English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
copyright U شخصی که دارای حق کپی در کاری است
copyrights U شخصی که دارای حق کپی در کاری است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
square peg in a round hole <idiom> U شخصی که مناسب کاری نباشد
programmer U شخصی که قادر به طراحی و نوشتن برنامه کاری است
programmers U شخصی که قادر به طراحی و نوشتن برنامه کاری است
talk into <idiom> U موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
cretins U شخصی که غده درقی اوترشحات لازم را نداردودرنتیجه دارای مشاعرنادرست است
cretin U شخصی که غده درقی اوترشحات لازم را نداردودرنتیجه دارای مشاعرنادرست است
naive user U شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد
high grown U دارای سبزیکای یا درخت کاری بلند
agrafe U سنگ سر طاق [دارای تزئینات برجسته کاری شده]
agraffe U سنگ سر طاق [دارای تزئینات برجسته کاری شده]
freethinkers U کسی که دارای فکر ازاد است وبمذهب کاری ندارد
freethinker U کسی که دارای فکر ازاد است وبمذهب کاری ندارد
f.drss U جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscribers U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscriber U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
cover one's tracks <idiom> U پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes U راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
blow torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
stringing U خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing U میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
glid U تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
isobars U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled U دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious U دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent U دارای دهن باز دارای لبان برگشته
low tension U دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
virile U دارای نیروی مردی دارای رجولیت
acinaseous U دارای تخم و بذر دارای تخمدان
gravel blind U دارای چشم تار دارای دید کم
galleried U دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
outrigged U دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
private U شخصی
civilians U شخصی
civil U شخصی
ones U شخصی
civilian U شخصی
informal U شخصی
personas U شخصی
persona U شخصی
personal U شخصی
personable U شخصی
personae U شخصی
privates U شخصی
some one U شخصی
one U شخصی
drilling pattern U نمونه مته کاری الگوی مته کاری
idiomorphic U دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
personalized form letter U فرم شخصی
personalty U اموال شخصی
private property U دارایی شخصی
oomph U چاذبه شخصی
personal requirment U حوائج شخصی
personalty U دارایی شخصی
personal saving U پس انداز شخصی
personal effects U لوازم شخصی
personal right U حقوق شخصی
personal requirment U احتیاجات شخصی
personal service U ابلاغ شخصی
personal staff U ستاد شخصی
personal remarks U انتقادات شخصی
personal service U خدمت شخصی
proenomen U نام شخصی
idols of the cave U اوهام شخصی
idiograph U نشان شخصی
ibm personal computer U IBکامپیوتر شخصی
separate estate U اموال شخصی زن
self will U اراده شخصی
backcourt foul U خطای شخصی
self intrest U نفع شخصی
self interest U غرض شخصی
self interest U نفع شخصی
paraphernalia U اموال شخصی زن
very own <adj.> U خصوصی [شخصی]
by end U غرض شخصی
whoso U هر شخصی که باشد
whosoever U هر شخصی که باشد
informal observations U مشاهدات شخصی
A private car. U اتوموبیل شخصی
bomb scare U اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
individual foul U خطای شخصی
self employed U کار شخصی
self-employed U کار شخصی
personal property U مایملک شخصی
somebody U یک شخص شخصی
personal influence U نفوذ شخصی
personal identity U هویت شخصی
ea state in severalty U ملک شخصی
hire out <idiom> U اجاره شخصی
personal constructs U سازههای شخصی
personal interest U نفع شخصی
personal motive U غرض شخصی
personal income U درامد شخصی
personal pronouns U ضمائر شخصی
personal exemptions U معافیتهای شخصی
personal error U خطای شخصی
personal pronoun U ضمیر شخصی
particular good U عین شخصی
personal computers U کامپیوتر شخصی
personal computer U کامپیوتر شخصی
passanger car U اتومبیل شخصی
under one's thumb <idiom> U زیرنظر شخصی
personal action U دعوی شخصی
personal ownership U مالکیت شخصی
on one's shoulders <idiom> U مسئولیت شخصی
personal affairs U امور شخصی
personal outlays U هزینههای شخصی
who U چه شخصی چه اشخاصی
private motive U غرض شخصی
self-interest U نفع شخصی
under one's belt <idiom> U میل شخصی
personal computing U محاسبات شخصی
personal property U اموال شخصی
in one's best interest U به صلاح خود شخصی
pocket expenses U هزینه مختصر شخصی
author U شخصی که برنامه می نویسد
bunched income U درامد خدمات شخصی
bye end U غرض شخصی قصدپنهان
mannerisms U اطوار واخلاق شخصی
owned U شخصی مال خودم
turn (someone) on <idiom> U به هیجان آوردن شخصی
own U شخصی مال خودم
individualization of punshment U شخصی کردن مجازاتها
mannerism U اطوار واخلاق شخصی
valour U ارزش شخصی واجتماعی
personal income tax U مالیات بر درامد شخصی
With my own capital . U با سرمایه شخصی خودم
to hold in d. U درتصرف شخصی داشتن
individual income tax U مالیات بر درامد شخصی
toe the line <idiom> U انجام وفایف شخصی
private property U دارایی شخصی بلامعارض
personal chattels U دارایی شخصی منقول
duffle bag U کیسه لوازم شخصی
valor U ارزش شخصی واجتماعی
privy seal U مهر شخصی پادشاه
owns U شخصی مال خودم
owning U شخصی مال خودم
self interested U در بند نفع شخصی
paraphernal U وابسته به دارایی شخصی زن
leave alone <idiom> U راحت گذاشتن (شخصی)
pinning U شماره شناسایی شخصی
pinned U شماره شناسایی شخصی
mend one's ways <idiom> U اثبات عادت شخصی
pin U شماره شناسایی شخصی
put in one's two cents <idiom> U به شخصی نظریه دادن
onother's money U پول شخصی دیگر
self intrested U دربند نفع شخصی
personalize U جنبه شخصی دادن به
fill (someone) in <idiom> U جزئیات را به شخصی گفتن
home use entry U اعلامیه مصرف شخصی
play (someone) for something <idiom> U به بازی گرفتن شخصی
self regard U حفظ منافع شخصی
personal property U دارایی شخصی منقول
unbeknown U خارج از معلومات شخصی
self-interested U در بند نفع شخصی
ibm personal computer xt U کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل XT
ibm personal computer system/ U کامپیوتر ای بی ام سیستم شخصی 2
personal identification number U شماره شناسایی شخصی
ibm personal computer at U کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل AT
unbeknownst U خارج از معلومات شخصی
theatergoer U شخصی که مکرر به تئاترمیرود
in one's hair <idiom> U عصبانی کردن شخصی
take to the cleaners <idiom> U همه پولهای شخصی رابردن
accessor U شخصی که به داده دسترسی دارد
let (someone) have it <idiom> U شخصی را به سختی صدمه زدن
disposable income U درامد شخصی پس از مالیات و بیمه
pull the rug out from under <idiom> U بهم ریختن نقشه شخصی
put one's own house in order <idiom> U سروسامان دادن کار شخصی
ex gratia U به خاطر میل یا علاقهی شخصی
talk shop <idiom> U درموردکار شخصی صحبت کردن
To have selfish motives . to have an axe to grind. U غرض شخصی ( خصوصی ) داشتن
callers U شخصی که تقاضای تماس دارد
caller U شخصی که تقاضای تماس دارد
pin down <idiom> U اجبار شخصی دربیان واقعیت
copy for private use U نسخه برای استفاده شخصی
chattel U مال منقول دارایی شخصی
ibm pc compatible computer U کامپیوتر شخصی سازگار باای بی ام
senders U شخصی که پیام ارسال میکند
sender U شخصی که پیام ارسال میکند
woodworth personal data sheet U پرسشنامه اطلاعات شخصی وودورث
messages U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
message U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
pc 00 U IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی XT
consulting U شخصی که نصیحات تخصصی میدهد
operators U شخصی که با کامپیوتر کار میکند
ex-directory U شخصی که چنین شمارهای را دارد
self revelation U افشاء افکار واحساسات شخصی
self-help U اعاشه از راه کار شخصی
operator U شخصی که با کامپیوتر کار میکند
take for <idiom> U اشتباه شخصی برای چیزی
stand up and be counted <idiom> U گفتن نظر شخصی درجمع
self help U اعاشه از راه کار شخصی
get a grip of oneself <idiom> U کنترل کردن احساسات شخصی
fair-weather friend <idiom> U شخصی که تنها دوست است
crackpot <idiom> U شخصی خنثی وبی اهمیت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com