English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
expert U شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
experts U شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to sit U درباره موضوعی جلسه کردن
nerd U شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
nerds U شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
inferences U بررسی اطلاع بدست آمده بدون بررسی اطلاعات شخصی درباره کسی
inference U بررسی اطلاع بدست آمده بدون بررسی اطلاعات شخصی درباره کسی
to make a complaint [about] U شکایت کردن [درباره] [مثال: ناراضی بودن درباره کالا یا سرویس]
lobby U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbied U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbies U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
f.drss U جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscriber U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscribers U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
Who knows?You never can tell. U کسی چه می داند ؟
vlsi U مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
infinity U حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
super- U کامپیوتر main Frame بسیار قوی برای عملیات ریاضی بسیار سریع
She considers herself to be the mastermind. She thimks she knows it all. U خودش را عقل کل می داند
Who knows what the end wI'll be? U عاقبت کاررا کی می داند ؟
in my f. U به ایین سوگند خدامی داند
Even a fool knows this . U یک احمق هم این رامی داند
Any fool knows that . U اینرا دیگه هرخری می داند
help U پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
helps U پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
helped U پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
Every one is supposed to know to read and write . U فرض بر اینست که هر کس خواندن ونوشتن را می داند
incarnationist U کسی که مسیح را خدای مجسم می داند
She considers it beneath her dignity to work . U کار کردن را کسر شأن خود می داند
Blessings are not valued till they are gone. <proverb> U قدر عافیت کسى داند که به مصیبتى گرفتار آید.
He has been a beggar for a hundred years; yet he d. <proverb> U صد سال گدائى مى کند هنوز شب جمعه را نمى داند .
If Ali is the camel-driver , he knows where to lea. <proverb> U اگر على ساربان است مى داند شتر را کجا بخواباند .
u.h.f. U بسامد بسیار بسیار زیاد
ultra high frequency U بسامد بسیار بسیار زیاد
cast pearls before swine <idiom> U از بین بردن چیزی ارزشمندی بوسیله کسی که قدرش را نمی داند
to keep somebody in suspense <idiom> U کسی را در حالت هراس گذاشتن [چونکه نمی داند چه پیش خواهد آمد]
cray U نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
rationalism U سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
He scorns and sneers at everyone. He is contemptuous of everyone. U هیچکس راداخل آدم نمی داند (حساب نمی کند )
terrorism U عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
habeas corpus U دستور احضار زندانی دستوری که دادگاه به زندان محل توقیف زندانی یی که توقیفش را غیر قانونی می داند
state-of-the-art U بسیار پیشرفته یا از نظر تکنیکی بسیار پیشرفته
haze U موضوعی
topical U موضوعی
local U موضوعی
thematic U موضوعی
pointlessness U بی موضوعی
locals U موضوعی
subject index U فهرست موضوعی
mistake of fact U اشتباه موضوعی
a sensitive subject [topic] U موضوعی حساس
ignorance of fact U جهل موضوعی
subject schedule U برنامه موضوعی
To let the cat out of the bag . To spI'll the beans . To give the game away . U موضوعی را لو دادن
put (something or someone) out of one's head (mind) <idiom> U به موضوعی فکر نکردن
ventilation U بادگیری طرح موضوعی
The subject under discrssion . U موضوعی که مطرح نیست
To raise a question . To bring up a matter . U موضوعی رامطرح کردن
extra U موضوعی که زیادی است
have to do with <idiom> U پیرامون موضوعی بودن
extra- U موضوعی که زیادی است
extras U موضوعی که زیادی است
to grasp an idea U موضوعی رادرک کردن
object oriented graphics U نگاره سازی موضوعی
a matter of relative importance U موضوعی با اهمیت نسبی
To follow up (trace) a matter (case). U موضوعی را دنبال کردن
to touch upon [a topic] U ذکر کردن [موضوعی]
to approach [a topic] U ذکر کردن [موضوعی]
nial a line to the counter U کذب موضوعی را ثابت کردن
rule [on something] U دستور [در] [مورد] [برای] موضوعی
to e. a person an a subject U کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
the question referred to above U موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
to rule on something U حکم کردن در موضوعی [قانون]
To discuss a question with someone . U موضوعی را با کسی مطرح کردن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . U موضوعی را ماست مالی کردن
To drag out an affair . To go on and on . موضوعی را کش دادن [بدرازا کشاندن]
to over a subject U موضوعی را با خنده بحث کردن
object oriented programming language U زبان برنامه نویسی موضوعی
rule [on something] U حکم [در] [مورد] [برای] موضوعی
ring a bell <idiom> U یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
To emborider(embellish) a subject . U به موضوعی شاخ وبرگ دادن
To smell out something. U از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
to row back <idiom> <verb> U نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
seminars U جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
seminar U جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
submission U موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
to backtrack <idiom> <verb> U عقب کشیدن [از موضوعی در مقابل حریف]
to row back <idiom> <verb> U عقب کشیدن [از موضوعی در مقابل حریف]
to argue the case for [against] something U بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
rogatory commission U موضوعی را ازمحکمهای به دادگاه دیگراحاله کردن
to paint a rosy picture of something U امیدوارانه به چیزی [موضوعی] نگاه کردن
to backtrack <idiom> <verb> U نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
to get a general idea of something U فهمیدن موقعیتی [موضوعی] به طور کلی
superfix U تکرار مرتب ومداوم موضوعی درسخن
to harp on a subject U زیادموضوعی راطول دادن به موضوعی چسبیدن
ignorance of the face is a good defence U جهل موضوعی دفاع محسوب میشود
to argue for [against] something U بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
real will U مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
point of honour U موضوعی که شرف ادمی وابسته بان است
electronic U موضوعی که عنوان چند رسانهای را شرح میدهد
When wI'll the matter come up for discussion ? U موضوعی را کی برای بحث مطرح خواهند کرد ؟
talk out U بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
to linger on a subject U روعی موضوعی درنگ کردن یامعطل شدن
to shunt somebody aside U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
terminator U موضوعی در لیست داده که انتهای فایل را نشان میدهد
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
cognizance U ابلاغ رسمی حق یا اختیارقانونی برای تعقیب موضوعی از مجاری قضائی
to drag in a subject U موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
selector U وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
selectors U وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
re- U درباره .....
re- U درباره
about U درباره
re U درباره
quoad U درباره
re U درباره .....
concerning U درباره
toward U درباره
touching U درباره
on U درباره
in re U درباره
rhetorical question U مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
approval U متنی که نشان میدهد یک موضوعی به طور رسمی پذیرفته شده است
approval U توافقنامهای که نشان میدهد یک موضوعی به طور رسمی پذیرفته شده است
to reflect [on] U فکرکردن [درباره]
respecting U درخصوص درباره
towards U درباره مقارن
of U در سوی درباره
my sentiment toward him U عقیده من درباره او
rogue value U موضوعی درلیست داده برای نشان اینکه لیست تمام شده است
I am certain of it. U من درباره اش مطمئن هستم.
nomographer U نویسنده کتاب درباره
I am hopeful about the future. U درباره آینده امیدوارهستم
price expectation U انتظارات درباره قیمت
travelogs U سخنرانی درباره مسافرت
travelogue U سخنرانی درباره مسافرت
all about U همه چیز درباره
as respects ... U درباره ... [با توجه به اینکه... ]
to think [of] U فکر کردن [درباره]
traversabel U سخنرانی درباره مسافرت
travelogues U سخنرانی درباره مسافرت
to grouch U قر زدن [درباره چیزی]
to nag [about something] U قر زدن [درباره چیزی]
to moan U قر زدن [درباره چیزی]
to gripe U قر زدن [درباره چیزی]
to grouse [about somt.] U قر زدن [درباره چیزی]
gospels U بشارت درباره مسیح
gospel U بشارت درباره مسیح
to kvetch [American E] [about something] U نق نق زدن [درباره چیزی]
to moan U نق نق زدن [درباره چیزی]
to crab [American E] [about something] U نق نق زدن [درباره چیزی]
to bitch [American E] [about something] U نق نق زدن [درباره چیزی]
to nag [about something] U نق نق زدن [درباره چیزی]
to gripe U نق نق زدن [درباره چیزی]
to grouch U نق نق زدن [درباره چیزی]
to grouse [about somt.] U نق نق زدن [درباره چیزی]
to bitch [American E] [about something] U قر زدن [درباره چیزی]
to crab [American E] [about something] U قر زدن [درباره چیزی]
to kvetch [American E] [about something] U قر زدن [درباره چیزی]
monographs U رساله درباره یک موضوع
book review U مقاله درباره کتاب
to reflect [on] U تامل کردن [درباره]
attend to U نظر دادن درباره
monograph U رساله درباره یک موضوع
parleying U مذاکره درباره صلح موقت
kailyard school U مکتب نویسندگی درباره اسکاتلند
parleyed U مذاکره درباره صلح موقت
to put something to the vote U درباره چیزی رای دادن
idyll U چکامه درباره زندگی روستایی
idylls U چکامه درباره زندگی روستایی
leaders U درباره سایر رکوردهای فایل
leader U درباره سایر رکوردهای فایل
To investigate something. U درباره چیزی تحقیق کردن
To put something to the vote. U درباره چیزی رأی گرفتن
To comment on something ( someone ) . U درباره چیزی ( کسی ) نظردادن
symposia U مقالات گوناگون درباره یک موضوع
parley U مذاکره درباره صلح موقت
to obtaini. on anything U درباره چیزی اگاهی یافتن
render judgement on U حکم کردن درباره کسی
idyl U چکامه درباره زندگی روستایی
parleys U مذاکره درباره صلح موقت
in qviries r. to the accident پرسش هایی درباره آن رویداد
shoptald U گفتگو درباره وضع کسب
to grouse [about somt.] U غرغر کردن [درباره چیزی]
I am not aware of that. <idiom> U درباره اش آگاه نیستم. [اصطلاح]
to nag [about something] U ناله کردن [درباره چیزی]
to moan U ناله کردن [درباره چیزی]
to moan U گله کردن [درباره چیزی]
to bitch [American E] [about something] U ناله کردن [درباره چیزی]
to crab [American E] [about something] U ناله کردن [درباره چیزی]
to kvetch [American E] [about something] U ناله کردن [درباره چیزی]
to grouch U غرغر کردن [درباره چیزی]
to gripe U غرغر کردن [درباره چیزی]
to moan U غرغر کردن [درباره چیزی]
to nag [about something] U غرغر کردن [درباره چیزی]
to bitch [American E] [about something] U غرغر کردن [درباره چیزی]
to crab [American E] [about something] U غرغر کردن [درباره چیزی]
to kvetch [American E] [about something] U غرغر کردن [درباره چیزی]
to grouse [about somt.] U گله کردن [درباره چیزی]
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com