English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 125 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
brother in law U شوهر خواهر
brother-in-law U شوهر خواهر
brothers-in-law U شوهر خواهر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
nephew U پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
nephews U پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
brorher in law U برادر شوهر شوهر خواهر
brother in low U برادر شوهر شوهر خواهر باجناغ
sister in law U خواهر شوهر زن برادر
Other Matches
uncles U شوهر عمه شوهر خاله
uncle U شوهر عمه شوهر خاله
nepew U پسر خواهر برادر زاده یا خواهر زاده
sisters U خواهر
sister U خواهر
sororicide U خواهر کش
sister in law U خواهر زن
sissy U خواهر
sissies U خواهر
sissified U خواهر
sisten U خواهر
cissies U خواهر
halfsister U خواهر ناتنی
half sister U خواهر ناتنی
half-sisters U خواهر ناتنی
sororicide U خواهر کشی
half-sister U خواهر ناتنی
sib U برادر یا خواهر
nephews U پسر خواهر
sister ship U کشتی خواهر
foster sister U خواهر رضاعی
sisterly U خواهر وار
step sister U خواهر ناتنی
nephew U پسر خواهر
grandnephew U نوه برادر یا خواهر
grand nephew U نوه برادر یا خواهر
grandniece U نوه برادر یا خواهر
grand niece U نوه برادر یا خواهر
nieces U دختر برادر یا خواهر
niece U دختربرادر یا خواهر و غیره
nieces U دختربرادر یا خواهر و غیره
niece U دختر برادر یا خواهر
couple U زن و شوهر
spouses U زن یا شوهر
spouse U زن یا شوهر
husband U شوهر
pair U زن و شوهر
mans U شوهر
man U شوهر
hub or hub by U شوهر
husbands U شوهر
feme sole U زن بی شوهر
wedded U زن و شوهر
trigamist U زن سه شوهر
bachelor U زن بی شوهر
bachelors U زن بی شوهر
hubby U شوهر
hubbies U شوهر
coupled U زن و شوهر
couples U زن و شوهر
discovert U بی شوهر
polyandrist U زن چند شوهر
polygamist U شوهر چند زن
step son U پسرزن یا شوهر
mother in low U مادر شوهر
monandry U اعتیاد به یک شوهر
father in law U پدر شوهر
cuckolds U شوهر زن زانیه
fathers-in-law U پدر شوهر
give in marriage U شوهر دادن
marry U شوهر دادن
espouse U شوهر دادن
espoused U شوهر دادن
espousing U شوهر دادن
espouses U شوهر دادن
stepfather U شوهر مادر
stepfathers U شوهر مادر
marries U شوهر دادن
matrons U زن شوهر دار
cuckolding U شوهر زن زانیه
cuckolded U شوهر زن زانیه
monandry U زندگی با یک شوهر
monandrous U دارای یک شوهر
bigamous U دارای دو زن یا دو شوهر
mother-in-law U مادر شوهر
mothers-in-law U مادر شوهر
marriageable U تنه شوهر
father-in-law U پدر شوهر
married U شوهر دار
wed U زن یا شوهر دادن
cuckold U شوهر زن زانیه
monogamous U دارای یک زن یا یک شوهر
matron U زن شوهر دار
nubility U تنه شوهر بودن
polygamous U چند شوهر ه چندگان
privacy between husband and wife U خلوت بین زن و شوهر
judicial separaion U جدایی زن و شوهر از نظرحقوقی
jointure U دارایی مشترک زن و شوهر
he got off his daughters U دخترهایش را شوهر داد
her much older husband U شوهر بسیار مسن تر از او [زن]
mother in law U مادر شوهر نامادری
admetus U شوهر السس تیس
My sister says she's looking forward to meeting you. U خواهر من می گوید که مشتاق است با شما آشنا شود.
to wear breeches U بر شوهر خود مسلط بودن
pin money U پول جیبی شوهر به همسرش
her next was a merchant U شوهر بعدی وی بازرگان بود
step daughter U دختر اندر دخترزن یا شوهر
polyandric U چند شوهره وابسته بچند شوهر
polyandrous U چند شوهره وابسته بچند شوهر
to live like cat and dog U دائما با هم جنگ و دعوا داشتن [زن و شوهر]
single a U زنای مردزن داریازن شوهر یازن شوهرداربامردبیزن
chaperon U زن شوهر دار یا کاملی که ازدختر جوانی مراقبت میکند
telegony U انتقال فرضی صفات ونفوذاخلاقی شوهر اول در بچههای زن از شوهران بعدی
paraphernalia U دارایی شخصی زن که بعد ازمرگ شوهر علاوه بر جهیزیه و منضمات ان به وی می رسد
nepotism U انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری
relatives U خواهر عمو وعمه خواه تنی باشند خواه ناتنی اطلاق میشود
wife's equity U عبارت است از مقدار مناسب و معقولی ازاثاث البیت و ..... که زن میتواند برای خود و اطفالش نگهدارد و شوهر حق تصرف در ان یا انتقال دادنش راندارد
The husband and wife got into an argument . The husband and wife had an acrimonious exchange . زن و شوهر بگو مگوشان شد [بگو مگو کردند]
pin money U وجهی که شوهر به همسر خود برای حوایج خصوصی و شخصیش می پردازد و زن با صرف ان باید وضع فاهری خود رامتناسب با موقعیت اجتماعی شوهرش بیاراید
restitution of conjugal rights U دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
tenant by curtesy U عنوان شوهر است که بعد ازفوت زوجه اش در صورتی که از او فرزند مسلم الوراثتی داشته باشد که در زمان حیات زوجه متولد شده باشدمیتواند مادام العمر از ترکه غیر منقول مشارالیه استفاده کند
quarantining U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantines U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantined U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantine U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
digamy U دو زن گیری دو شوهر گیری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com