English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
malfeasance U شرارت کار خلاف قانون
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
malfeasance U کار خلاف قانون
illegality U کار خلاف قانون
unconstitutional U بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
corpus delicti U عنصر مادی جرم وعمل خلاف قانون
evilness U شرارت
depravity U شرارت
felonies U شرارت
iniquities U شرارت
mischief U شرارت
iniquity U شرارت
heinousness U شرارت
nefariousness U شرارت
badness U شرارت
wickedness U شرارت
illness U شرارت
felony U شرارت
devitry U شرارت
viciousness U شرارت
devilment [British E] U شرارت
flagitiousness U شرارت
irreligion U شرارت
illnesses U شرارت
impiousness U شرارت
vitiosity U شرارت
naughtiness U شرارت نافرمانی
foulness U پلیدی شرارت
atrocious U با شرارت بی پایان
malevolence U شرارت بدسگالی
monstrosities U شرارت بسیار
monstrosity U شرارت بسیار
forced sale U فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism U رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
the law is not retroactive U قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
code U قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
enormity U شرارت زیاد ستمگری
enormities U شرارت زیاد ستمگری
villainy U شرارت تبه کاری
ill U از روی بدخواهی و شرارت
ill- U از روی بدخواهی و شرارت
ills U از روی بدخواهی و شرارت
monstrously U با شرارت یا بیرحمی زیاد
declaratory statute U قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure U قانون اصول محاکمات قانون شکلی
canons U قانون کلی قانون شرع
say's law U قانون سی . براساس این قانون
canon U قانون کلی قانون شرع
penal statute U قانون جزایی قانون مجازات
marginal productivity law U قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
delict U خلاف
misdeeds U خلاف
misdeed U خلاف
offence U خلاف
trespass U خلاف
trespassed U خلاف
trespasses U خلاف
trespassing U خلاف
misconduct U خلاف
petty offence U خلاف
contrary to U بر خلاف
misdoing U خلاف
offense,etc U خلاف
offenses U خلاف
perverse U خلاف بد
misdemeanor U خلاف
minor offence U خلاف
implied trust U امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
malversation U اختلاس خلاف
fouls U خلاف طوفانی
impolicy U خلاف مصلحت
contra flow U خلاف جهت
foulest U خلاف طوفانی
fouler U خلاف طوفانی
immorally U بر خلاف اخلاق
inadvisability U خلاف مصلحت
offender U خلاف کار
court of minor offence U محکمه خلاف
court of petty offences U محکمه خلاف
anticlimactic U خلاف انتظاری
reversing U خلاف جهت
reverses U خلاف جهت
reverse U خلاف جهت
opposit U در خلاف جهت
fouled U خلاف طوفانی
untrue U خلاف واقع
offenders U خلاف کار
foul U خلاف طوفانی
misprision U خلاف کاری
contrary U مقابل خلاف
contrary to nature U بر خلاف طبیعت
trumped up U خلاف واقع
immoral U خلاف اخلاق
police court U محکمه خلاف
police court U دادگاه خلاف
unlawful U خلاف شرع
anomaly U خلاف قاعده
trumped-up U خلاف واقع
guilty of a minor offence U خلاف کار
unconventional U خلاف عرف
irregular U خلاف قاعده
anomalies U خلاف قاعده
reversed U خلاف جهت
unconscionable U خلاف وجدان
misconduct U خلاف کاری
abnonmally U بر خلاف قاعده
missatement U خلاف گویی
contradiction U خلاف گویی
contradictions U خلاف گویی
illogic U خلاف منطق
untruthful U خلاف حقیقت
commit a minor offence U خلاف کردن
anomalous U خلاف قاعده
unreason U عمل خلاف عقل
offended U مرتکب خلاف شدن
offends U مرتکب خلاف شدن
inequity U خلاف موازین انصاف
inequities U خلاف موازین انصاف
upwind U خلاف جهت باد
to offend against any one U به کسی خلاف کردن
inequitable U خلاف موازین انصاف
unscientific U خلاف موازین علمی
offend U مرتکب خلاف شدن
heterotaxis U ترتیب خلاف قاعده
counterclockwise U در خلاف عقربههای ساعت
counterclockwise U در خلاف جهت ساعت
unnatural U بر خلاف اصول طبیعت
unnaturally U بر خلاف اصول طبیعت
untruth U خلاف حقیقت کذب
heterotaxy U ترتیب خلاف قاعده
irregular act U عمل خلاف رویه
hacker U شخص خلاف کار
untruths U خلاف حقیقت کذب
hackers U شخص خلاف کار
to rise up against someone [something] U شورش کردن بر خلاف
hili U اعتقادبه مادیات-اعتقادباینکه مادیات مایهء شرارت است
condition contrary to the requirement U شرط خلاف مقتضای عقد
condition contrary to the requirment of U شرط خلاف مقتضای عهد
condition contrary to the requirment U شرط خلاف مقتضای عهد
To swim against the current. U بر خلاف جریان آب شنا کردن
retrograde U دوران در خلاف جهت معمول
This is against our agreement. [This is contrary to our agreement] U این بر خلاف قرارداد ما است.
counterclockwise rotation U حرکت در خلاف عقربههای ساعت
crossest U خلاف میل کسی رفتار کردن
crosses U خلاف میل کسی رفتار کردن
cross U خلاف میل کسی رفتار کردن
impoliticly U از روی خلاف مصلحت بطور غیرمقتضی
crosser U خلاف میل کسی رفتار کردن
the law does not apply to him U او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
to buck the trend <idiom> U بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
unmilitary U بر خلاف مقررات ارتش غیرنظامی اخلاقا و عادتاغیرنظامی
to strive against the stream <idiom> U بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
Unless otherwise stated . U مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
to swim against the tide <idiom> U بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
neap tide U دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
adverse yaw U شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
shield U , بر خلاف کابل STP , جفت سیم ها وارد لایه دیگری نمیشوند
shields U , بر خلاف کابل STP , جفت سیم ها وارد لایه دیگری نمیشوند
he is a monster of cruelly U او دیو شرارت است است
the long arm of the law U دست قانون [دست قدرتمند قانون]
prior possession U تصرف به عنوان مالکیت دلیل مالکیت است مگر انکه خلاف ان ثابت شود
overpersuade U کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
neo keynesians U اقتصاددانان جدید کینزی گروهی که نظریات اقتصادی انها بر خلاف نظریات طرفداران مکتب پولی است
backwards U در جهت عقب یا در خلاف جهت
backward U در جهت عقب یا در خلاف جهت
law of constant heat sumation U قانون هس
statute U قانون
legislation U قانون
rule U قانون
nisi U قانون
regardless of the law U به قانون
hess's law U قانون هس
enacment U قانون
edicts U قانون
code U قانون
lex U قانون
statutes U قانون
regulation U قانون
edict U قانون
act U قانون
canon U قانون
canons U قانون
kanoon U قانون
legal U قانون
law U قانون
acted U قانون
laws U قانون
graham's law U قانون گراهام
gresham's law U قانون گرشام
greshams law U قانون گرشام
lextalionis U قانون قصاص
legislatress U قانون گذار زن
legiskative U قانون گذار
legislatrix U قانون گذار زن
governing law U قانون حاکم
labour act U قانون کار
jurisprudent U قانون دان
jachson's law U قانون جکسون
make law U وضع قانون
jurisconsult U قانون دان
joule's law U قانون ژول
five second rule U قانون 5 ثانیه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com