Perdic | شخص دقیق در مراعات قواعداخلاقی ومذهبی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	precisian U	شخص دقیق در مراعات قواعداخلاقی ومذهبی

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	brainwashing U	تلقین عقاید و افکارسیاسی ومذهبی واجتماعی درشخص
	barratry U	خرید و فروش مقامهای دولتی ومذهبی با پول
	druse U	یکی از فرقههای سیاسی ومذهبی اسلام بلوردان
	heeded U	مراعات
	regard U	مراعات
	regarded U	مراعات
	regards U	مراعات
	ovservation U	مراعات
	heed U	مراعات
	heeding U	مراعات
	heeds U	مراعات
	consideration U	توجه مراعات
	observable U	قابل مراعات
	irrespective U	بدون مراعات
	considerations U	توجه مراعات
	observant U	مراعات کننده
	spacing U	مراعات فواصل
	quartz clock U	بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
	face-saving U	مراعات کنندهی فواهر
	rhythmicity U	مراعات وزن شعری
	symmetry U	مراعات نظیر تشابه
	unmorality U	عدم مراعات اصول اخلاقی
	sanitation U	مراعات اصول بهداشت بهسازی
	free love U	عشق ورزی ومجامعت بدون مراعات ایین ازدواج
	propriety U	قواعد متداول ومرسوم رفتارواداب سخن مراعات اداب نزاکت
	legalism U	رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
	observe U	مراعات کردن مشاهده کردن
	observing U	مراعات کردن مشاهده کردن
	observes U	مراعات کردن مشاهده کردن
	observed U	مراعات کردن مشاهده کردن
	precision U	دقیق
	punctual U	دقیق
	exacts U	دقیق
	particular redemption U	دقیق
	advertent U	دقیق
	wistful U	دقیق
	stringently U	دقیق
	tenty U	دقیق
	stringent U	دقیق
	exacted U	دقیق
	exact U	دقیق
	literal U	دقیق
	exact solution U	حل دقیق
	punctiliously U	دقیق
	exquisite U	دقیق
	astute U	دقیق
	punctilious U	دقیق
	intent U	دقیق
	scholastical U	دقیق
	scrutinizer U	دقیق
	accurate U	دقیق
	scholastic U	دقیق
	subtil U	دقیق
	an a calculator U	محاسب دقیق
	detailed analysis U	آنالیز دقیق
	precise U	خیلی دقیق
	precise U	صریح دقیق
	precise U	دقیق کردن
	scrutiny U	بررسی دقیق
	pernickety U	کاربسیار دقیق
	queasy U	زیاد دقیق
	precision tools U	الات دقیق
	instruments U	الات دقیق
	arm of precision U	اسلحه دقیق
	detailed analysis U	بررسی دقیق
	watchfulness U	دقیق هشیاری
	precision adjustment U	تنظیم دقیق
	precision balance U	ترازوی دقیق
	precision fire U	تیر دقیق
	precision instrument U	سنجه دقیق
	precision levelling U	ترازیابی دقیق
	precision scale U	مقیاس دقیق
	precision spirit level U	ترازوی دقیق
	precision sweep U	روبش دقیق
	precision tool U	ابزار دقیق
	precisionist U	بسیار دقیق
	pryingly U	با نگاه دقیق
	queazy U	زیاد دقیق
	precisian U	خیلی دقیق
	perpend U	دقیق بودن
	persnickety U	کاربسیار دقیق
	in-depth U	دقیق و عمیق
	goings-over U	بررسی دقیق
	exact location U	محل دقیق
	fine adjustment U	تنظیم دقیق
	fine setting U	تنظیم دقیق
	fine spun U	دقیق خیالی
	high accuracy measurement U	سنجش دقیق
	precision measurment U	سنجش دقیق
	going-over U	بررسی دقیق
	micro pressure gage U	فشارسنج دقیق
	thorough paced U	دقیق گام
	particularization U	شرح دقیق
	strictly speaking U	دقیق شویم
	thoroughgoing U	بسیار دقیق
	setting up U	لجوج دقیق
	controls U	توپزن دقیق
	controlling U	توپزن دقیق
	control U	توپزن دقیق
	watchful U	بی خواب دقیق
	subtler U	دقیق لطیف
	instrument U	الات دقیق
	punctual U	باذکرجزئیات دقیق
	subtle U	دقیق لطیف
	soundest U	بی خطر دقیق
	sounded U	بی خطر دقیق
	subtlest U	دقیق لطیف
	sets U	لجوج دقیق
	corrects U	دقیق یا درست
	correct U	دقیق یا درست
	imprecise U	غیر دقیق
	correcting U	دقیق یا درست
	sound U	بی خطر دقیق
	tenuous U	لطیف دقیق
	sounds U	بی خطر دقیق
	set U	لجوج دقیق
	tendered U	دقیق ترد ونازک
	astringent U	سخت گیر دقیق
	precision adjustment U	تنظیم دقیق تیر
	a true and accurate report U	گزارشی درست و دقیق
	precision adjustment U	تنظیم تیر دقیق
	precision lathe U	ماشین تراش دقیق
	measuring magnifier U	مسافت یاب دقیق
	pin point U	تعیین دقیق نقاط
	precision bore U	سوراخ کردن دقیق
	precision casting U	ریخته گری دقیق
	tendering U	دقیق ترد ونازک
	tenderest U	دقیق ترد ونازک
	off base <idiom> U	غیر دقیق ،نادرست
	tender U	دقیق ترد ونازک
	fine adjustment knob	دکمه تنظیم دقیق
	altitude fine adjustment	دستگاه تنظیم دقیق
	precision U	اندازه گیری دقیق
	precision U	بسیار دقیق بودن
	pick someone's brains <idiom> U	اطلاعات دقیق به کسی
	mind one's P's and Q's <idiom> U	خیلی دقیق به رفتاروگفتار
	precision drill U	مته کردن دقیق
	precision engineering U	مهندسی ابزار دقیق
	precision engineering U	تکنیک ابزار دقیق
	precision measuring equipment U	تجهیزات سنجش دقیق
	facsimile U	کپی دقیق از یک متن
	zeros U	تنظیم دقیق دستگاه
	zero U	تنظیم دقیق دستگاه
	facsimiles U	کپی دقیق از یک متن
	zeroes U	تنظیم دقیق دستگاه
	scrupulously <adv.> U	خیلی دقیق وسواسی
	pores U	بمطالعه دقیق پرداختن
	mirrors U	ایجاد کپی دقیق
	calibration U	تنظیم الات دقیق
	meticulous U	خیلی دقیق وسواسی
	inspect U	ازمایش دقیق بازبینی
	sticklers U	سمج خیلی دقیق
	stickler U	سمج خیلی دقیق
	pore U	بمطالعه دقیق پرداختن
	mirrored U	ایجاد کپی دقیق
	mirror U	ایجاد کپی دقیق
	inspects U	ازمایش دقیق بازبینی
	inspected U	ازمایش دقیق بازبینی
	particular U	دقیق نکته بین
	inspecting U	ازمایش دقیق بازبینی
	fine sight U	تنظیم خط نشانه دقیق
	fine tuning U	میزان سازی دقیق
	fine turning U	میزان سازی دقیق
	edge sharpening U	دقیق کردن لبه
	probity U	پیروی دقیق از اصول
	to pore [over; on] U	به مطالعه دقیق پرداختن
	chronometer U	ساعت شمار دقیق
	subtilize U	دقیق وحساس ولطیف کردن
	subtilization U	ملایمت دقیق و لطیف سازی
	thread the needle U	پاس دقیق از بین مدافعان
	approximate U	نه دقیق ولی تقریبا درست
	approximated U	نه دقیق ولی تقریبا درست
	accuracy U	تعریف دقیق تر خواهد بود
	images U	کپی دقیق از فضایی از حافظه
	theodolite U	زاویه یاب دقیق ثانیهای
	approximates U	نه دقیق ولی تقریبا درست
	handle with kid gloves <idiom> U	باکسی همکاری دقیق داشتن
	formats U	قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
	format U	قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
	image U	کپی دقیق از فضایی از حافظه
	theodolites U	زاویه یاب دقیق ثانیهای
	pinpoint target U	هدف دقیق تعیین شده
	an i calculation U	حساب نادرست یا غیر دقیق
	fine sight U	تنظیم دقیق زاویه توپ
	attenuated U	تقلیل دادن دقیق شدن
	punctilio U	نکته دقیق در ایین رفتار
	zero hour <idiom> U	لحظه دقیق حمله درجنگ
	attenuates U	تقلیل دادن دقیق شدن
	attenuate U	تقلیل دادن دقیق شدن
	attenuating U	تقلیل دادن دقیق شدن
	antinomian U	مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
	metronomes U	اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
	soul-searching U	بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
	soul searching U	بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
	he was p in his promises U	درانجام وعدههای خود دقیق بود
	nuance U	اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
	metronome U	اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
	exact location U	تعیین کردن محل دقیق نقاط
	nuances U	اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
	rhadamanthine U	وابسته به قضاوت خیلی دقیق و سخت گیرانه