Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
holding company
U
شرکت مالک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
holding company
U
شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
Other Matches
dedications
U
در CL ممکن است این تاسیس به وسیله فعل صریح و رسمی مالک ایجادشود و یا به موجب قانون از برخی از افعال مالک
fee tail
U
تقسیم مالکیت اراضی بین مالک و دیگری به نحوی که نصف ان برای خود مالک ونیم دیگر به منتقل الیه
dedication
U
در CL ممکن است این تاسیس به وسیله فعل صریح و رسمی مالک ایجادشود و یا به موجب قانون از برخی از افعال مالک
reputed owner
U
در CL تاجرورشکسته مالک اعتباری کلیه اموالی که در تصرف داردتلقی میشود ولو اینکه واقعا" مالک انها نباشد و این از نظر حفظ حقوق غرماء است
letterhead
U
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterheads
U
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation
U
شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
constituent company
U
شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
limited company
U
شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
international finance corporation
U
شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company
U
شرکت مادر شرکت مرکزی
privates
U
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
private
U
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
outsource
U
به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
dragger
U
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
components
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless
U
شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
houses
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
proprietresses
U
مالک
angels
U
مالک
having
U
مالک
proprietor
U
مالک
homeowner
U
مالک
proprietors
U
مالک
homeowners
U
مالک
angel
U
مالک
landlord
U
مالک
proprietress
U
مالک
owner
U
مالک
landlords
U
مالک
owners
U
مالک
have
U
مالک
landed
U
مالک
possessor
U
مالک
possessors
U
مالک
lord
U
مالک
lords
U
مالک
ownerless
U
بی مالک
owner of a property
U
مالک
timocracy
U
مالک سالاری
sole owner
U
مالک منحصر
shipowner
U
مالک کشتی
joint owner
U
مالک مشاع
car owner
U
مالک اتومبیل
own
U
مالک بودن
householders
U
مالک خانه
goodman
U
خرده مالک
absentee landlord
U
مالک غایب
smallholders
U
خرده مالک
smallholder
U
خرده مالک
apollyon
U
مالک دوزخ
householder
U
مالک خانه
yeomanly
U
مالک جزء
seis
U
مالک شدن
owned
U
مالک بودن
reputed owner
U
مالک اعتباری
freeholder
U
مالک مطلق
absentees
U
مالک غایب
absentee
U
مالک غایب
to possess
U
مالک بودن
to have possession of
U
مالک بودن
owns
U
مالک بودن
at the owner's risk
U
بعهده مالک
to have
U
مالک بودن
owning
U
مالک بودن
to hold
U
مالک بودن
yeomen
U
مالک جزء
yeoman
U
مالک جزء
ground landlord
U
مالک عرصه
body corporate
U
شرکت شرکت سهامی
business group
U
شرکت سهامی
[شرکت]
deforce
U
بزورمالی را از مالک گرفتن
yeoman
U
خرده مالک کشاورز
yeomen
U
خرده مالک کشاورز
fixed stock
U
مالک انحصاری سهام
lairds
U
ملاک خرده مالک
owner of root or seed
U
مالک اصله یا حبه
laird
U
ملاک خرده مالک
yeomanly
U
خرده مالک کشاورز
to have something at one's disposal
U
مالک چیزی بودن
to have something
U
مالک چیزی بودن
at owner's risks
U
ریسک به عهده مالک
esquire
U
مالک زمین ارباب
tenant at will
U
متصرف به میل و اراده مالک
tenant by sufference
U
متصرف با رضایت ضمنی مالک
proprietary
U
متعلق به ملاک وابسته به مالک
benefical owner of an estate
U
مالک بهره برداریک دارایی
ship's husband
U
مباشر و مالک نماینده کشتی
army component
U
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
derelict
U
ترک شده بوسیله مالک یا قیم
foreclose a mortgage
U
فک رهن ملکی را از مالک ان سلب کردن
at the owner's risk
U
با قید اینکه هرگونه خسارت بعهده مالک
theft
U
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
unearned increment
U
افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
thefts
U
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
fee tail
U
تقسیم تناصفی اراضی از طرف مالک ملک موقوف یا حبس شده
unearned icremrnt
U
افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
tenant by sufference
U
مالک معترض اونشود و تصرفش ادامه پیداکند این عنوان به او اطلاق میشود
component command
U
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
ejectment
U
باز پس گرفتن زمین غصبی ازغاصب بعلاوه کلیه خسارات وارده به مالک اصلی
escheat
U
در CLاراضیی را گویند که پس ازفوت مالک به علت عدم وجودوراث قانونی به مالکیت دولت درمی اید
estate at will
U
در CLواگذاری ملکی است که به کسی به عنوان اجاره با قیداین شرط که مستاجر عین مستاجره را به میل مالک اداره کند
hire purchase
U
کرایه چیزی به این ترتیب که کرایه کننده با پرداخت یک عده اقساط مالک ان شی بشود
supercargo
U
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
equitable estate
U
در CL مرتهن بالقوه مالک عین مرهونه میشود و بعلاوه تاسیسی وجوددارد که به موجب ان می توان حق از گرو دراوردن ملک را از راهن سلب کرد
usura maritima
U
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
use and occupation
U
عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
inherits
U
مالک شدن جانشین شدن
have
U
مالک بودن ناگزیر بودن
having
U
مالک بودن ناگزیر بودن
inherit
U
مالک شدن جانشین شدن
inheriting
U
مالک شدن جانشین شدن
firmest
U
شرکت
house
U
شرکت
houses
U
شرکت
firmer
U
شرکت
firms
U
شرکت
cahoot
U
شرکت
housed
U
شرکت
concerns
U
شرکت
participation
U
شرکت
EIS
U
ول شرکت
handing
U
شرکت
hand
U
شرکت
concern
U
شرکت
incorporation
U
شرکت
contribution
U
شرکت
contributions
U
شرکت
firm
U
شرکت
fellowsh
U
شرکت
businesses
U
شرکت
business
U
شرکت
company
U
شرکت
partnership
U
شرکت
partnerships
U
شرکت
corporations
U
شرکت
consociation
U
شرکت
corporation
U
شرکت
association
U
شرکت
companies
U
شرکت
enterprise
U
شرکت
enterprises
U
شرکت
associations
U
شرکت
company law
U
قوانین شرکت
company secretary
U
منشی شرکت
affiliated company
U
شرکت وابسته
commercial firm
U
شرکت تجارتی
doctor to the company
U
پزشک شرکت
associated company
U
شرکت وابسته
aiding and abetting
U
شرکت در جرم
associative
U
شرکت پذیر
certificate of incorporation
U
شرکت نامه
commercial company
U
شرکت تجاری
article of a company
U
اساسنامه شرکت
article of association
U
اساسنامه شرکت
company seal
U
مهر شرکت
giant corporation
U
شرکت بزرگ
articles of assosiation
U
اساسنامه شرکت
company network
U
شبکه شرکت
go into
U
شرکت کردن در
artieles of association
U
شرکت ناور
civil partnership
U
شرکت مدنی
cooperative society
U
شرکت تعاونی
corporately
U
بصورت شرکت
champerty
U
شرکت در دعوا
corporate appraisal
U
ارزیابی شرکت
corporativism
U
شرکت گرایی
branch of a company
U
شعبه شرکت
dissolution of a company
U
انحلال شرکت
winding up of a company
U
انحلال شرکت
mutual company
U
شرکت تعاونی
company union
U
اتحادیه شرکت
economic unit
U
خانوار شرکت
compulsory partnership
U
شرکت قهری
cooperative
U
شرکت تعاونی
cooperative company
U
شرکت تعاونی
datapro
U
یک شرکت تحقیقاتی
associativity
U
شرکت پذیری
general partnership
U
شرکت تضامنی
employer's liability insurance company
U
شرکت بیمه
electric company
U
شرکت برق
dissolution of partner ship
U
فسخ شرکت
airlines
U
شرکت هواپیمایی
a stand-alone company
U
یک شرکت مستقل
C.O
U
مخفف شرکت
play ball with someone
<idiom>
U
شرکت منصفانه
sit in on
<idiom>
U
شرکت درجلسه
to take part
[in]
U
شرکت داشتن
[در]
airline
U
شرکت هواپیمایی
holding company
U
شرکت مرکزی
pall bearer
U
شرکت میکند
parcenary
U
شرکت در ارث
parcenary
U
شرکت مشاع
parent company
U
شرکت مادر
parent company
U
شرکت اصلی
participable
U
شرکت کردنی
microsoft corporation
U
شرکت مایکروسافت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com