English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ambient conditions U شرایط محیطی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
environmental preservation U نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی
background radiation U تشعشعات هستهای محیطی تشعشعات محیطی
dynamic condition U شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation U شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
environmental U محیطی
peripheral resistance U مقاومت محیطی
peripheral speed U سرعت محیطی
surface speed U سرعت محیطی
spandrel beams U تیرهای محیطی
environmental design U طراحی محیطی
euthenics U اصلاح نژاد محیطی
environmental sculpture U پیکره سازی محیطی
ambient temperature U درجه حرارت محیطی
wrap around type U گونه نوشتار محیطی
environmental impact U نشانزد زیست محیطی
circumscribed circle U دایره محیطی [ریاضی]
error due to external influence U خطای محیطی [ریاضی]
circumcircle U دایره محیطی [ریاضی]
environmental costs U مضار زیست محیطی
environmental benefit U فواید زیست محیطی
belt frame U اسکلت محیطی بدنه هواپیما
environmental security U تامین محیطی و فیزیکی منطقه
exodermis U لایهء خارجی سلولهای زنده محیطی
to stay floating U معلق ماندن [در محیطی] [فیزیک] [شیمی]
to remain suspended U معلق ماندن [در محیطی] [فیزیک] [شیمی]
to suspend U معلق نگه داشتن [در محیطی] [فیزیک] [شیمی]
second best theory U نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
common flow afterburner توربوفن تقویت شده [که در آن جریانهای مرکزی و محیطی بعد از پس سوز با یکدیگرترکیب می شوند.]
inflow ratio U نسبت سرعت واقعی رتورکرافت به سرعت محیطی نوک تیغه ها
controlled environment U محیطی که در ان کمیتهایی ازقبیل دما فشارترکیب اتمسفری تابشهای یونیزه کننده و میزان رطوبت در مقادیر مناسب برای موجودات زنده یا سخت افزارنگه داشته میشوند
hotbeds U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
termed U شرایط
term U شرایط
conditions U شرایط
terms U شرایط
the conditions U شرایط ان
terming U شرایط
on an even keel <idiom> U به ترتیب عالی یا محیطی عالی
implied terms U شرایط تلویحی
necessary conditions U شرایط لازم
normal temperature and pressure U شرایط استاندارد
normal temperature and pressure U شرایط متعارفی
standard temperature and pressure U شرایط استاندارد
existing circumstances U شرایط موجود
light conditions U شرایط نور
emergency conditions U شرایط اضطراری
dis qualified U فاقد شرایط
mutual terms U شرایط متقابل
marginal conditions U شرایط نهائی
implied terms U شرایط ضمنی
given conditions U شرایط معلوم
equilibrium conditions U شرایط تعادل
initial condition U شرایط اولیه
given conditions U شرایط معینه
final cinditions U شرایط فینال
final cinditions U شرایط پایانی
liner terms U شرایط خط کشتیرانی
makings U شرایط لازم
standard temperature and pressure U شرایط متعارفی
payment terms U شرایط پرداخت
ball game U شرایط وضعیت
ball games U شرایط وضعیت
qulifications U واجد شرایط
Russian roulette <idiom> U شرایط پرخطر
tight spot <idiom> U شرایط سخت
no bed of roses <idiom> U شرایط سختوبد
usual conditions U شرایط معمول
conditions of use U شرایط کاربرد
competition conditions U شرایط رقابت
competitive conditions U شرایط رقابت
tropical condition U شرایط گرمسیری
present conditions U شرایط فعلی
qalified U واجد شرایط
second order conditions U شرایط ثانوی
settlement terms U شرایط پرداخت
settlement terms U شرایط تسویه
shipping terms U شرایط حمل
terms of shipment U شرایط حمل
working conditions U شرایط کار
spring conditions U شرایط بهاری
stability conditions U شرایط ثبات
standard condition U شرایط استاندارد
standard conditions U شرایط متعارفی
sufficient conditions U شرایط کافی
terms and conditions U ضوابط و شرایط
terms of payment U شرایط پرداخت
terms of trade U شرایط معامله
terms of trade U شرایط مبادله
conditions of (the) competition U شرایط رقابت
delivery terms U شرایط تحویل
suitable conditions U شرایط مناسب
ballistic conditions U شرایط بالیستیکی
disadvantage U شرایط نامساعد
boundary conditions U شرایط حدی
qualification U واجد شرایط
boundary conditions U شرایط مرزی
qualification U وضعیت شرایط
plateaux U شرایط پایا
fair play U شرایط برابر
average conditions U شرایط متوسط
average conditions U شرایط عادی
actude conditions U شرایط شدید
admission requirements U شرایط پذیرش
adverse factors U شرایط نامساعد
qualified U واجد شرایط
eligible U واجد شرایط
disadvantages U شرایط نامساعد
plateaus U شرایط پایا
conference terms U شرایط کنفرانس
qualifications U شرایط لازم
bona fide U واجد شرایط
conditions of purchase U شرایط خرید
credit terms U شرایط اعتبار
requirements of the credit U شرایط اعتبار
actude conditions U شرایط حاد
requirements U شرایط لازم
qualifies U واجد شرایط
qualify U واجد شرایط
condition of readiness U شرایط امادگی
conditions U شرایط اوضاع
plateau U شرایط پایا
conditions of contract U شرایط قرارداد
quantify U واجد شرایط شدن
quantifies U واجد شرایط شدن
second order conditions U شرایط مرتبه دوم
quantified U واجد شرایط شدن
volcanism U شرایط و خصوصیات اتشفشانی
terms and conditions of the credit U ضوابط و شرایط اعتبار
unqualified U فاقد شرایط لازم
eligible U واجد شرایط مطلوب
support conditions U شرایط تکیه گاهی
tenders conditions U شرایط عمومی مناقصه
qualified U دارای شرایط لازم
meet U مطابق شرایط بودن
meets U مطابق شرایط بودن
qualify for U واجد شرایط بودن
to impose conditions U با شرایط سنگین بارکردن
make a difference <idiom> U شرایط را عوض کردن
turn the tables <idiom> U عوض کردن شرایط
tight squeeze <idiom> U شرایط سخت تجاری
through the mill <idiom> U تجربه شرایط مشکل
circumstance U شرایط محیط اهمیت
ineligible U فاقد شرایط لازم
qualified U واجد شرایط لازمه
entry group U گروه واجد شرایط
it does not s. the condition U واجدان شرایط نیست
investigation of foundation conditions U تحقیق شرایط شالوده
ineligibility U فقدان شرایط لازم
other things being equal U اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
feudatory U تابع شرایط تیول
machining requirments U شرایط براده برداری
bend U شرایط خمیدگی زانویی
conditions U مقررات و شرایط اسبدوانی
possessing the necessary qualifications U واجد شرایط لازم
conditions of sale U شرایط اساسی معامله
qualificatory U واجد شرایط کننده
quantifying U واجد شرایط شدن
provisions of a contract U شرایط قرار داد
restructured U شرایط وام را عوض کردن
size up <idiom> U بسته به شرایط ،برانداز کردن
ligting conditions U شرایط روشنایی نسبتهای نور
get in the swing of things <idiom> U به شرایط جدید عادت کردن
come into one's own <idiom> U به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
restructures U شرایط وام را عوض کردن
restructure U شرایط وام را عوض کردن
climate for growth U شرایط لازم برای رشد
Are you prepared to accept my conditions? U حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
However difficult the circumstances [are] , ... U هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
debt rescheduling U تجدید نظر در شرایط وام
loan conversion U تجدید نظر در شرایط وام
ceteris paribus U ثابت بودن سایر شرایط
fall back U سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری
desirability U درجه تمایل شرایط مطلوب
time utility U بهره گیری از شرایط زمانی
disqualifying U فاقد شرایط لازم دانستن
entry group U واجدین شرایط تخصصی شغلی
disqualified U فاقد شرایط لازم دانستن
reasonableness of terms in contract U معقول بودن شرایط قرارداد
disqualifies U فاقد شرایط لازم دانستن
disqualify U فاقد شرایط لازم دانستن
condition book U کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
play it by ear <idiom> U تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
put someone in the picture <idiom> U شرایط را شرح دادن برای کسی
dead duck <idiom> U در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
make the best of <idiom> U دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
to satisfy conditions U شرایط را برآورده کردن [ریاضی] [فیزیک]
qualifies U صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
demand oriented pricing U قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
eligible U واجد شرایط برای انتخاب شدن
qualify U صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
qualified person U شخص واجد شرایط کارشناس متخصص
reschedules U در شرایط وام تجدید نظر کردن
rescheduling U در شرایط وام تجدید نظر کردن
rescheduled U در شرایط وام تجدید نظر کردن
reschedule U در شرایط وام تجدید نظر کردن
To stipulate. U شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
breeding grounds U محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
breeding ground U محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
ineligibly U بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com