Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
have over
<idiom>
U
شخصی را به خانه خود دعوت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lararium
U
[اتاق کوچک در خانه های رومی برای عبادت شخصی]
ara
U
محراب کلیسا
[در خانه های شخصی برای توسل به خدا]
pigenhole
U
کاغذ دان جعبه مخصوص نامه ها خانه خانه کردن
knife boy
U
خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
honeycombs
U
ارایش شش گوش خانه خانه کردن
honeycomb
U
ارایش شش گوش خانه خانه کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
asks
U
دعوت کردن
convocate
U
دعوت کردن
asking
U
دعوت کردن
to invite
[to]
U
دعوت کردن
[به]
asked
U
دعوت کردن
ask
U
دعوت کردن
invited
U
دعوت کردن
invites
U
دعوت کردن
invite
U
دعوت کردن
to call in
U
دعوت کردن
call to order
U
به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
to proffer an invitation
U
رسما دعوت کردن
f.drss
U
جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
proposition
U
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositioned
U
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositioning
U
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositions
U
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
to throw down the glove
U
بجنگ تن بتن دعوت کردن
invite to tender
U
دعوت به مناقصه یا مزایده کردن
To cancel ( an invitation , a passport, a cheque).
U
باطل کردن (دعوت ،گذرنامه ،چک )
to fling down the gauntlet
U
بجنگ تن بتن دعوت کردن
subscriber
U
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscribers
U
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
treat someone
<idiom>
U
پول کسی را پرداختن ،دعوت کردن
to bechon to a person to come
U
اشاره بکسی کردن برای دعوت وی
to take a rain check
[ raincheck]
on an offer
[American E]
U
رد کردن درخواستی و قول دعوت بعدی
convoke
U
برای تشکیل جلسه وشورایاکمیسیون دعوت کردن
bids
U
امر کردن دعوت کردن
bid
U
امر کردن دعوت کردن
honey comb
U
خانه خانه کردن
in one's hair
<idiom>
U
عصبانی کردن شخصی
individualization of punshment
U
شخصی کردن مجازاتها
lady help
U
زنی که بابانوی خانه هم صحبت است واورادرکارهای خانه یاری میکن
it is but a step to my house
U
تا خانه ما گامی بیش نیست یک قدم است تا خانه ما
chew out (someone)
<idiom>
U
به شدت سرزنش کردن (شخصی)
get a grip of oneself
<idiom>
U
کنترل کردن احساسات شخصی
talk shop
<idiom>
U
درموردکار شخصی صحبت کردن
mansion house
U
خانه بزرگ خانه رسمی شهردار لندن
clip someone's wings
<idiom>
U
محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
make ends meet
<idiom>
U
باپول شخصی گذران روزگار کردن
Give the benefit of the doubt
<idiom>
U
[باور کردن اظهارات شخصی بدون مدرک]
whistle a different tune
<idiom>
U
عوض کردن میل شخصی ویاعقیده گذشته
hound's tooth check
U
طرح خانه خانه مورب پارچه
toft
U
عرصه خانه ومتعلقات ان خانه رعیتی
tricotine
U
پارچه زبر لباسی خانه خانه
houndstooth check
U
طرح خانه خانه مورب پارچه
our neighbour door
U
کسیکه خانه اش پهلوی خانه ماست
homebody
U
ادم خانه نشین یا علاقمند به خانه
talk into
<idiom>
U
موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
head-hunting
<idiom>
U
جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
Honey comb design
U
طرح خانه زنبوری
[یا بندی لوزی که بطور تکراری کل متن فرش را در بر گرفته و داخل خانه ها با اشکال و گل های مختلف تزپین شده است.]
zero in on
<idiom>
U
تمام توجه شخصی را جلب کردن(میخ کسی شدن)
cover one's tracks
<idiom>
U
پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
dishouse
U
بی خانه کردن
garde manger
U
سرد خانه اشپز خانه
bagnio
U
فاحشه خانه جنده خانه
cellular
U
لانه زنبوری خانه خانه
weigh house
U
قپاندار خانه ترازودار خانه
To rent(lease) a house.
U
خانه ای رااجاره کردن
to keep house
U
خانه داری کردن
graticule
U
چهار خانه کردن
houseclean
U
خانه تکانی کردن
houseclean
U
خانه راتمیز کردن
housekeep
U
خانه داری کردن
to bring to ruin
U
خانه خراب کردن
keep house
U
خانه داری کردن
upholster
U
مبلمان کردن خانه
to do up
U
خانه خراب کردن
To collect (pack)the household goods.
U
اسباب خانه را جمع کردن
paged
U
خانه شاگرد پیشخدمتی کردن
pages
U
خانه شاگرد پیشخدمتی کردن
page
U
خانه شاگرد پیشخدمتی کردن
to repair the roof
U
بام
[خانه]
را تعمیر کردن
move in
U
به خانه تازه اسباب کشی کردن
i do not know your house
U
خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
cells
U
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cell
U
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
bidding
U
دعوت
calling
U
دعوت
summonses
U
دعوت
invitation
U
دعوت
summoned
U
دعوت
summons
U
دعوت
invitations
U
دعوت
summonsed
U
دعوت
summonsing
U
دعوت
summon
U
دعوت
To vacate a house.
U
خانه ای را خالی کردن ( بلند شدن از محل )
formulas
U
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulae
U
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formula
U
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
letter of invitation
U
رقعه دعوت
conference call
U
دعوت به سخنرانی
boarding call
U
دعوت به بازدید
challenged
U
دعوت بجنگ
challenges
U
دعوت بجنگ
challenge
U
دعوت بجنگ
letter of invitation
U
دعوت نامه
uninvited
U
دعوت نشده
unbidden
U
دعوت نشده
invitation to treat
U
دعوت به معامله
convocator
U
دعوت کننده
invitation to treat
U
دعوت به مذاکره
caller
U
دعوت کننده
invitation to tender
U
دعوت به مناقصه
callers
U
دعوت کننده
invitation to tender
U
دعوت به مزایده
invitatory
U
متضمن دعوت
to go away
U
ترک کردن
[خانه یا شهر]
برای چند مدتی
to go to
U
ترک کردن
[خانه یا شهر]
برای چند مدتی
invitee
U
شخص دعوت شده
defiance
U
دعوت به جنگ بی اعتنایی
tender notice
U
اگهی دعوت به مناقصه
I am invited tonight of all nights .
U
دعوت شدم آن هم امشب
to crash in
[to a party]
U
بدون دعوت وارد شدن
to barge in
U
بدون دعوت وارد شدن
gauntlets
U
دستکش اهنی دعوت بمبارزه
rain check
U
نوید یا قول دعوت بعدی
gauntlet
U
دستکش اهنی دعوت بمبارزه
invisible hand
U
فرد در تعقیب منافع شخصی خود بطورخودکار به حداکثر کردن منافع جامعه کمک میکند
ranges
U
یک خانه یا تعدادی خانه
range
U
یک خانه یا تعدادی خانه
ranged
U
یک خانه یا تعدادی خانه
to withdraw the invitation to an event
U
دعوت
[نامه]
کسی به جشنی را پس گرفتن
crash the gate
<idiom>
U
بی دعوت رفتن ،پابرهنه وسط پریدن
call a metting
U
تعیین وقت و دعوت برای جلسه
gantlope
U
باند برای دست دعوت به مارزه
I'd like to ask her out.
U
من دوست داشتم او
[زن]
را به بیرون دعوت کنم.
gantelope
U
باند برای دست دعوت به مبارزه
I accept your invitation most gratefully . I accept your invitation and regard it as a favour .
U
دعوت شما را با منت قبول می کنم
to disinvite somebody from an event
U
دعوت
[نامه]
کسی به جشنی را پس گرفتن
report program generator
U
زبان برنامه نویسی درکامپیوترهای شخصی برای آماده کردن گزارشات تجاری که به دادههای درون فایل , پایگاه داده ها و...امکان شامل شدن میدهد
please reply
U
لطفا پاسخ بدهید
[به دعوت نوشته شده ای]
repondez s'il vous plait
[RSVP]
U
لطفا پاسخ بدهید
[به دعوت نوشته شده ای]
gatecrasher
U
کسیکه به محفلی که در آن دعوت نشده است میرود
raise a fuss
<idiom>
U
قول برای تکرار دعوت درتاریخی دیگر
gatecrashers
U
کسیکه به محفلی که در آن دعوت نشده است میرود
pax britannica
U
اشتی که انگلیس کشورهای جنگجوربدان دعوت میکند
the house is in my possession
U
خانه در تصرف من است خانه در دست من است
I fiddled afew invitation cards.
U
باهر کلکی بود چند تا کارت دعوت گیر آوردم
master tournament
U
مسابقه ازاد سالانه گلف بین قهرمانان دعوت شده
to ask somebody out for dinner
U
کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن
[بیشتر دوست دختر و پسر]
personable
U
شخصی
privates
U
شخصی
private
U
شخصی
personal
U
شخصی
civil
U
شخصی
personae
U
شخصی
personas
U
شخصی
civilian
U
شخصی
some one
U
شخصی
persona
U
شخصی
ones
U
شخصی
one
U
شخصی
civilians
U
شخصی
informal
U
شخصی
idols of the cave
U
اوهام شخصی
oomph
U
چاذبه شخصی
idiograph
U
نشان شخصی
personal service
U
خدمت شخصی
by end
U
غرض شخصی
passanger car
U
اتومبیل شخصی
personal service
U
ابلاغ شخصی
very own
<adj.>
U
خصوصی
[شخصی]
personalized form letter
U
فرم شخصی
personalty
U
دارایی شخصی
personal staff
U
ستاد شخصی
whosoever
U
هر شخصی که باشد
whoso
U
هر شخصی که باشد
A private car.
U
اتوموبیل شخصی
hire out
<idiom>
U
اجاره شخصی
who
U
چه شخصی چه اشخاصی
personal effects
U
لوازم شخصی
ibm personal computer
U
IBکامپیوتر شخصی
personalty
U
اموال شخصی
personal saving
U
پس انداز شخصی
personal identity
U
هویت شخصی
self-employed
U
کار شخصی
paraphernalia
U
اموال شخصی زن
personal interest
U
نفع شخصی
separate estate
U
اموال شخصی زن
self will
U
اراده شخصی
private motive
U
غرض شخصی
personal outlays
U
هزینههای شخصی
on one's shoulders
<idiom>
U
مسئولیت شخصی
personal ownership
U
مالکیت شخصی
personal property
U
اموال شخصی
personal motive
U
غرض شخصی
personal property
U
مایملک شخصی
particular good
U
عین شخصی
self employed
U
کار شخصی
personal exemptions
U
معافیتهای شخصی
personal error
U
خطای شخصی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com