Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (24 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
come to one's senses
<idiom>
U
شروع به فکر صحیح کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
start off
U
شروع کردن شروع شدن
revises
U
بهنگام کردن یا صحیح کردن یک گونه از متن یا فایل
revise
U
بهنگام کردن یا صحیح کردن یک گونه از متن یا فایل
revising
U
بهنگام کردن یا صحیح کردن یک گونه از متن یا فایل
to do right
U
کار صحیح کردن
set up
U
مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
Hear hear!
U
صحیح است ! صحیح است ! درمقام تأیید وتصدیق )
the right way to do a thing
U
صحیح برای کردن کاری
rational number
U
عدد صحیح و یا خارج قسمت دو عدد صحیح
correct
U
صحیح کردن تصحیح کردن
corrects
U
صحیح کردن تصحیح کردن
correcting
U
صحیح کردن تصحیح کردن
launch
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
to wipe the slate clean
<idiom>
U
شروع تازه ای کردن
[تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن]
[اصطلاح]
set up
U
مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
embarks
U
شروع کردن
put in hand
U
شروع کردن
set in
U
شروع کردن
take up
<idiom>
U
شروع کردن
to strike into
U
شروع کردن
kick off
<idiom>
U
شروع کردن
commencing
U
شروع کردن
commences
U
شروع کردن
commenced
U
شروع کردن
commence
U
شروع کردن
get off on the wrong foot
<idiom>
U
بد شروع کردن
set about
<idiom>
U
شروع کردن
get one's feet wet
<idiom>
U
شروع کردن
tee off
U
شروع کردن
embarking
U
شروع کردن
streek
U
شروع کردن
embark
U
شروع کردن
embark upon
U
شروع کردن
embarked
U
شروع کردن
blast-off
U
شروع بپرواز کردن
to start from the beginning
[to start afresh]
U
از آغاز شروع کردن
come to blows
<idiom>
U
شروع به جنگیدن کردن
to start
[for]
U
شروع کردن رفتن
[به]
to break into a run
U
شروع کردن به دویدن
dig in
<idiom>
U
شروع به خوردن کردن
to go
[fall]
together by the ears
[outdated]
<idiom>
U
شروع به دعوی کردن
To start from scratch .
U
از هیچ شروع کردن
to gather way
U
شروع بحرکت کردن
do up
U
شروع بکار کردن
launched
U
شروع کردن حمله
attempting to steal
U
شروع کردن به سرقت
to start
U
شروع کردن به دویدن
launch
U
شروع کردن حمله
start up
<idiom>
U
بازی را شروع کردن
get in on the ground floor
<idiom>
U
ازابتدا شروع کردن
set-tos
U
با اشتیاق شروع کردن
set-to
U
با اشتیاق شروع کردن
set to
U
با اشتیاق شروع کردن
to f. a laughing
U
شروع بخنده کردن
launches
U
شروع کردن حمله
warm up
U
شروع کردن به کار
to open fire
U
شروع به اتش کردن
pipe up
U
شروع به نی زدن کردن
launching
U
شروع کردن حمله
tune up
U
شروع باواز کردن
blast off
U
شروع بپرواز کردن
open fire
U
شروع به تیراندازی کردن
to set about
U
شروع کردن مبادرت کردن بکاری
turn on
<idiom>
U
روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
to come to one's senses
U
شروع به فکر عاقلانه کردن
scratch the surface
<idiom>
U
تازه شروع به کار کردن
restart
U
بازاغازی دوباره شروع کردن
to get to
U
شروع کردن دست گرفتن
go off
<idiom>
U
شروع به زنگ زدن کردن
to push off
U
شروع کردن بیرون رفتن
triggered
U
شروع کردن حمله یاکار
trigger
U
شروع کردن حمله یاکار
attempt
U
قصد کردن شروع به جرم
begin
U
اغاز نهادن شروع کردن
begins
U
اغاز نهادن شروع کردن
attempting to commit rape
U
شروع کردن به تجاوز جنسی
attempting to commit murder
U
شروع کردن به قتل عمد
back to the drawing board
<idiom>
U
کاری را از اول شروع کردن
attempting
U
قصد کردن شروع به جرم
triggers
U
شروع کردن حمله یاکار
attempts
U
قصد کردن شروع به جرم
attempted
U
قصد کردن شروع به جرم
to be fever began to a bate
U
تب شروع کردبه فروکش کردن یا فرونشستن
off the wagon
<idiom>
U
دوباره شروع به خوردن الکل کردن
to tie into something
[ American E]
U
با هیجان و پر انرژی کاری را شروع کردن
to struck up
U
بهم زدن شروع بزدن کردن
pick up
<idiom>
U
ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
to get cracking
U
شروع کردن
[به کاری]
[اصطلاح روزمره]
take off
U
جهش کردن شروع به پرواز به پروازدرامدن
to start quarrelling
<idiom>
U
شروع به دعوی کردن
[اصطلاح روزمره]
cancellation
U
عمل متوقف کردن فرآیند شروع شده
indent
U
شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
to start a fight with somebody
U
با کسی شروع به بگو و مگو
[جر و بحث]
کردن
to start an argument with somebody
U
با کسی شروع به بگو و مگو
[جر و بحث]
کردن
wake up
U
تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
to get down to business
U
کار و بار را شروع کردن
[اصطلاح روزمره]
load point
U
شروع بخش ضبط کردن در نوار مغناطیسی
indents
U
شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
to turn on the waters
U
یکدفعه شروع به گریه کردن
[اصطلاح روزمره]
indenting
U
شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
launching area
U
منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
launched
U
شروع کردن اقدام کردن
push off
<idiom>
U
ترک کردن ،شروع کردن
initiating
U
اغاز کردن شروع کردن
launches
U
شروع کردن اقدام کردن
launch
U
شروع کردن اقدام کردن
initiated
U
اغاز کردن شروع کردن
initiates
U
اغاز کردن شروع کردن
initiate
U
اغاز کردن شروع کردن
launching
U
شروع کردن اقدام کردن
lead off
<idiom>
U
شروع کردن ،باز کردن
colder
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
cold
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
coldest
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colds
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
rollover
U
صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
debut
U
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
debuts
U
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
staging area
U
فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
groups
U
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
group
U
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
initiation
U
شروع کار شروع
mode
U
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
run-up
[start-up]
U
نزدیکی به مکان شروع با دویدن
[برای جهش یا پرتاب کردن]
[ورزش]
modes
U
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
reopening
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
clicked
U
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicks
U
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
click
U
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
to fall to
U
شروع بخوردن یاجنگ کردن بخوردن افتادن
To start from scratch.
U
از اول شروع کردن ( از اول بسم الله )
accurate
[correct]
<adj.>
U
صحیح
judiciously
U
صحیح
exacted
U
صحیح
simon pure
U
صحیح
exacts
U
صحیح
Quite
[so]
!
U
صحیح!
right
U
صحیح
integers
U
صحیح
fea
U
صحیح
righted
U
صحیح
righting
U
صحیح
all right
U
صحیح
in order
U
صحیح
authentic
U
صحیح
accurate
U
صحیح
exact
U
صحیح
indecorous
U
نا صحیح
good
U
صحیح
authentical
U
صحیح
valid
U
صحیح
integral
U
صحیح
well advised
U
صحیح
correct
U
صحیح
true
<adj.>
U
صحیح
real
<adj.>
U
صحیح
proper
<adj.>
U
صحیح
exact
<adj.>
U
صحیح
correct
<adj.>
U
صحیح
proper
U
صحیح
i see
U
ها! صحیح !
integer
U
صحیح
correcting
U
صحیح
corrects
U
صحیح
round
U
عدد صحیح
whole number
U
عدد صحیح
whole numbers
U
عدد صحیح
rightly
U
بطور صحیح
integer
U
عدد صحیح
that is right
U
صحیح است
true complement
U
مکمل صحیح
right you are
U
صحیح است
homozygote
U
صحیح النسب
incorrupt
U
صحیح و بی عیب
roundest
U
عدد صحیح
authentic document
U
سند صحیح
indue order
U
به ترتیب صحیح
genuine tradition
U
حدیث صحیح
safe and sound
U
صحیح وتندرست
rightly
<adv.>
U
بصورت صحیح
considered
U
با اندیشه صحیح
orderly
<adv.>
U
بطور صحیح
orderly
<adv.>
U
بصورت صحیح
tidily
<adv.>
U
بصورت صحیح
neatly
<adv.>
U
بصورت صحیح
proper fraction
U
کسر صحیح
spot-on
U
دقیقا صحیح
exact
U
صحیح عین
affirmative
U
صحیح است
exacted
U
صحیح عین
tidily
<adv.>
U
بطور صحیح
ok
U
صحیح است
up front
<idiom>
U
روراست ،صحیح
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com