Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
He has a good permanent job.
U
شغل ثابت خوبی دارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
our library is well stocked
U
خوبی دارد
He writes well . he wields a formidable pen .
U
قلم خوبی دارد
he has a fine p in the town
U
اوخانه خوبی در شهر دارد
He has a strong punch.
U
ضرب دست خوبی دارد ( مشت قوی )
blessing in disguise
<idiom>
U
[چیز خوبی که در ظاهری نه چندان خوب قرار دارد]
sample
U
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sampled
U
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
letter quality printing
U
چاپ با چاپگر matrix-dot که نوشتار با کیفیت بهتر دارد به خوبی ماشین تایپ با افزایش فاصله بین نقاط
boost charge
U
ولتاژ ثابت و اولیهای که به باطری داده میشود تا انرابرای استارت موتور اماده نگه دارد
currents
U
جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
current
U
جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
constant displacement pump
U
پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
scalar
U
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
static employment
U
کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
fixed capital
U
سپرده ثابت اموال ثابت یکان
static test
U
ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
retardation
U
[افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین]
[در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
standing order
U
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing orders
U
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
goodness
U
خوبی
wellness
U
خوبی
primeness
U
خوبی
Excellency
U
خوبی
Excellencies
U
خوبی
admirableness
U
خوبی
goodliness
U
خوبی
niceties
U
خوبی
nicety
U
خوبی
agreeableness
U
خوبی
agreeability
U
خوبی
charmingness
U
خوبی
niceness
U
خوبی
good wishes
U
ارزوی خوبی
lambhood
U
بره خوبی
the watch is warranted
U
خوبی ساعت
a nice guy
U
مرد خوبی
a nice guy
U
آدم خوبی
with the best of them
<idiom>
U
به خوبی هرکس
epicurus
U
و خوبی است
fineness
U
لطافت خوبی
gracing
U
زیبایی خوبی
bovarism
U
بوواری خوبی
the work was well paid
U
پول خوبی
graces
U
زیبایی خوبی
graced
U
زیبایی خوبی
grace
U
زیبایی خوبی
as good as
U
بهمان خوبی
I made a decent profit.
U
سود خوبی بر دم
excellence
U
خوبی تفوق
poverty is a good test
U
خوبی است
what a nice man he is!
U
چه ادم خوبی است !
maintain
U
به خوبی مراقبت شده
worse for wear
<idiom>
U
نهبه خوبی جدیدتر
maintained
U
به خوبی مراقبت شده
cash cow
<idiom>
U
منبع خوبی از پول
He is a good ( nice ) fellow(guy)
U
اوآدم خوبی است
maintains
U
به خوبی مراقبت شده
Both of us will make a good team.
U
ما دو تا تیم خوبی میسازیم.
He pocketed a tidy sum.
U
پول خوبی به جیب زد
feel like a million dollars
<idiom>
U
احساس خوبی داشتن
out of kilter
<idiom>
U
دربالانس خوبی نبودن
they put up a good fight
U
جنگ خوبی کردند
have a time
<idiom>
U
زمان خوبی داشتن
kick up one's heels
<idiom>
U
زمان خوبی داشتن
. The car is gathering momentum.
U
اتوموبیل دارد دور بر می دارد
he is a bad husband
U
خانه دار خوبی نیست
It is avery good ( an original ) idea.
U
فکر بسیار خوبی است
It has been a very enjoyable stay.
اقامت بسیار خوبی داشتیم.
She made a good wife.
U
اوزن خوبی ازآب درآمد
That was a very good meal.
غذای خیلی خوبی بود.
Good number !
U
حقه
[نمایش]
خوبی بود!
I got good marks in the exams .
U
نمرات خوبی درامتحان آوردم
bite the hand that feeds you
<idiom>
U
جواب خوبی را با بدی دادن
She has been a good wife to him.
U
همسر خوبی برایش بوده
live it up
<idiom>
U
روز خوبی راداشته باشید
to pocket a tidy sum
<idiom>
U
پول خوبی به جیب زدن
to set a good example
U
سرمشق خوبی گذاشتن یا شدن
What find bath.
U
عجب حمام خوبی است
have an eye for
<idiom>
U
سلیقه خوبی درچیزی داشتن
standing
U
ثابت دستورالعمل ثابت
qualities
U
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
fizzle out
<idiom>
U
خراب شدن بعداز شروع خوبی
we went for a good round
U
گشت خوبی زده برگشتیم به خانه
get to first base
<idiom>
U
موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
He has a poor service record in this company.
U
دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
quality
U
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
paragons
U
مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
paragon
U
مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
well handled
U
بطرز خوبی مورد عمل قرارگرفته
coloury
U
دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
This is a good residential are ( neighbourhood ) .
U
اینجا محل ( محله ) مسکونی خوبی است
He left a great name behid him .
U
نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
steady
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
We all think he is very nice.
U
ما همه فکر می کنیم که او
[مرد]
آدم خوبی است.
organizations
U
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organization
U
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organisations
U
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
beauty is in the eyes of the beholder
<proverb>
U
اگر بر دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی
Walls have ears
<idiom>
U
دیوار موش دارد و موش گوش دارد
[اصطلاح]
optical
U
طرح حرف که توسط خواننده OCR به خوبی قابل خواندن است
labor theory of value
U
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
graphics
U
UDV مصخصو که تصاویر گرافیکی رنگی و با resolution را به خوبی متن نشان میدهد
zero insertion force socket
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
enclave economices
U
اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears
U
دیوار موش دارد موش گوش دارد
fixes
U
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fix
U
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
utilitarianism
U
بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
dark bulb
U
نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
aniline
U
رنگ شیمایی آنیلینی که ارزان قیمت بوده ولی ثبات رنگی خوبی ندارد لذا مناسب رنگرزی فرش نیست
the end sanctifies the means
U
خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
He's a good director but he doesn't bear
[stand]
comparison with Hitchcock.
U
او
[مرد ]
کارگردان خوبی است اما او
[مرد]
قابل مقایسه با هیچکاک نیست.
He shoots well
U
خوب تیر می اندازد ( تیر انداز خوبی است )
onion skin
U
پوست پیاز
[از این رنگینه طبیعی برای تهیه رنگ زرد نخودی استفاده می شود اگرچه ثبات رنگی خوبی ندارد.]
rates
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
the well was a bad producer
U
ان چاه یک چاه نفت خیز خوبی نبود
rate
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
Energy Star
U
استانداردی در صفحه نمایش کامپیوتر یا سایر وسایل الکتریکی برای اینکه بگوید محصول به خوبی طراحی شده است و الکتریسیته را هدر نمیدهد
Farahan
U
فراهان
[این ناحیه در استان مرکزی با بافت های هراتی، میناخانی و گل حنائی در قرن نوزدهم میلادی بازار جهانی خوبی داشته و شاخص آن استفاده از پودهای آبی و صورتی بوده است.]
dead wool
U
پشم مرده
[که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
specifics
U
ثابت
fixed
U
ثابت
established
U
ثابت
firm
U
ثابت
rugged
U
ثابت
specific
U
ثابت
standstill
U
ثابت
firmer
U
ثابت
solids
U
ثابت
firmest
U
ثابت
invariable
U
ثابت
firms
U
ثابت
solid
U
ثابت
leger or ledger
U
ثابت
fix
U
ثابت
fixes
U
ثابت
steadier
U
ثابت تر
settled
U
ثابت
fiducial
U
ثابت
fixed bridge
U
پل ثابت
immovable
U
ثابت
loyal
U
ثابت
disputeless
U
ثابت
changeless
U
ثابت
static
U
ثابت
permanent
U
ثابت
constants
U
ثابت
steadied
U
ثابت
stable
U
ثابت
thetical
U
ثابت
stables
U
ثابت
sustain
U
ثابت
patting
U
ثابت
resolute
U
ثابت
patted
U
ثابت
thetic
U
ثابت
fixing
U
ثابت
sustained
U
ثابت
sustains
U
ثابت
undeviating
<adj.>
U
ثابت
unswerving
<adj.>
U
ثابت
incommutable
U
ثابت
inalterable
U
ثابت
pats
U
ثابت
pat
U
ثابت
pegged
U
ثابت
steady
U
ثابت
truer
U
ثابت
truest
U
ثابت
steadiest
U
ثابت
indelible
U
ثابت
unshaken
U
ثابت
equable
U
ثابت
stationary
U
ثابت
steadies
U
ثابت
hard and fast
U
ثابت
steadying
U
ثابت
true
U
ثابت
constant
U
ثابت
constant
U
عدد ثابت
quantum of action
U
ثابت پلانک
to stand fast
U
ثابت بودن
constant
U
ثابت قدم
parameters
U
ضریب ثابت
parameters
U
مقدار ثابت
proportionality constant
U
ثابت تناسب
real constant
U
ثابت حقیقی
rhumb line
U
راه ثابت
rate constant
U
ثابت سرعت
parameter
U
ضریب ثابت
prover
U
ثابت کردن
resolvedly
U
با عزم ثابت
parameter
U
مقدار ثابت
steady state
U
حالت ثابت
regular salary
U
حقوق ثابت
stefan's constant
U
ثابت استفان
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com