Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
rumored
U
شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumors
U
شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumour
U
شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumoured
U
شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumours
U
شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumor
U
شایعه گفتن و یا پخش کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
on dit
U
شایعه
rumored
U
شایعه
rumoured
U
شایعه
rumours
U
شایعه
rumor
U
شایعه
hear say
U
شایعه
report
U
شایعه
reported
U
شایعه
buzz
U
شایعه
buzzed
U
شایعه
buzzes
U
شایعه
old wives' tale
U
شایعه
old wives' tales
U
شایعه
rumors
U
شایعه
reports
U
شایعه
rumour
U
شایعه
grapevines
U
مو شایعه
buzzing
U
شایعه
grapevine
U
مو شایعه
noise
U
شایعه و تهمت
noises
U
شایعه و تهمت
rumormonger
U
کسیکه شایعه میسازد
reportedly
U
طبق گزارش یا شایعه
Hear it on the grapevine
<idiom>
U
[شنیدن شایعه در مورد شخصی یا چیزی]
The rumour is gaining ground that …
U
این شایعه قوت گرفته است که ...
sass
U
بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
greeted
U
درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a
U
اری گفتن بله گفتن
greets
U
درود گفتن تبریک گفتن
greet
U
درود گفتن تبریک گفتن
rants
U
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complemented
U
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
ranting
U
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranted
U
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complementing
U
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
rant
U
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complement
U
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complements
U
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
ranten
U
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
declare
U
افهار کردن گفتن
declares
U
افهار کردن گفتن
declaring
U
افهار کردن گفتن
have it
<idiom>
U
گفتن ،ادعا کردن
turn thumbs down
<idiom>
U
رد کردن،نپذیرفتن ،نه گفتن
come out with
<idiom>
U
بیان کردن ،گفتن
iterate
U
دوباره گفتن بازگو کردن
cited
U
اتخاذ سند کردن گفتن
abdicate
U
تفویض کردن ترک گفتن
tongues
U
گفتن دارای زبانه کردن
lectures
U
سخنرانی کردن خطابه گفتن
lecturing
U
سخنرانی کردن خطابه گفتن
enunciate
U
اعلام کردن صریحا گفتن
enunciates
U
اعلام کردن صریحا گفتن
welcomed
U
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
welcoming
U
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
abdicates
U
تفویض کردن ترک گفتن
cites
U
اتخاذ سند کردن گفتن
gratulate
U
تبریک گفتن سلام کردن
abdicating
U
تفویض کردن ترک گفتن
abdicated
U
تفویض کردن ترک گفتن
enunciating
U
اعلام کردن صریحا گفتن
welcomes
U
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
hallucinate
U
هذیان گفتن اشتباه کردن
enunciated
U
اعلام کردن صریحا گفتن
hallucinated
U
هذیان گفتن اشتباه کردن
welcome
U
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
citing
U
اتخاذ سند کردن گفتن
cite
U
اتخاذ سند کردن گفتن
enouce
U
بیان کردن بصراحت گفتن
lecture
U
سخنرانی کردن خطابه گفتن
lectured
U
سخنرانی کردن خطابه گفتن
hallucinates
U
هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinating
U
هذیان گفتن اشتباه کردن
affirming
U
بطور قطع گفتن تصدیق کردن
droning
U
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
drones
U
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
drone
U
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
to mince matters
U
از گفتن راستی فرو گذار کردن
affirmed
U
بطور قطع گفتن تصدیق کردن
affirms
U
بطور قطع گفتن تصدیق کردن
Easier said than done .
<proverb>
U
گفتن سهل تر از عمل کردن است .
jaber
U
وراجی کردن تند و ناشمرده گفتن
droned
U
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
to wheeze out
U
باخس خس گفتن با سینه تنگ ادا کردن
taunt
U
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunted
U
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunting
U
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
to be rude to any one
U
به کسی بی احترامی کردن کسیرا ناسزا گفتن
to speak one's mind
U
اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
taunts
U
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
sputter
U
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered
U
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters
U
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
dogmatize
U
امرانه افهار عقیده کردن مقتدرانه سخن گفتن
straight from the shoulder
<idiom>
U
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
cant
U
باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
to recount something to someone
[formal]
U
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
to talk in a whisper
U
بیخ گوشی سر گوشی سخن گفتن شرشر کردن
say
U
سخن گفتن صحبت کردن سخن
says
U
سخن گفتن صحبت کردن سخن
utters
U
گفتن
vituperate
U
بد گفتن
get out
U
گفتن
bubbles
U
گفتن
mouthing
U
گفتن
bubbled
U
گفتن
bubble
U
گفتن
relate
U
گفتن
mouths
U
گفتن
mouthed
U
گفتن
relates
U
گفتن
utterance
U
گفتن
adduse
U
گفتن
saith
U
گفتن
mouth
U
گفتن
utterances
U
گفتن
to give utterance to
U
گفتن
iteration
U
گفتن
utter
U
گفتن
uttered
U
گفتن
bubbling
U
گفتن
inform
U
گفتن
rehearsing
U
گفتن
rehearsed
U
گفتن
viyuperate
U
بد گفتن
say
U
گفتن
says
U
گفتن
informs
U
گفتن
pshaw
U
اه گفتن
let (someone) know
<idiom>
U
گفتن
telling-off
U
گفتن
to weep out
U
گفتن
tell
U
گفتن
let out
<idiom>
U
گفتن
tells
U
گفتن
rehearse
U
گفتن
informing
U
گفتن
to tell a story
U
گفتن
rehearses
U
گفتن
observe
U
گفتن برپاداشتن
extol
U
آفرین گفتن
outvoice
U
بلندترسخن گفتن از
adduee
U
گفتن افهارنمودن
fawn
U
تملق گفتن
fawned
U
تملق گفتن
adulate
U
مدح گفتن
screamed
U
ناگهانی گفتن
blether
U
مزخرف گفتن
scream
U
ناگهانی گفتن
extoll
U
آفرین گفتن
outvoice
U
موثرترسخن گفتن از
screams
U
ناگهانی گفتن
fawns
U
تملق گفتن
blether
U
بیهوده گفتن
to talk nonsense
U
مهمل گفتن
doxologize
U
ستایش گفتن
to make a remark
U
سخن گفتن
ad-libbing
U
فیالبداهه گفتن
to blunder out
U
جویده گفتن
unreel
U
باز گفتن
to draw the long bow
U
اغراق گفتن
ad-libs
U
فیالبداهه گفتن
lies
U
:دروغ گفتن
bullshit
U
مزخرف گفتن
to tell the truth
U
راست گفتن
unbosom
U
اسراردل را گفتن
ad-libbed
U
فیالبداهه گفتن
ad-lib
U
فیالبداهه گفتن
panegyrize
U
مدح گفتن
to talk nonsense
U
چرند گفتن
to talk tall
U
گزاف گفتن
to tell a lie
U
دروغ گفتن
pitch a yarn
U
قصه گفتن
pass a remark
U
سخنی گفتن
communing
U
راز دل گفتن
twadle
U
چرند گفتن
avouch
U
اشکارا گفتن
to draw the long
U
اغراق گفتن
repeats
U
باز گفتن
allegorize
U
مثل گفتن
lie
دروغ گفتن
recounted
U
یکایک گفتن
mammer
U
بالکنت گفتن
macarize
U
خوشابحال گفتن
twaddle
U
چرند گفتن
to trot out
U
شر و ور تکراری گفتن
commune
U
راز دل گفتن
communed
U
راز دل گفتن
to regurgitate
U
شر و ور تکراری گفتن
blethered
U
بیهوده گفتن
mant
U
با لکنت گفتن
recount
U
یکایک گفتن
tittle-tattle
U
یاوه گفتن
tittle tattle
U
یاوه گفتن
blethers
U
بیهوده گفتن
blethers
U
مزخرف گفتن
commiserates
U
تسلیت گفتن بر
walk out on
U
ترک گفتن
blethering
U
بیهوده گفتن
blethering
U
مزخرف گفتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com