English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
atemmpting the imposible U شروع به جرم محال
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
impossible offence U جرم محال
apagoge U احاله به محال
assignee U محال علیه
reduction to absurdity U احاله به محال
absurdly U بطور محال
drawee U محال علیه
Granting the impossibility that . . . U بفرض محال که ...
reduction to absurdity U تعلیق به محال
third person of a transfer U محال علیه
reductio ad absurdum U تعلیق بامر محال
to wait one's leisure U منتظرفرصت محال بودن
set up U مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
reductive ad absurdum U روش اثبات بطلان استدلال ازطریق محال بودن نتیجه ان
start off U شروع کردن شروع شدن
presentment U ارائه برات از دارنده ان به محال علیه جهت قبولی نویسی یا محیل جهت پرداخت
launching area U منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
initiation U شروع کار شروع
weeping willow design U طرح بید مجنون [الهام گرفته شده از درخت بید مجنونی که خصوصا در فرش های قاب قابی و چهار محال استفاده می شود.]
drawers U محال علیه برات برات کش
drawer U محال علیه برات برات کش
retour sans protet U اعلامی که برات کش به دارنده برات میکند مبنی براین که در صورت نکول برات از طرف محال علیه ان رابدون پروتست به وی بازگرداند و به این ترتیب برات کش نمیتواند به عذراین که اعتراض نکول به عمل نیامده است از پرداخت وجه سرباز زند
openings U شروع
kick off U شروع
inchoation U شروع
incipience or ency U شروع
beginnings U شروع
beginning U شروع
kick-off <idiom> U شروع
Redo it. Do it over again. U از سر شروع کن
onset U شروع
get-go <idiom> U شروع
open fire U شروع
opening U شروع
right of begin U حق شروع
inception U شروع
set in U شروع کردن
set out U شروع بکارکردن
launch an attack U شروع حمله
initialed U نقط ه شروع
put in hand U شروع کردن
incipit U شروع و اغاز
proceed with deliberations U شروع مذاکرات
line of departure U خط شروع حمله
dozier U شروع به فسادکرده
scratch line U خط شروع مسابقه
restart U شروع دوباره
kick off U شروع حمله
starter U شروع کننده
restart U شروع مجدد
to strike into U شروع کردن
starters U شروع کننده
rise and shine U شروع بیداری
lis mota U شروع دعوی
jump off U شروع بحمله
initial point U نقطه شروع
jump off U شروع حمله
initials U نقط ه شروع
germinating U شروع به رشدکردن
germinates U شروع به رشدکردن
germinated U شروع به رشدکردن
germinate U شروع به رشدکردن
sortie U شروع حرکت
sorties U شروع حرکت
burgeons U شروع برشدکردن
burgeoning U شروع برشدکردن
burgeoned U شروع برشدکردن
resumption U تجدید شروع
alphas U اغاز شروع
alpha U اغاز شروع
initialling U نقط ه شروع
initialled U نقط ه شروع
initialing U نقط ه شروع
initial U نقط ه شروع
outbreak U شروع حادثه
outbreaks U شروع حادثه
began U شروع کرده
origin U نقطه شروع
origins U نقطه شروع
burgeon U شروع برشدکردن
value U نقط ه شروع
embarking U شروع کردن
embarked U شروع کردن
embark U شروع کردن
firing line U خط شروع تیراندازی
attempts U شروع به جرم
attempting U شروع به جرم
attempted U شروع به جرم
hash mark U خط شروع مسابقه
attempt U شروع به جرم
embarks U شروع کردن
commencer U شروع کننده
cold start U شروع سرد
values U نقط ه شروع
valuing U نقط ه شروع
commencing U شروع کردن
commences U شروع کردن
commenced U شروع کردن
commence U شروع کردن
doziest U شروع به فسادکرده
dozy U شروع به فسادکرده
attempted theft U شروع به سرقت
headstart U امتیاز در شروع
take up <idiom> U شروع کردن
embark upon U شروع کردن
warm start U شروع گرم
trig U خط شروع مسابقه
beginning of message U شروع پیغام
get off on the wrong foot <idiom> U بد شروع کردن
beginning of message U شروع پیام
come to <idiom> U شروع کاری
get one's feet wet <idiom> U شروع کردن
take up <idiom> U شروع یک سرگرمی
take on <idiom> U شروع به همکاری
touch off <idiom> U شروع کاری
start in <idiom> U شروع کار
shove off <idiom> U شروع ،ترک
set about <idiom> U شروع کردن
kick off <idiom> U شروع کردن
here goes nothing <idiom> U آماده شروع
get the ball rolling <idiom> U شروع چیزی
beginning of negotiations U شروع مذاکره
zero U محل شروع
streek U شروع کردن
start key کلید شروع
splash line U خط شروع غواصی
starting platform U سکوی شروع
starting gate U دروازه شروع
starting block U سکوی شروع
start bit U بیت شروع
start element U عنصر شروع
start of taxt U شروع متن
start of heading U شروع عنوان
zeroes U محل شروع
zeros U محل شروع
tee off U شروع کردن
start signal U علامت شروع
terminus a que U نقطه شروع
gates U دروازه شروع اسکی
gate U دروازه شروع اسکی
begun U شروع کرده یا شده
to start from the beginning [to start afresh] U از آغاز شروع کردن
commencement of employment U زمان شروع اشتغال
som U شروع پیام essage
redoing U شروع مجدد از ابتدا
redoes U شروع مجدد از ابتدا
redo U شروع مجدد از ابتدا
to start [for] U شروع کردن رفتن [به]
to break into a run U شروع کردن به دویدن
redone U شروع مجدد از ابتدا
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom> U شروع به دعوی کردن
to start U شروع کردن به دویدن
staging area U منطقه شروع عملیات
to open fire U شروع به اتش کردن
launching area U منطقه شروع حمله
launch an attack U اجرای حمله شروع تک
track production U شروع تعقیب هدف
trailhead U نقطه شروع مسیر
kick off U شروع مسابقه فوتبال
tune up U شروع باواز کردن
warm up U شروع کردن به کار
self-starter U خودبخود شروع شونده
self-starters U خودبخود شروع شونده
line haul U کشیدن نخ در شروع ماهیگیری
to gather way U شروع بحرکت کردن
proem U مقدمه سخنرانی شروع
preflight U قبل از شروع پرواز
postponemnet of inception U تعویق شروع کار
post time U زمان شروع اسبدوانی
post position U محل اسب در شروع
pitch in U شروع به خوردن غذاکردن
pipe up U شروع به نی زدن کردن
thrust line U خط شروع حمله ناگهانی
open fire U شروع به تیراندازی کردن
to f. a laughing U شروع بخنده کردن
To start from scratch . U از هیچ شروع کردن
initial point U نقطه شروع عملیات
dday U روز شروع بکاری
d day U روز شروع عملیات
start the ball rolling <idiom> U شروع انجام کار
start up <idiom> U بازی را شروع کردن
redid U شروع مجدد از ابتدا
burst advertising U شروع تبلیغات شدید
bomb out U شروع شیرجه از هواپیما
attempting to steal U شروع کردن به سرقت
attempting to inflict injury U شروع به ایراد جرح
attempter U شروع کننده به جرم
do up U شروع بکار کردن
knuckle down <idiom> U مشتاقانه شروع به کارکردن
come to blows <idiom> U شروع به جنگیدن کردن
dig in <idiom> U شروع به خوردن کردن
get down to <idiom> U رسیدن به نقطه شروع
get in on the ground floor <idiom> U ازابتدا شروع کردن
get off the ground <idiom> U شروع خوب داشتن
get set <idiom> U آماده شروع شدن
h hour U ساعت شروع عملیات
gather sternway U شروع به عقب رفتن
gather headway U شروع به جلو رفتن
flying start U شروع مسابقه اتومبیلرانی
attempted murder U شروع به قتل عمد
playtime U موقع شروع نمایش
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com