English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 148 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
suitable U شایسته فراخور
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
worthier U فراخور
idoneous U فراخور
condign U فراخور
befitting U فراخور
worthy U فراخور
worthiest U فراخور
appropriated technology U فن شناسی فراخور
proportionate U فراخور متناسب کردن
meritorious U شایسته
qualified U شایسته
true <adj.> U شایسته
inept U نا شایسته
pertinent U شایسته
proper U شایسته
apropos U شایسته
good U شایسته
qua U شایسته
utilitarian [useful] <adj.> U شایسته
convenient <adj.> U شایسته
functional <adj.> U شایسته
practicable <adj.> U شایسته
practical <adj.> U شایسته
purpose-built <adj.> U شایسته
purposeful <adj.> U شایسته
purposive <adj.> U شایسته
suitable <adj.> U شایسته
appropriate [for an occasion] <adj.> U شایسته
accurate [correct] <adj.> U شایسته
correct <adj.> U شایسته
exact <adj.> U شایسته
proper <adj.> U شایسته
real <adj.> U شایسته
useful <adj.> U شایسته
fittest U شایسته
worthy U شایسته
fits U شایسته
competent U شایسته
worthier U شایسته
worthiest U شایسته
meets U شایسته
meet U شایسته
seemly U شایسته
fit U شایسته
fits U لایق شایسته
beseem U شایسته بودن
fitly U بطور شایسته
by fits and starts U شایسته لایق
fit U لایق شایسته
devisable U شایسته اندیشه
derisible U شایسته ریشخند
justly <adv.> U بطور شایسته
devisable U شایسته تامل
quoteworthy U شایسته ذکر
the ticket U کار شایسته
ought not U شایسته نیست
ogr U شایسته غول
worshipful U شایسته احترام
worthful U شایسته مستحق
meritorious U شایسته ترین
proper dress U جامه شایسته
meetly U بطور شایسته
meet for a man U شایسته است که
fittest U لایق شایسته
in due form U بطرز شایسته
to be proper for U شایسته بودن
behove U شایسته بودن
behoove U شایسته بودن
as it deserves U بطور شایسته
properly <adv.> U بطور شایسته
rightfully <adv.> U بطور شایسته
rightly <adv.> U بطور شایسته
winnable U شایسته پیروزی
properly U بطور شایسته
becoming U شایسته درخور
companionable U شایسته رفاقت
adequate U شایسته بودن
eligible U شایسته انتخاب
pensionable U شایسته بازنشستگی
discreditable U شایسته بی اعتباری
conditioning U شایسته سازی
duly <adv.> U بطور شایسته
courtlier U شایسته دربار
apt U مناسب شایسته
befitting U درخور شایسته
christianlike U شایسته مسیحیت
aright <adv.> U بطور شایسته
correctly <adv.> U بطور شایسته
courtliest U شایسته دربار
intrinsic U مرتب شایسته
courtly U شایسته دربار
worthy to become a king U شایسته شاه شدن
righting U شایسته خوب ذیحق
workmanly U شایسته کارگر خوب
workmanlike U شایسته کارگر خوب
righted U شایسته خوب ذیحق
best U شایسته ترین پیشترین
right U شایسته خوب ذیحق
worthily U بطور شایسته و در خور
qualified for work U شایسته یاقابل کارکردن
nameable U شایسته نام بردن
servile U شایسته نوکران چاپلوس
oughtn't U نبایستی شایسته نیست
suitably U بطور مناسب یا شایسته
competent U شایسته دارای سر رشته
sufficient U شایسته صلاحیت دار
fit to work U شایسته یاقابل کارکردن
humance U انسانی شایسته بشریت
gentlemanlike U شایسته مرد نجیب
ineligible U نا شایسته برای انتخاب
it does not befit me to U شایسته من نیست که مرانشاید که
quotable U شایسته نقل قول کردن
condition U شرط نمودن شایسته کردن
merits U شایسته بودن استحقاق داشتن
meriting U شایسته بودن استحقاق داشتن
merited U شایسته بودن استحقاق داشتن
merit U شایسته بودن استحقاق داشتن
gentlewomanlike U شایسته بانوان نجیب ومحترم
he is unworthy of his position U شایسته مقام خود نیست
hellishness U خویی که شایسته دوزخ باشد
palmary U شایسته ستایش و تقدیر برجسته
to put out of court U شایسته مطرح کردن ندانستن
give someone their due <idiom> U دادن اعتبار به شخص شایسته
disqualifying U سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
affimable U شایسته انکه بطورقطع گفته شود
disqualify U سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifies U سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualified U سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
constructive school credit U بورس تحصیلی برای پرسنل شایسته نظامی
picturesquely U چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem. U مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
adorably U چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
it was beneath my notice U شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
pontifically U چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
academically U چنانچه شایسته انجمن دانش یا فرهنگستانی باشد ادیبانه
head-hunting <idiom> U جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
abler U پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
able U پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
ablest U پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
honourable mention U امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
honourable mentions U امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
conditioning U اصلاح مشخصههای اطلاعات در یک خط انتقال صدا ازطریق تصحیح خصوصیات فازدامنه تقویت کنندههای خط شایسته سازی
noblemen U شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
nobleman U شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
fit U شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
fits U شایسته بودن برای مناسب بودن
christly U شایسته مسیح مربوط به مسیح
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com