Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
You really ought to take better care of yourself.
U
شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
U
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
You must have respect for your promises.
U
باید بقول خودتان احترام بگذارید
you might have come
U
باید امده باشید
Consider yourself lucky
[fortunate]
(that) you weren't on the train at that time.
U
شما باید خودتان را خوش شانس
[خوشبخت]
در نظر بگیرید
[که]
در آن زمان در قطار نبودید.
You should always be careful walking alone at night.
U
همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
You can rest assured.
U
خاطر جمع باشید (اطمینان خاطر داشته باشید )
by yourself
U
خودتان
yourselves
U
خودتان
selves
U
خودتان
take your seat
U
بنشینیدسرجای خودتان
b.your own.a
U
بتصدیق خودتان
the rest lies with you
U
باقی ان با خودتان است
This photo does not do you justice.
U
خودتان از عکستان بهتر هستید
Keep the change.
بقیه پول مال خودتان.
do not waste your breath
U
خودتان را بیخود خسته نکنید
Write down your full name and address .
U
نام ونشان کامل خودتان را بنویسید
Please help yourself ( with the food ) .
U
لطفا" برای خودتان غذا بکشید
do not strain your nerves .
U
با عصاب خودتان فشار نیا ورید
look sharp
U
زود باشید
mind your eye
U
ملتفت باشید
hurry up
U
زود باشید
keep your peck up
U
جرات داشته باشید
be a man
U
مردانگی داشته باشید
Please make yourself comfortable.
U
لطفا" راحت باشید
you may rest assured
U
میتوانید مطمئن باشید
depend upon it
U
خاطر جمع باشید
perhaps you have seen it
U
شاید انرادیده باشید
readied
U
حاضربه تیر حاضر باشید
god speed you
U
کامیاب شوید موفق باشید
readying
U
حاضربه تیر حاضر باشید
he had need remember
U
بایستی بخاطر داشته باشید
live it up
<idiom>
U
روز خوبی راداشته باشید
ready
U
حاضربه تیر حاضر باشید
leave me alone
U
کاری بمن نداشته باشید
readies
U
حاضربه تیر حاضر باشید
Be of good courage .
U
قوت قلب داشته باشید
dont care a rap
U
ذرهای باک نداشته باشید
stick to your work
U
بکار خود مشغول باشید
perhaps you have seen it
U
ممکن است انرادیده باشید
on guard
U
اماده برای دفاع باشید
you have perhaps seen it
U
شاید انرا دیده باشید
dont care a rap
U
هیچ پروا نداشته باشید
look to your manner
U
موافب اطوار خود باشید
double coincidence of wants
U
زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
simply
U
واقعا
of a verity
U
واقعا
realy
U
واقعا
essentially
U
واقعا"
veritably
U
واقعا
actually
U
واقعا
really
U
واقعا
I Really need for u
U
من واقعا
virtually
U
واقعا"
Would you wait for me, please?
U
ممکن است لطفا منتظرم باشید؟
mind your p's and qs
U
در گفتار و کردار خود بهوش باشید
Be quiet so as not to wake the others.
U
ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
you have perhaps seen it
U
ممکن است انرا دیده باشید
verily
U
حقیقتا واقعا
in point of fact
<idiom>
U
براستی ،واقعا
really wicked
U
واقعا جالب
really sick
U
واقعا جالب
quite
U
سراسر واقعا
bodily
U
واقعا جسمانی
indeed
U
واقعا هر اینه
really wicked
U
واقعا عالی
really sick
U
واقعا عالی
i give you my world for it
U
قول میدهم اینطور باشد مطمئن باشید
to be dead keen
[on]
U
واقعا مشتاق بودن
[به]
Thank you very much indeed.
U
واقعا خیلی ممنون.
What impudence!what never !what cheek!
U
واقعا" که خیلی رو می خواهد !
to be hot
[for]
U
واقعا مشتاق بودن
[به]
mix up, caution
U
موافب باشید هواپیماهای دشمن و خودی درگیر شدند
be patient to all men
U
با همه مردم شکیبا باشید نسبت بهمه بردباریاصبورباشید
Would you care for a cup of coffee?
U
آیا دوست دارید یک لیوان قهوه داشته باشید؟
i insist on your being present
U
جدا` عقیده دارم که شما بایدحضور داشته باشید
matter of fact
<idiom>
U
چیزی واقعا درست باشه
You really are cheeky!
U
واقعا" عجب رویی داری !
That's just
[really]
outragous!
U
این که واقعا مضخرف است!
This is a red rag for me.
U
این من را واقعا عصبانی میکند.
I'm really not responsible for it.
<idiom>
U
واقعا کاری از دست من برنمی آد.
I'm really not responsible for it.
<idiom>
U
من واقعا نمیتونم کمکی بکنم.
salvos
U
در رهگیری هوایی یعنی موافب باشید اماده شلیک هستم
I was devastated.
<idiom>
U
من را واقعا پریشان کرد.
[اصطلاح روزمره]
You're driving me mad!
U
تو من را واقعا دیوانه می کنی!
[اصطلاح روزمره]
That's just ridiculous!
U
این که واقعا مسخره است!
[طنز]
You really look like a million bucks in that dress.
U
در این لباس واقعا محشر به نظر می آیی.
That is all we needed!That caps ( beats ) all !
U
واقعا" همین یکی دیگه مانده بود !
to look like a million dollars
[bucks]
[American E]
<idiom>
U
واقعا محشر به نظر آمدن
[اصطلاح روزمره]
show one's (true) colors
<idiom>
U
نشان دادن چیزی که شخص واقعا دوست دارد
I'm still not quite sure how good you are.
U
من هنوز هم نمی دونم که تو واقعا چقدر خوب هستی.
... however sometimes it just can't be helped.
U
... اما بعضی وقتها واقعا کاریش نمی شه کرد.
Hotel accommodation is rather expensive there.
U
قیمت
[اتاق]
هتل آنجا واقعا گران است.
specious
U
بطورسطحی درست فاهرامنطقی ودرست ولی واقعا عکس ان
ancillary equipment
U
وسیلهای که کاری را ساده تر میکند ولی واقعا نیاز نیست
All of which doesn't really help us very much in our day-to-day lives.
U
تمامی این موارد به زندگی روزانه ما واقعا کمکی نمی کند.
quantum meruit
U
هر قدر کارش واقعا" ارزش داشته باشد در دعوی کارگربر کارفرما
pan
U
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pans
U
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan-
U
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
Can you watch the dog for us this weekend?
U
آیا شماها می توانید آخر این هفته مواظب این سگ باشید؟
standbys
U
منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
standby
U
منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
safe format
U
عملیات فرمت که داده موجود را خراب نمیکند ودرصورتی که یسک اشتباه را فرمت کرده باشید امکان ترمیم داده وجود دارد
reputed owner
U
در CL تاجرورشکسته مالک اعتباری کلیه اموالی که در تصرف داردتلقی میشود ولو اینکه واقعا" مالک انها نباشد و این از نظر حفظ حقوق غرماء است
there is a rule that...
U
که باید.....
outh
U
باید
shall
U
باید
maun
U
باید
to have to
U
باید
should
U
باید
the f. of a table
U
باید
must
U
باید
ought
U
باید
in due f.
U
باید
as it deserves
U
چنانکه باید
It must be granted that …
U
باید تصدیق کر د که …
i ougth to go
U
باید رفت
i ougth to go
U
باید بروم
i ought to go
U
باید بروم
ought
U
باید وشاید
i must go
U
باید بروم
how shall we proceed
U
چه باید کرد
it is to be noted that
U
باید دانست که
it is necessary to go
U
باید رفت
you must know
U
باید بدانید
it is necessary for him to go
U
باید برود
one must go
U
باید رفت
We have to go as well.
U
ما هم باید برویم .
you must go
U
شما باید بروید
it is to be noted that
U
باید ملتفت بود که
to d. what to say
U
اندیشیدن که چه باید گفت
Let us see how it turns out.
U
باید دید چه از آب در می آید
to do a thing the right way
U
کاری راچنانکه باید
we must winnow away the refuse
U
اشغال انرا باید
the needful
U
انچه باید کرد
comme il faut
U
چنانکه باید وشاید
he needs must go
U
ناچار باید برود
prettily
U
بخوبی چنانکه باید
chicane
U
مانعی که باید دور زد
You should have told me earlier.
U
باید زودتر به من می گفتی
meetly
U
چنانکه باید و شاید
shall i go?
U
ایا باید بروم
One must suffer in silence.
U
باید سوخت وساخت
it is to be noted that
U
باید توجه کردکه
I must leave at once.
باید فورا بروم.
What can't be cured must be endured.
<idiom>
U
باید سوخت و ساخت.
Water must be stopped at its source .
<proverb>
U
آب را از سر بند باید بست .
enow
U
بسنده انقدرکه باید
he must have gone
U
باید رفته باشد
he is much to be pitted
U
بحالش باید رحم کرد
parting of the ways
U
جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
how shall we proceed
U
چگونه باید اقدام کرد
i must answer for the damages
U
ازعهده خسارت ان باید برایم
if i know what to do
U
اگر میدانستم چه باید کرد
it needs to be done carefully
U
باید بدقت کرده شود
I've got to watch what I eat.
U
باید مواظب رژیمم باشم.
some one must stay here
U
یک کسی باید اینجا بماند
do the necessary
U
انچه باید کرد بکنید
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
I have some letters to write .
U
چند تا کاغذ باید بنویسم
One must take time by the forelock .
U
وقت را باید غنیمت شمرد
load
U
کاری که باید انجام شود
loads
U
کاری که باید انجام شود
Two witnesses should testify.
U
دو شاهد باید شهادت بدهند
There must be some mistakes.
باید اشتباهی شده باشد.
It must be quiet.
باید ساکت و آرام باشد.
What must be must be .
<proverb>
U
آنچه باید بشود خواهد شد .
One must draw the line somewhere.
<proverb>
U
هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
We had to queue
[line]
up for three hours to get in.
U
ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
You must make allowances for his age .
U
باید ملاحظه سنش را بکنی
Every day that you go unheeded, you need to count on that day
U
هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary.
U
بااین حقوق کم باید بسازم
We must find a basic solution.
U
باید یک فکر اساسی کرد
to which side do I have to turn?
U
به کدام طرف باید بپیچم؟
backlogs
U
کاری که باید انجام شود
One must keep up with the times.
U
باید با زمان آهنگ بود
backlog
U
کاری که باید انجام شود
you shoud rinse it in lukewarm water.
U
در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
One must tackle it in the right way.
U
هرکاری را باید از راهش وارد شد
I must take the kid to school .
U
باید بچه راببرم مدرسه
She must be at least 40.
U
او
[زن]
کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
Protocol must be observed.
U
تشریفات باید رعایت شود
There must be a catch(trick)in it.
U
باید حقه ای درکار باشد
I must be going now.
U
الان دیگه باید بروم
today of all days
U
از همه روزها امروز
[باید باشد]
Why should I take the blame?
U
چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
why need he say that
U
چرا باید این سخن را بگوید
a bitter pill to swallow
<idiom>
U
یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
How can you ask?
U
این باید واضح باشد برای تو
Do I have to change busses?
U
آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
We should be leaving now.
U
باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
you must know this
U
شما باید این مطلب را بدانید
The football field must be marked out.
U
زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
You must account for every penny.
باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
A bitter pI'll to swallow.
U
چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
You will need to spend some money on it.
U
تو باید برایش پول خرج بکنی.
It must have a solid foundation.
U
اساس کار باید محکم باشد
It must be put up to the prime minister .
U
باید بعرض نخست وزیر برسد
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs).
U
باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
We must settle the price first.
U
اول باید قیمت راطی کرد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com