Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
outside agency
U
شخصی که مجاز نیست درزمین گلف به بازیگر کمک فکری کند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
invalid
U
شخصی که مجاز به استفاده از کامپیوتر یا اتصال به یک شبکه نیست
invalids
U
شخصی که مجاز به استفاده از کامپیوتر یا اتصال به یک شبکه نیست
privacy
U
قانونی که طبق آن داده شخصی است و توسط کاربران غیر مجاز قابل دستیابی نیست
play through
U
رد شدن گلف باز یا گروه درزمین از بازیگر کند
authorized
U
شخصی که مجاز است به دستیابی به یک سیستم
talking is not permitted
U
سخن گفتن مجاز نیست صحبت ممنوع است
debt limit
U
حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
blind side
U
سمتی که بازیگر متوجه ان نیست سمت خط تجمع نزدیک به خط مماس
write-in
U
شخصی که نام او در فهرست کاندیدها نیست ولی به او رایمیدهند
forbid
U
ترکیب بیت در یک کلمه کامپیوتر که طبق قوانین برنامه نویس یا طرح سیستم مجاز نیست
forbids
U
ترکیب بیت در یک کلمه کامپیوتر که طبق قوانین برنامه نویس یا طرح سیستم مجاز نیست
archimedes
U
کامپیوتر شخصی شرکت Computers Acom که بر پایه پردازش مرکزی RICS است و با PC IBM یا Macintosh Apple سازگار نیست
piggybacks
U
دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
piggyback
U
دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
send in
U
وارد کردن بازیگر به زمین فرستادن بازیگر به میدان
stacked
U
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks
U
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stack
U
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
legit
U
نمایش مجاز تاتر مجاز
f.drss
U
جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscriber
U
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscribers
U
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
aground
U
درزمین
double footed
U
بازیگر چپ پا- راست پا بازیگر با هردو پا
embeds
U
درزمین پنهان کردن
embed
U
درزمین پنهان کردن
kirkyard
U
گورستانی که درزمین کلیساواقع است
weak safety
U
جلوگیری درزمین مهاجم درجبهه او
visiting correspondent
U
نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
dig in
U
جای پاکندن درزمین ازطرف توپزن
squatters
U
اقامت گزین درزمین غیر معمور
squatter
U
اقامت گزین درزمین غیر معمور
squelch
U
صدای چلپ چلوپ پوتین درزمین گل الود
squelches
U
صدای چلپ چلوپ پوتین درزمین گل الود
squelching
U
صدای چلپ چلوپ پوتین درزمین گل الود
squelched
U
صدای چلپ چلوپ پوتین درزمین گل الود
All is not gold that glitters.
<proverb>
U
هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
divining rod
U
میله یا عصای مخصوص کشف اب ومواد معدنی درزمین
winchester disk
U
دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
observation pipe
U
لوله ایکه جهت تعیین سطح اب زیرزمینی درزمین حفر گردد
step frame
U
استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
transparently
U
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparent
U
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
bucket
U
جاگذاشتن میلههای 2 و 4 و5 و 8 بولینگ از بازیگر راست دست و میلههای 3 و 5 و 6و 9 از بازیگر چپ دست
buckets
U
جاگذاشتن میلههای 2 و 4 و5 و 8 بولینگ از بازیگر راست دست و میلههای 3 و 5 و 6و 9 از بازیگر چپ دست
leaving files open
U
به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown
U
اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
it is past all hope
U
جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
authorized level of organization
U
سطح مجاز پرسنل سازمانی سطح مجاز سازمانی
mental
U
فکری
irreflection
U
بی فکری
intellectual
U
فکری
reflectional
U
فکری
inconsiderateness
U
بی فکری
incogitancy
U
بی فکری
incogitance
U
بی فکری
intellectuals
U
فکری
notional
U
فکری
conceptual
U
فکری
excogitative
U
فکری
cerebral
U
فکری
braininess
U
فکری
mental work
U
کار فکری
notion
U
ادراک فکری
sentience
U
زندگی فکری
provincialism
U
کوته فکری
enlightenment
U
روشن فکری
narrow minddedness
U
کوتع فکری
ideological war
U
جنگ فکری
dyslogia
U
گفتارپریشی فکری
notions
U
ادراک فکری
brain work
U
کار فکری
perspective
U
جنبه فکری
intellectual capital
U
سرمایه فکری
insularism
U
کوته فکری
infantilism of thought
U
کوته فکری
fanaticism
U
کوته فکری
mechanical
U
غیر فکری
perspicuity
U
روش فکری
captivity
U
گفتاری فکری
ideo motor
U
فکری- حرکتی
ideational shield
U
سپر فکری
prudery
U
کوته فکری
visualization
U
تجسم فکری
heartsease
U
اسایش فکری
obsessions
U
وسواس فکری
head work
U
کار فکری
provinciality
U
کوته فکری
obsession
U
وسواس فکری
caprices
U
تمایل فکری
obsessive rumination
U
نشخوار فکری
caprice
U
تمایل فکری
indoctrination
U
تلقین فکری
reflective
U
فکری بازتابی
perspectives
U
جنبه فکری
runoff coefficient
U
ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
that is a good idea
U
خوب فکری است
intellectualize
U
بصورت فکری در اوردن
thoughtless
U
لاقید ناشی از بی فکری
ideo motor act
U
عمل فکری- حرکتی
he thought out a plan
U
فکری بنظرش رسید
equanimity
U
تعادل فکری انصاف
absolute
آزاد از قیود فکری
brainstorm
U
اشفتگی فکری موقتی
He is an inconderate person .
U
آدم بی فکری است
brainstorms
U
اشفتگی فکری موقتی
psychopathy
U
اختلالات فکری وروانی
habiliment
U
جامه استعداد فکری
alleyways
U
منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
alley
U
منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
alleys
U
منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
sympathizers
U
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
To dismiss something from ones thoughtl .
U
فکری را از سر خود بیرون کردن
sympathisers
U
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
obsessive compulsive state
U
حالت وسواس فکری- عملی
sympathizer
U
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
to be i. with an idea
U
فکری در کسی تاثیر نمودن
(have a) bee in one's bonnet
<idiom>
U
فکری که مکررا به ذهن میآید
sympathetically
U
ازروی همدردی یا هم فکری غمخوارانه
A penny for your thoughts . Whats exactly on your mind ?
U
به چی؟ فکر می کنی ؟چرا در فکری ؟
morons
U
فرد فاقد رشد فکری
moron
U
فرد فاقد رشد فکری
pixilated
U
دارای عدم تعادل فکری
She's quite a back number.
<idiom>
U
او
[زن]
آدم کهنه فکری است.
He is most suitable for brain work .
U
خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
tabula rasa
U
مرحله فرضی فکری خالی ازافکاروتخیلات
ideologies
U
روش فکری فرد یا طبقه خاص
ideology
U
روش فکری فرد یا طبقه خاص
idological parties
U
احزاب دارای روش فکری خاص
radicalism
U
اجتماعی موجود سا سیستم فکری افراطی
mastermind
U
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
masterminds
U
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
obsessive compupsive disorer
U
روان رنجوری وسواسی فکری- عملی
masterminded
U
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
masterminding
U
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
Mentally retarded children.
U
کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
psychomotor
U
ناشی از حرکات عضلانی دراثر عمل فکری
psychokinesis
U
عملیات جنون امیز در اثراختلالات فکری وروانی
orthopsychiatry
U
تداوی روحی اختلالات فکری وروحی اطفال
Marxism
U
روش فکری کارل مارکس فیلسوف المانی
churn
U
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
To work on someone
کسی را پختن
[از نظر فکری وذهنی آماده کردن]
cults
U
هوس وجنون برای تقلید از رسم یاطرز فکری
aeolist
U
انسانی غلط انداز که ادعای روشن فکری دارد
churns
U
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
churned
U
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
radicalism
U
روش فکری مبنی بر اصلاح طلبی و تحول خواهی
cult
U
هوس وجنون برای تقلید از رسم یاطرز فکری
toluene
U
حد مجاز
permissive
U
مجاز
metonymy
U
مجاز
legal
U
مجاز
licensed
U
مجاز
permitted
U
مجاز
admittable
U
مجاز
authorrized
U
مجاز
authorised
U
مجاز
authorized
U
مجاز
allowable
U
مجاز
permissible
U
مجاز
tropologic
U
مجاز
admissibll
U
مجاز
lawful
U
مجاز
rated
U
مجاز
at liberty
U
مجاز
licensable
U
مجاز
admissible
U
مجاز
certified
U
مجاز
commissioned
U
مجاز
allowed
U
مجاز
it is inexpedient to reply
U
پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
stalinism
U
سیستم فکری مارکسیسم به نحوی که استالین ان را تعبیر و تفسیرکرده است
parochialism
U
محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود
evolutionism
U
روش فکری کسانی که در جمیع امورمعتقد به سیر تکاملی هستند
feel out
<idiom>
U
صحبت یا انجام باشخص به صورتیکه متوجه بشوی که چه فکری میکند
doses
U
مقدار مجاز
legitimizes
U
مجاز کردن
legitimized
U
مجاز کردن
free
U
مجاز منفصل
frees
U
مجاز منفصل
fair game
U
شکار مجاز
freeing
U
مجاز منفصل
permissible velocity
U
سرعت مجاز
legitimises
U
مجاز کردن
working load
U
بار مجاز
legitimised
U
مجاز کردن
dosed
U
مقدار مجاز
authorized manpower
U
استعدادپرسنلی مجاز
dose
U
مقدار مجاز
legitimising
U
مجاز کردن
freed
U
مجاز منفصل
delegation of authority
U
مجاز شمردن
authorized bank
U
بانک مجاز
allowed vibrations
U
ارتعاشهای مجاز
permissible dosage
U
دوز مجاز
permissibly
U
بطور مجاز
legitimize
U
مجاز کردن
allowable cargo load
U
بار مجاز
authorise
U
مجاز نمودن
allowable cargo load
U
حداکثربار مجاز
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com