English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 183 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
provisional U شرطی مشروط
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
conditionality U شرطی بودن مشروط بودن
covenant real U شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
deferred dividened U سودی که پرداخت ان مشروط به شرطی باشد
Other Matches
conditioning U شرطی کردن شرطی سازی
apodosis U مکمل جملهء شرطی نتیجه جملهء شرطی
conditional U مشروط
limited U مشروط
subjected U مشروط
contingents U مشروط
pending U مشروط
qualified U مشروط
conditioned U مشروط
subjecting U مشروط
provided U مشروط
subjects U مشروط
subject U مشروط
eventual U مشروط
contingent U مشروط
provisional U مشروط
person in whose favor a condition is mad U مشروط له
dirty bill od lading U بارنامه مشروط
inalienable <adj.> U غیر مشروط
conditional order U سفارش مشروط
conditional probability U احتمال مشروط
estate at will U اجاره مشروط
paroles U ازادی مشروط
conditional discharge U ازادی مشروط
subject to being unsold U مشروط براینکه
conditional contract U عقد مشروط
paroling U ازادی مشروط
qualified endorsement U فهرنویسی مشروط
foul bill of lading U بارنامه مشروط
paroled U ازادی مشروط
parole U ازادی مشروط
claused bill og exchange U بارنامه مشروط
provided U مشروط به انکه
conditional confession U اقرار مشروط
absolutes U غیر مشروط
absolute U غیر مشروط
probationers U عفو مشروط
indispensable <adj.> U غیر مشروط
contingents U تصادفی مشروط
contingent U تصادفی مشروط
conditionally U بطور مشروط
absolute <adj.> U غیر مشروط
probationer U عفو مشروط
on probation U در آزادی مشروط
unconditional U غیر مشروط
inevitable <adj.> U غیر مشروط
providing U مشروط بر اینکه
condition U مشروط کردن
probation U ازادی مشروط
unalterable <adj.> U غیر مشروط
pleas U وعده مشروط
unalienable <adj.> U غیر مشروط
plea U وعده مشروط
concurring opinion U رای موافق مشروط
probatory U دال بر اثبات مشروط
on approval U مشروط به رضایت خریدار
probative U دال بر اثبات مشروط
extra good time U معافی مشروط از زندان
conditional race U مسابقه مشروط با ارابه
probationary period U دوره ازادی مشروط
restrictive indorsement U فهر نویسی مشروط
sub modo U مشروط یا مضیق یا مقید
protatic U شرطی
provisional U شرطی
conditioned U شرطی
eventual U شرطی
conditional U شرطی
provisory U شرطی
Payment on delivery of goods. U پرداخت هنگام ( مشروط به ) تحویل کالا
conditioned stimulus U محرک شرطی
conditioned suppression U منع شرطی
on no condition U به هیچ شرطی
conditioned response U واکنش شرطی
unconditioning U شرطی زدایی
unconditioned U غیر شرطی
the subjunctive mood U وجه شرطی
soft hyphen U خط تیره شرطی
conditioned response U پاسخ شرطی
conditioned reflex U بازتاب شرطی
conditional branch U انشعاب شرطی
provisos U جمله شرطی
conditional statement U دستور شرطی
conditional statement U حکم شرطی
conditional operator U عملگر شرطی
conditonal branching U انشعاب شرطی
conditional jump U جهش شرطی
conditional instruction U دستورالعمل شرطی
condeitional branch U انشعاب شرطی
case branch U انشعاب شرطی
proviso U جمله شرطی
conditional transfer U انتقال شرطی
conditioned inhibition U بازداری شرطی
conditionality U صورت شرطی
subjunctive U وجه شرطی
conditioning U شرطی شدن
goods on approval U تحویل کالا به شرط قبولی کالاهای مشروط
conditionability U قابلیت شرطی شدن
unconditioned response U پاسخ غیر شرطی
ucr U پاسخ غیر شرطی
unconditional U غیر شرطی بی شرط
type s conditioning U شرطی شدن نوع اس
backward conditioning U شرطی کردن وارونه
avoidance conditioning U شرطی کردن اجتنابی
type r conditioning U شرطی شدن نوع ار
unconditioned reflex U بازتاب غیر شرطی
ucs U محرک غیر شرطی
unconditioned stimulus U محرک غیر شرطی
To win (lose ) a bet . U شرطی رابردن (باختن )
subjunctive U وابسته بوجه شرطی
condition U عارضه شرطی کردن
vicarious conditioning U شرطی شدن مشاهدهای
vicarious conditioning U شرطی شدن جانشینی
reconditioning U شرطی کردن مجدد
eventual U موکول بانجام شرطی
unconditioned inhibition U بازداری غیر شرطی
unconditional transfer U انتقال غیر شرطی
unconditional jump U جهش غیر شرطی
unconditional branch U انشعاب غیر شرطی
trace conditioning U شرطی کردن ردی
cer U پاسخ هیجانی شرطی
modal auxiliary U فعل معین شرطی
conditioned escape response U پاسخ گریز شرطی
counterconditioning U شرطی سازی تقابلی
instrumental conditioning U شرطی شدن وسیلهای
cross conditioning U شرطی شدن ضمنی
delayed conditioning U شرطی سازی درنگیده
differential conditioning U شرطی سازی افتراقی
conditioned avoidance response U پاسخ اجتنابی شرطی
conditional jump instruction U دستورالعمل پرش شرطی
operant conditioning U شرطی شدن کنش گر
operant conditioning U شرطی شدن عامل
conditioned emotional response U پاسخ هیجانی شرطی
provisorily U بطور شرطی یا موقت
classical conditioning U شرطی سازی کلاسیک
conditional breakpoint U نقطه انفصال شرطی
preconditioning U پیش شرطی کردن
pavlovian conditioning U شرطی شدن پاولفی
policy U سند معلق به انجام شرطی
policies U سند معلق به انجام شرطی
To purchase on approval . U بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
eyelid conditioning U شرطی کردن پلک چشم
higher order conditioning U شرطی سازی سطح بالا
precarious U عاریهای بسته بمیل دیگری مشروط بشرایط معینی مشکوک
She will only date you if you ... U او [زن] فقط به شرطی با تو میرود بیرون اگر تو...
iterative process U فرآیندی که تکرار میشود تا به شرطی برسد
unconditional U آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
estate in fee U مالکیت مطلق و غیر شرطی نسبت به زمین
esorow U سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد
zero U پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
branches U یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
branch U یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
zeroes U پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
zeros U پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
jump instruction U پرسش شرطی در صورتی که پرچم یا ثبات صفر باشند
union shop U مغازه یاکارگاهی که اعضای خارج از اتحادیه کارگری رامیپذیرد مشروط باینکه بعداعضو شوند
This must not happen in future at any cost. U در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
deposition U درCL مشروط بر ان است که اولا" به قید التزام به راستگویی و ثانیا" در حضورمامور رسمی تنظیم شود
ticket of leave U سند ازادی مشروط زندانی محکوم به حبس ابد که ازطرف وزارت کشور صادر میشود
depositions U درCL مشروط بر ان است که اولا" به قید التزام به راستگویی و ثانیا" در حضورمامور رسمی تنظیم شود
while loop U دستورات برنامه شرطی که در صورت درست بودن یک شرط, یک قطعه را اجرا میکند
jump instruction U دستوری که کنترل را از یک نقط ه برنامه به دیگری منتقل میکند بدون هیچ شرطی
universal legacy U وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
reversion U هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
decisions U دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
decision U دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
conditional U دستور برنامه سازی که جهش به بخشی از برنامه میکند در صورت برقراری شرطی
discrimination instruction U دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند.
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
covenant runing with land U شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
provided he goes at once U بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
implies U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
conditional U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
material implication U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
material consequence U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
material conditional U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
implication U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
kaldor criterion U ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
branches U دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
branch U دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com