English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
gravamen U شکایت رسمی شکوائیه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
plaint U شکوائیه دادخواست عرضحال
plaints U شکوائیه دادخواست عرضحال
return U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
reviews U بازدید رسمی یاسان رسمی
review U بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewed U بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewing U بازدید رسمی یاسان رسمی
officiary U مامور رسمی مقام رسمی
officious U نیمه رسمی شبهه رسمی
solemn form U در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
complaint U شکایت
protest U شکایت
moan U شکایت
groans U شکایت
groaned U شکایت
moans U شکایت
moaned U شکایت
groaning U شکایت
grievance U شکایت
protests U شکایت
groan U شکایت
gripe U شکایت
i heard him U شکایت
plaint U شکایت
plaints U شکایت
protested U شکایت
protesting U شکایت
moaning U شکایت
exchange devaluation U تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
cross bill U شکایت متقابل
denunciations U اتهام شکایت
complaining against injustice U شکایت کردن
denunciation U اتهام شکایت
complains U شکایت کردن
lodge a complaint U شکایت کردن
lodge an a appeal U شکایت کردن
murmurs U شکایت شایعات
grumblingly U شکایت کنان
gravamen U اصل شکایت
murmuring U شکایت شایعات
murmured U شکایت شایعات
to lodge a complaint U شکایت کردن
sues U شکایت کردن
suing U شکایت کردن
complain U شکایت کردن
complained U شکایت کردن
complaining U شکایت کردن
discontent U گله شکایت
sued U شکایت کردن
bitched U شکایت کردن
sue U شکایت کردن
murmur U شکایت شایعات
bitches U شکایت کردن
grievance U موضوع شکایت
bitching U شکایت کردن
bitch U شکایت کردن
he complained with reason U بیخود شکایت نمیکرد
i hear him complain U میشنوم که شکایت می کنند
petition U شکایت کردن دادخواست
grounded (his complaint was not grounded U شکایت او بی اساس بود
sued U به دادگاه شکایت کردن
suing U به دادگاه شکایت کردن
petitioning U شکایت کردن دادخواست
petitions U شکایت کردن دادخواست
sues U به دادگاه شکایت کردن
sue U به دادگاه شکایت کردن
petitioned U شکایت کردن دادخواست
Stop complaining. U [اینقدر] شکایت نکن.
To lodge a complaint . U درمقام شکایت بر آمدن
squawk about <idiom> U شکایت درموردچیزی داشتن
repine U شکایت کردن شکوه
there is no ground for his complaint U شکایت او بیمورد است
inform against someone U از دست کسی شکایت کردن
griper U کسیکه مرتب شکایت میکند
take one's own medicine <idiom> U پذیرش محاکمه بدون شکایت
to inform against someone U شکایت پیش کسی بردن
look a gift horse in the mouth <idiom> U شکایت از هدیهای که کامل نیست
rumbles U چیز پرسر و صدا شکایت
rumbled U چیز پرسر و صدا شکایت
rumble U چیز پرسر و صدا شکایت
fin de non recevoir U رد کردن شکایت یا اعتراض طرف مقابل
to redress any one's grievance U شکایت ونگرانی کسی رارفع کردن
to rumble on [British E] U ادامه دادن به شکایت پر سرو صدا
have a bone to pick U بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
cry over spilt milk <idiom> U شکایت وناله از چیزی که بتازگی اتفاق افتاده
to sue somebody for libel [slander] U از کسی برای افترا [تهمت] شکایت کردن [حقوق]
to report somebody [to the police] for breach of the peace U از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
to make a complaint [about] U شکایت کردن [درباره] [مثال: ناراضی بودن درباره کالا یا سرویس]
to press charges against someone U ازکسی قانونی شکایت کردن [کسی را متهم کردن]
official U رسمی
orthodox U رسمی
institutional U رسمی
formal U رسمی
solemn U رسمی
formmal U رسمی
official rate U نرخ رسمی
officialize U رسمی کردن
protested U واخواست رسمی
tux U لباس رسمی
official meeting U ملاقات رسمی
protest U اعتراض رسمی
protest U واخواست رسمی
officiously U بطورغیر رسمی
insignia U مدال رسمی
official religion U دین رسمی
protesting U واخواست رسمی
official meeting U اجتماع رسمی
vestment U لباس رسمی
protests U اعتراض رسمی
official prices U قیمتهای رسمی
protests U واخواست رسمی
protesting U اعتراض رسمی
official receipt U رسید رسمی
state religion U مذهب رسمی
prontonotary U سردفتراسناد رسمی
careers U دوره رسمی
careering U دوره رسمی
careered U دوره رسمی
career U دوره رسمی
semiofficial U نیمه رسمی
smallage U کرفس رسمی
pronouncements U اعلامیه رسمی
pronouncement U اعلامیه رسمی
official U عالیرتبه رسمی
official U موثق و رسمی
semiformal U نیمه رسمی
prothonotary U سردفتراسناد رسمی
public submission U مناقصه رسمی
insignia U نشان رسمی
standard time U زمان رسمی
speedwell U سیزاب رسمی
solemn form U طریقه رسمی
semi official U نیمه رسمی
semi officially U بطورنیم رسمی
protested U اعتراض رسمی
dress suit U لباس رسمی شب
insigne U مدال رسمی
intrant U ورود رسمی
legalization U شناسایی رسمی
letter de chancellerie U نامه رسمی
communique U ابلاغ رسمی
mare's tail U هپوریس رسمی
cognizance U اخطار رسمی
contracts under seal U عقد رسمی
insigne U نشان رسمی
formal group U گروه رسمی
dress uniform U انیفرم رسمی
driss uniform U لباس رسمی
formal accountability U ذیحسابی رسمی
formal education U اموزش رسمی
formal review U سان رسمی
formal review U بررسی رسمی
hansard U مذاکرات رسمی
stand on ceremony <idiom> U رسمی بودن
free and easy <idiom> U غیر رسمی
official channels U مجاری رسمی
official channels U طرق رسمی
aregular cook U اشپز رسمی
official communications U ابلاغیه رسمی
official deed U سند رسمی
official gazette U روزنامه رسمی
official jurnal U روزنامه رسمی
official authorities U مراجع رسمی
official document U سند رسمی
nonformal U غیر رسمی
Full dress. Formal dress. U لباس رسمی
throwaway U غیر رسمی
card-carrying U عضو رسمی
noterial document U سند رسمی
bonspiel U مسابقه رسمی
boarding call U بازدید رسمی
official language U زبان رسمی
placard U پروانه رسمی
officials U مقامات رسمی
audiences U ملاقات رسمی
audience U ملاقات رسمی
placards U پروانه رسمی
formalised U رسمی کردن
reprimands U توبیخ رسمی
formalizing U رسمی کردن
formalizes U رسمی کردن
formalized U رسمی کردن
formalize U رسمی کردن
formalising U رسمی کردن
formalises U رسمی کردن
functioned U ایین رسمی
function U ایین رسمی
functions U ایین رسمی
returns U گزارش رسمی
positioned U شغل رسمی
position U شغل رسمی
statute mile U مایل رسمی
return U گزارش رسمی
returned U گزارش رسمی
returning U گزارش رسمی
tuxedo U لباس رسمی
officiate U مقام رسمی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com