Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (22 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
chip seal
U
شن بخورد راه دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
resurfacing
U
شن بخورد راه دادن بازسازی رویه
macadam blinding
U
خورده سنگ بخورد راه دادن
Other Matches
bank shot
U
پرتابی که به تخته بخورد
he is too p asto what he eats
U
زیاد دربندان است که چه بخورد
bank shot
U
ضربهای که به دیوار بخورد و برگردد
planegency
U
صدای خیزاب که بکرانه دریا بخورد
The craps should match the curtains.
U
پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
bank shot
U
ضربهای که گوی بیلیارد به کناره میز بخورد
blackguards
U
سرویسی که بدون برخورد به دیوارهای طرفین به دیوارمقابل بخورد
blackguard
U
سرویسی که بدون برخورد به دیوارهای طرفین به دیوارمقابل بخورد
to fight to a finish
U
تاپایان کارجنگیدن انقدرجنگیدن تایکطرف بکلی شکست بخورد
Dont let the grass grow under your feet.
U
نگذار وسط اینکار باد بخورد ( وقفه بیافتد )
chopped
U
ضربه پایین زدن به توپ برای اینکه به زمین بخورد
chop
U
ضربه پایین زدن به توپ برای اینکه به زمین بخورد
boast
U
ضربه از گوشه که بطور اریب بدیوار کناره و بعد به دیوارمقابل بخورد
boasts
U
ضربه از گوشه که بطور اریب بدیوار کناره و بعد به دیوارمقابل بخورد
boasted
U
ضربه از گوشه که بطور اریب بدیوار کناره و بعد به دیوارمقابل بخورد
ducks and drakes
U
پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
duck and drake
U
پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
loft
U
ضربه زدن هوایی بصورت قوسی رها کردن گوی بولینگ در هوا که به شدت به مسیر بخورد
lofts
U
ضربه زدن هوایی بصورت قوسی رها کردن گوی بولینگ در هوا که به شدت به مسیر بخورد
I´m as hungry as a horse.
U
آنقدر گشنه هستم که روده بزرگ روده کوچک را بخورد.
bowing
U
ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
bowed
U
ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
bows
U
ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
bow
U
ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
hungry as a hunter
<idiom>
U
آنقدر گشنه که روده بزرگ روده کوچک را بخورد
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televised
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifts
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televise
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expands
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifted
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expanding
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
formation
U
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
shift
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televises
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expand
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televising
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
adjudged
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoes
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudges
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoing
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
shifting
U
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
developments
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
development
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
indemnify
U
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
allowance
U
جیره دادن فوق العاده دادن
allowances
U
جیره دادن فوق العاده دادن
advances
U
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
organisations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
greaten
U
درشت نشان دادن اهمیت دادن
organization of the ground
U
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
organization
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
square away
U
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
promulge
U
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
organizations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
drags
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamically
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option
U
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
expanding
U
توسعه دادن بسط دادن
expands
U
توسعه دادن بسط دادن
individualising
U
تمیز دادن تشخیص دادن
direct
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
organising
U
سازمان دادن ارایش دادن
individualises
U
تمیز دادن تشخیص دادن
compensates
U
پاداش دادن عوض دادن
individualize
U
تمیز دادن تشخیص دادن
expand
U
توسعه دادن بسط دادن
empower
U
اختیار دادن وکالت دادن
assigns
U
نسبت دادن تخصیص دادن
assigning
U
نسبت دادن تخصیص دادن
assigned
U
نسبت دادن تخصیص دادن
assign
U
نسبت دادن تخصیص دادن
relates
U
گزارش دادن شرح دادن
individualizes
U
تمیز دادن تشخیص دادن
organises
U
سازمان دادن ارایش دادن
relate
U
گزارش دادن شرح دادن
garnishing
U
زینت دادن لعاب دادن
individualized
U
تمیز دادن تشخیص دادن
to switch on
U
اتصال دادن جریان دادن
individualised
U
تمیز دادن تشخیص دادن
illustrating
U
شرح دادن نشان دادن
instructing
U
دستور دادن اموزش دادن
mitigated
U
تخفیف دادن تسکین دادن
mitigate
U
تخفیف دادن تسکین دادن
compensate
U
پاداش دادن عوض دادن
insult
U
فحش دادن دشنام دادن
organizing
U
سازمان دادن ارایش دادن
insulted
U
فحش دادن دشنام دادن
illustrates
U
شرح دادن نشان دادن
organizes
U
سازمان دادن ارایش دادن
instructed
U
دستور دادن اموزش دادن
organize
U
سازمان دادن ارایش دادن
plating
U
اب دادن روکش فلز دادن
to set forth
U
شرح دادن بیرون دادن
embellishing
U
ارایش دادن زینت دادن
directed
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
directs
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
to follow up
U
ادامه دادن قوت دادن
instruct
U
دستور دادن اموزش دادن
purging
U
غرامت دادن جریمه دادن
mitigates
U
تخفیف دادن تسکین دادن
loaning
U
قرض دادن عاریه دادن
decern
U
تشخیص دادن تمیز دادن
illustrate
U
شرح دادن نشان دادن
loans
U
قرض دادن عاریه دادن
instructs
U
دستور دادن اموزش دادن
give security for
U
تامین دادن ضامن دادن
compensated
U
پاداش دادن عوض دادن
empowered
U
اختیار دادن وکالت دادن
houses
U
منزل دادن پناه دادن
promotes
U
ترفیع دادن ترویج دادن
lend
U
عاریه دادن اجاره دادن
informs
U
اطلاع دادن گزارش دادن
housed
U
منزل دادن پناه دادن
promoting
U
ترفیع دادن درجه دادن
massaging
U
ماساژ دادن تغییر دادن
promoting
U
ترفیع دادن ترویج دادن
massages
U
ماساژ دادن تغییر دادن
massaged
U
ماساژ دادن تغییر دادن
empowers
U
اختیار دادن وکالت دادن
inform
U
اطلاع دادن گزارش دادن
massage
U
ماساژ دادن تغییر دادن
informing
U
اطلاع دادن گزارش دادن
pottion
U
بهره دادن از جهاز دادن به
irritates
U
خراش دادن سوزش دادن
prefer
U
ترجیح دادن برتری دادن
preferring
U
ترجیح دادن برتری دادن
prefers
U
ترجیح دادن برتری دادن
promote
U
ترفیع دادن درجه دادن
house
U
منزل دادن پناه دادن
promote
U
ترفیع دادن ترویج دادن
incises
U
چاک دادن شکاف دادن
promoted
U
ترفیع دادن درجه دادن
promoted
U
ترفیع دادن ترویج دادن
incised
U
چاک دادن شکاف دادن
incise
U
چاک دادن شکاف دادن
irritate
U
خراش دادن سوزش دادن
irritated
U
خراش دادن سوزش دادن
lends
U
عاریه دادن اجاره دادن
promotes
U
ترفیع دادن درجه دادن
slashes
U
چاک دادن شکاف دادن
slashed
U
چاک دادن شکاف دادن
judges
U
حکم دادن تشخیص دادن
judge
U
حکم دادن تشخیص دادن
embellish
U
ارایش دادن زینت دادن
circulate
U
انتشار دادن رواج دادن
order
U
سفارش دادن دستور دادن
embellished
U
ارایش دادن زینت دادن
circulated
U
انتشار دادن رواج دادن
judged
U
حکم دادن تشخیص دادن
develop
U
بسط دادن پرورش دادن
circulates
U
انتشار دادن رواج دادن
judging
U
حکم دادن تشخیص دادن
develops
U
بسط دادن پرورش دادن
cure
U
شفا دادن بهبودی دادن
effectuate
U
انجام دادن صورت دادن
individualizing
U
تمیز دادن تشخیص دادن
empowering
U
اختیار دادن وکالت دادن
slash
U
چاک دادن شکاف دادن
pronounces
U
حکم دادن فتوی دادن
pronounce
U
حکم دادن فتوی دادن
loan
U
قرض دادن عاریه دادن
cures
U
شفا دادن بهبودی دادن
cured
U
شفا دادن بهبودی دادن
embellishes
U
ارایش دادن زینت دادن
flag
U
1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flags
U
1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
skull
U
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skulls
U
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
classify
U
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
to t. a cusomer for goods
U
کالای نسیه به مشتری دادن توگلایاردوی اعتباعجنس به مشتری دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com