represent U نمایاندن فهماندن
inspeak U با سخن فهماندن
represents U نمایاندن فهماندن
insinuated U به اشاره فهماندن
gesticulates U باژست فهماندن
gesticulating U باژست فهماندن
gesticulated U باژست فهماندن
insinuates U به اشاره فهماندن
gesticulate U باژست فهماندن
expessible U قابل فهماندن
insinuate U به اشاره فهماندن
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
insinuates U بطور ضمنی فهماندن
insinuate U بطور ضمنی فهماندن
inexpessive U فاقد قوه فهماندن
insinuated U بطور ضمنی فهماندن
to express one self U مقاصد خودرا فهماندن
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
signifies U حاکی بودن از باشاره فهماندن
to smack of something <idiom> U ضمنا فهماندن [اصطلاح مجازی]
signifying U حاکی بودن از باشاره فهماندن
signify U حاکی بودن از باشاره فهماندن
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
shrugging U بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
to i. obedience intoa child U فرمان برداری را کم کم به بچه ایی فهماندن
shrugged U بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
to draw a moral U معنی یا نتیجه اخلاقی داستانی را فهماندن
shrug U بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
flavorings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization U خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavoring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
prejudge U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to prescribe something [legal provision] U چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
prejudged U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to tarnish something [image, status, reputation, ...] U چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
fraise U نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
to pirate something U چیزی را غیر قانونی چاپ کردن [دو نسخه ای کردن]
refers U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
referred U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refer U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
premeditate U قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
to pull off something [contract, job etc.] U چیزی را تهیه کردن [تامین کردن] [شغلی یا قراردادی]
set loose <idiom> U رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
to instigate something U چیزی را برانگیختن [اغوا کردن ] [وادار کردن ]
cession U صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
quantifies U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantified U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
to throw light upon U روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
quantifying U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
valuate U ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
quantify U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
egregiously U کاملا
completely <adv.> U کاملا
utterly U کاملا
in full U کاملا
in its entirety U کاملا
smack U کاملا
thoroughly U کاملا"
smacks U کاملا
smacked U کاملا
entirely U کاملا
replete U کاملا پر
partitur U کاملا
to its full extent <adv.> U کاملا
brand new U کاملا نو
altogether U کاملا
comprehensive <adv.> U کاملا
teetotally U کاملا
all around U کاملا
sopping U کاملا
hand and foot U کاملا
open and shut U کاملا
de- U کاملا
partitura U کاملا
purely U کاملا"
root and branch U کاملا
soundest U کاملا
to a turn U کاملا
to perfection U کاملا
quite U کاملا
intoto U کاملا
wholly U کاملا
open-and-shut U کاملا
to the quick U کاملا
spanking U کاملا
stone deaf U کاملا کر
to the full U کاملا
sounded U کاملا
sound U کاملا
absolutely dry کاملا
perfectly U کاملا"
thru U کاملا
jam-packed U کاملا پر
sounds U کاملا
richly U کاملا"
by all means <adv.> U کاملا
definitely <adv.> U کاملا
well <adv.> U کاملا
totally U کاملا
fully U کاملا
exactly U کاملا
absolutely U کاملا"
spankings U کاملا
to a t U کاملا
absolutely <adv.> U کاملا
scot ant lot U کاملا
whole hog U کاملا
quite [completely, perfectly] <adv.> U کاملا
denouncing U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounce U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
references U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
minds U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
beck U باسرتصدیق کردن یاحالی کردن چیزی
to beg for a thing U چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com