English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 111 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
All is ephemeral , the fame and the famous . U شهرت ومشهور هردو درگذرند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
both U هردو
in letter and in spirit U از حیث نص و معنی هردو
they are at loggerheads U هردو کله خرند
the two books are a like با هردو یک جور معامله کردم
lady's man <idiom> U مرد دلخواه ومشهور بین خانمها
i p that they are both gone U احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
contempt U در CLممکن است این جرم به وسیله جریمه یا زندان یا هردو کیفر داده شود اهانت
popularized U مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularize U مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularizing U مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularising U مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularises U مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularised U مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularizes U مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
Mamihlapinatapai U نگاهی که ۲ نفر با یکدیگر به اشتراک میگذارند که در آن هردو میخواهند و مایلند که طرف مقابل حرفی بزند ولی هیچ کدامشان نمیخواهند آغاز کنند.
double footed U بازیگر چپ پا- راست پا بازیگر با هردو پا
popularity U شهرت
prestige U شهرت
conspicuousness U شهرت
emprise U شهرت
fameless U بی شهرت
famousness U شهرت
titles U شهرت ها
names U شهرت ها
title U شهرت
name U شهرت
odor U شهرت
notability U شهرت
illustrousness U شهرت
illustriousness U شهرت
stand U شهرت
reputation U شهرت
odors U شهرت
odour U شهرت
odours U شهرت
celebrities U شهرت
grapevine U شهرت
grapevines U شهرت
celebrity U شهرت
hearsay U شهرت
unknown U بی شهرت
reputations U شهرت
unknowns U بی شهرت
names U شهرت
renown U شهرت
fame U شهرت
report U شهرت
reported U شهرت
publicity U شهرت
name U شهرت
reports U شهرت
to get fame U شهرت یافتن
posthumous fame U شهرت پس از مرگ
oecumenicity U شهرت جهانی
there is a rumour that U شهرت دارد که
standing U دوام شهرت
To become famous (renowned). U شهرت یا فتن
repute U شهرت داشتن
attribute U شهرت افتخار
name U نام و شهرت
estimated U قیمت شهرت
estimates U قیمت شهرت
estimating U قیمت شهرت
names U نام و شهرت
attributes U شهرت افتخار
attributing U شهرت افتخار
unpopularity U عدم شهرت
reputable U قابل شهرت
esteem U شهرت ارجمندشمردن
bad reputation U سوء شهرت
estimate U قیمت شهرت
rehabilitation U احیای شهرت یااعتبار
to shoot to fame <idiom> U ناگهانی به شهرت رسیدن
immortalising U شهرت جاویدان دادن به
immortalize U شهرت جاویدان دادن به
immortalises U شهرت جاویدان دادن به
notbility U شهرت قابل ملاحظگی
publish abroad U در همه جا شهرت دادن
immortalizing U شهرت جاویدان دادن به
immortalised U شهرت جاویدان دادن به
there removred revolution U شورشی که شهرت دارد
immortalized U شهرت جاویدان دادن به
to publish abroad در همه جا شهرت دادن
to win fame U شهرت پیدا کردن
To be world famous . To enjoy an international reputation. U شهرت جهانی داشتن
immortalizes U شهرت جاویدان دادن به
immortalization U اعطای نام یا شهرت جاودانی
establishing U شهرت یامقامی کسب کردن
to damage somebody's good reputation U به شهرت کسی خسارت زدن
establishes U شهرت یامقامی کسب کردن
establish U شهرت یامقامی کسب کردن
his standing with his colleagues U شهرت او [مرد ] میان همکاران خود
to build up areputation U شهرت یا ابرویی برای خوددرست کردن
vindication U اعاده حیثیت [مثال شهرت یا آبرو ...]
Italian stucco is world famous . U گچ برای ایتالیا شهرت جهانی دارد
It is not much of a reputation (status symbol) for one. U اینهم برای آدم شهرت نشد
They are famed for their courage. U بخاطر شجاعت وجسارتشان شهرت دارند
The town is famous for its hot springs . U این شهر بدلیل چشمه های آبگرمش شهرت دارد
He acquired kudos by appearing on television. U او [مرد] با ظاهر شدن در تلویزیون جلال [شهرت] به دست آورد.
stakes U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
staked U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stake U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
to win one's spurs U بدرجه سلحشوری رسیدن برجسته شدن نامی شدن شهرت یافتن
to tarnish something [image, status, reputation, ...] U چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
eternize U ابدی کردن شهرت ابدی دادن
Reihan U ریحان [شهری در استان مرکزی و نزدیک اراک که به بافت طرح های هراتی و افشان یا زمینه قرمز شهرت داشته و اکثر فرش های آن بصورت تک پودی بافته می شوند.]
Sarouk U ساروق [حوزه بافت ساروق در استان مرکزی با شهرت جهانی در بافت فرش های پر تراکم با زمینه قرمز و حاشیه آبی، پرز بلند و طرح افشان بته ای و گل خشتی است.]
Jaff design U طرح جاف [جاف از روستاهای کردستان می باشد و از قدیم به بافت انواع کیسه های خورجینی و دستی شهرت داشته است. طرح ها اکثرا لوزی شکل بوده و لبه ها حالت قالب دارند.]
geometric design U طرح هندسی [این طرح در ابتدا بخاطر ذهنی بافی و سهولت بیشتر در بافت، بین عشایر و روستاها شهرت یافت. ولی امروزه هم به صورت ساده گذشته و هم بصورت پیچیده بین بافندگان استفاده می شود.]
rashwan medallion U ترنج رشوان [این شهر در استان کردستان قرار داشته و به بافت قالیچه های خورجینی، گلیم و فرش های هندسی با ترنج مخصوص به این ناحیه شهرت دارد. ترنج این فرش ها بصورت لوزی بزرگ به همراه اشکال هندسی می باشد.]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com