English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pencil beam U شعاع نور بسیار باریک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
searchlight sonar U سونار شعاع باریک
fuse strip U نوار بسیار باریک ذوب شونده فیوز
fiber U رشته بسیار باریک شیشهای یا پلاستیکی که داده را به صورت سیگنالهای نوری منتقل میکند
fibre U رشته بسیار باریک شیشهای یا پلاستیکی که داده را به صورت سیگنالهای نوری منتقل میکند
fibres U رشته بسیار باریک شیشهای یا پلاستیکی که داده را به صورت سیگنالهای نوری منتقل میکند
actinoid U دارای شعاع مانند شعاع
point of no return U نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
downstream radius of crest U شعاع انحنای ستیغ در پایاب شعاع انحنای ستیغ در پایین دست
vlsi U مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
infinity U حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
super- U کامپیوتر main Frame بسیار قوی برای عملیات ریاضی بسیار سریع
swath U ردیف باریک راه باریک
swathes U ردیف باریک راه باریک
swathe U ردیف باریک راه باریک
ultra high frequency U بسامد بسیار بسیار زیاد
u.h.f. U بسامد بسیار بسیار زیاد
cray U نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
radius U شعاع
beam U شعاع
beams U شعاع
rayless U بی شعاع
ray U شعاع
radius of curvature U شعاع خم
state-of-the-art U بسیار پیشرفته یا از نظر تکنیکی بسیار پیشرفته
bohr radius U شعاع بور
triradiate U دارای سه شعاع
stellate U شعاع دار
average radius U شعاع میانگاه
radiated U شعاع افکندن
average radius U شعاع میانه
light ray U شعاع نور
electron beam U شعاع الکترون
within a radius of .kilometre U تا شعاع 6 کیلومتر
radiating U شعاع افکندن
radiates U شعاع افکندن
image ray U شعاع تصویر
effective radius U شعاع موثر
nuclear radius U شعاع هسته
short range U با شعاع عمل کم
short-range U با شعاع عمل کم
radius of gyration U شعاع چرخش
covalent radius U شعاع کووالانسی
corner radius U شعاع کنج
casualty radius U شعاع تلفات
radiate U شعاع افکندن
gyoradius U شعاع چرخش
hydraulic radius U شعاع هیدرولیک
atomic radius U شعاع اتمی
radius of extrados U شعاع برونسو
radius of curvatupe U شعاع انحناء
radius vector U شعاع حامل
radially U شعاع وار
radial of a well U شعاع یک چاه
light beam U شعاع نور
an incident ray U شعاع ساقط
radius U شعاع عملیات
radius of intrados U شعاع درونسو
radius of giration U شعاع چرخش
radius of curvature U شعاع خمیدگی
radius of curvature U شعاع انحناء
radius of giration U شعاع ژیراسیون
radius of action U شعاع اثر
radius of action U شعاع عمل
radiometer U شعاع سنج
radius of a well U شعاع یک چاه
radius gage U شابلون شعاع
radius U شعاع دایره
short swing U پیچهای با شعاع کم
main beam U شعاع اصلی
atomic radius U شعاع اتم
ionic radius U شعاع یونی
radius of influence U شعاع تاثیر
schwarzschild radius U شعاع شوارتزشیلد
ionic ray U شعاع یونی
mean radius U شعاع میانه
semidiameter U شعاع دایره
radius of convergence U شعاع همگرایی [ریاضی]
van der waals radius U شعاع وان در والس
sea room U شعاع مانور دریایی
damage radius U شعاع منطقه خسارت
intermediate range U با شعاع عمل متوسط شعاع عمل متوسط
damage radius U شعاع خطر مین
very short U شعاع عمل خیلی کم
destruction radius U شعاع تخریب مین
double beam U شعاع مضاعف نور
wood ray U شعاع اوندی چوبی
effective radius of a well U شعاع موثر چاه
medium range U با شعاع عمل متوسط
casualty radius U شعاع تولید تلفات
light beam recorder U ثبات شعاع نور
radiant U شعاع گستر درخشان
very long U شعاع عمل زیاد
light ray bending U انحراف شعاع نور
pencilled U پرتوی شعاع دار
visibility range U شعاع عمل دیدبانی یا دید
long-distance U با شعاع عمل زیاد طولانی
long distance U با شعاع عمل زیاد طولانی
sea room U شعاع عمل دریایی ازاد
pi U نسبت پیرامون به شعاع دایره
cruising range U شعاع عمل هواپیما یا کشتی
isodose U دارای تابش یا اشعه برابر هم شعاع
vectorial U شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
spherical coordinate system [with constant radius] U دستگاه مختصات کروی [با شعاع ثابت]
supporting range U شعاع عمل یکانهای پشتیبانی کننده
vector U شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
vectors U شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
angle of incidence U زاویه بین شعاع تابش و عمود به صفحه
intruders U هواپیمای دو موتوره توربوجت دریایی با شعاع عمل زیاد
intruder U هواپیمای دو موتوره توربوجت دریایی با شعاع عمل زیاد
ranges U تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
ranged U تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
range U تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
bend allowance U فاصله خطی اضافی روی ورقه ها برای ایجاد خم هایی با شعاع معین
glideslope U شعاع رادیویی سیستم فرود باالات دقیق برای ایجاد یک راهنمای قوی
ogive U شکل حاصل از منحنی مدارسیارهای که شعاع ان به تدریج زیاد شده تا سرانجام به خط راست تبدیل میگردد
angustate U باریک
capillaries U باریک
attenute U باریک
trickly U باریک
narrow U باریک
thready U باریک
reedier U باریک
reediest U باریک
reedy U باریک
capillary U باریک
slat U باریک
slats U باریک
narrowest U باریک
narrowed U باریک
slender U باریک
narrower U باریک
fine drawn U باریک
thinners U باریک
tendering U باریک
thinnest U باریک
hairlike U باریک
needle-nose pliers دم باریک
fine spun U باریک
thins U باریک
tendered U باریک
tender U باریک
tenuous U باریک
tenderest U باریک
gracile U باریک
thin U باریک
thinned U باریک
lathy U باریک
slices U باریک
strait U باریک
straits U باریک
slice U باریک
long nose U دم باریک
leptocephalic U سر باریک
narrow headed U سر باریک
bridle track U راه باریک
canaliculus U سوراخ باریک
point U باریک کردن
peering U باریک شدن
narrow mouthed U دهن باریک
stacked bow U کمان باریک
spline U نوار باریک
barbicel U رشته باریک پر
small intestine U روده باریک
peered U باریک شدن
peer U باریک شدن
meticulous U باریک بین
sliver U تکه باریک
coomb U دره باریک
slimmest U باریک اندام
slimming U باریک اندام
string tie U کراوات باریک
slim U باریک اندام
slims U باریک اندام
elongate U باریک شدن
elongates U باریک شدن
elongating U باریک شدن
subtil U باریک بین
strobilation U باریک شدگی
strip U قطعه باریک
subtility U باریک بینی
quillet U باریک بینی
stringy floppy U فلاپی باریک
narrow necked U گردن باریک
combe U دره باریک
slimmed U باریک اندام
cat-walk U راهرو باریک
metaphisical U باریک بین
asthenic body type U سنخ باریک تن
leptodactyl U باریک پنجه
pennants U پرچم باریک
nicely U نکته باریک
asthenic physique U سنخ باریک تن
scrutator U باریک بین
crypta U طاق باریک
stricture U باریک بینی
long nose U انبر دم باریک
lanes U راه باریک
lane U راه باریک
gracile nucleus U هسته باریک
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com