English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
competent U شایسته دارای سر رشته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
able U پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
abler U پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
ablest U پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
granite paper U کاغذی که دارای رشته ها و خطوط رنگارنگ میباشد
blankest U 1-رشته خالی . 2-رشتهای که دارای فضاهای خالی است
blank U 1-رشته خالی . 2-رشتهای که دارای فضاهای خالی است
null U رشته یا حروفی که حرف null دارد برای بیان انتهای رشته
fill U حرفی که یک رشته اضافه میشود تا طول آن رشته مناسب شود
fills U حرفی که یک رشته اضافه میشود تا طول آن رشته مناسب شود
thready U رشته رشته باصدای باریک
monofilament U الیاف تک رشته بلند [این نوع از لیف که دارای طول بسیار بلندی است بصورت طبیعی فقط در الیاف ابریشم وجود داشته ولی الیاف مصنوعی یا شیمیایی می توانند بصورت الیاف بلند یا کوتاه تهیه شوند.]
fibrillation U رشته رشته سازی
fiberize U رشته رشته کردن
thread U رشته رشته شدن
threads U رشته رشته شدن
universal U قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
inept U نا شایسته
pertinent U شایسته
purposeful <adj.> U شایسته
good U شایسته
utilitarian [useful] <adj.> U شایسته
fit U شایسته
functional <adj.> U شایسته
fits U شایسته
fittest U شایسته
proper U شایسته
purposive <adj.> U شایسته
convenient <adj.> U شایسته
appropriate [for an occasion] <adj.> U شایسته
practical <adj.> U شایسته
purpose-built <adj.> U شایسته
real <adj.> U شایسته
suitable <adj.> U شایسته
useful <adj.> U شایسته
practicable <adj.> U شایسته
meritorious U شایسته
worthiest U شایسته
worthier U شایسته
worthy U شایسته
correct <adj.> U شایسته
exact <adj.> U شایسته
proper <adj.> U شایسته
competent U شایسته
true <adj.> U شایسته
accurate [correct] <adj.> U شایسته
seemly U شایسته
qualified U شایسته
apropos U شایسته
qua U شایسته
meet U شایسته
meets U شایسته
adequate U شایسته بودن
derisible U شایسته ریشخند
eligible U شایسته انتخاب
aright <adv.> U بطور شایسته
becoming U شایسته درخور
justly <adv.> U بطور شایسته
properly <adv.> U بطور شایسته
proper dress U جامه شایسته
courtly U شایسته دربار
devisable U شایسته اندیشه
courtliest U شایسته دربار
courtlier U شایسته دربار
devisable U شایسته تامل
duly <adv.> U بطور شایسته
quoteworthy U شایسته ذکر
properly U بطور شایسته
rightly <adv.> U بطور شایسته
rightfully <adv.> U بطور شایسته
companionable U شایسته رفاقت
correctly <adv.> U بطور شایسته
apt U مناسب شایسته
discreditable U شایسته بی اعتباری
to be proper for U شایسته بودن
in due form U بطرز شایسته
pensionable U شایسته بازنشستگی
meritorious U شایسته ترین
meetly U بطور شایسته
as it deserves U بطور شایسته
meet for a man U شایسته است که
behoove U شایسته بودن
behove U شایسته بودن
beseem U شایسته بودن
by fits and starts U شایسته لایق
winnable U شایسته پیروزی
christianlike U شایسته مسیحیت
worshipful U شایسته احترام
worthful U شایسته مستحق
the ticket U کار شایسته
intrinsic U مرتب شایسته
ought not U شایسته نیست
fittest U لایق شایسته
fits U لایق شایسته
suitable U شایسته فراخور
fit U لایق شایسته
conditioning U شایسته سازی
ogr U شایسته غول
befitting U درخور شایسته
fitly U بطور شایسته
worthily U بطور شایسته و در خور
it does not befit me to U شایسته من نیست که مرانشاید که
worthy to become a king U شایسته شاه شدن
workmanly U شایسته کارگر خوب
fit to work U شایسته یاقابل کارکردن
sufficient U شایسته صلاحیت دار
servile U شایسته نوکران چاپلوس
righted U شایسته خوب ذیحق
qualified for work U شایسته یاقابل کارکردن
ineligible U نا شایسته برای انتخاب
righting U شایسته خوب ذیحق
nameable U شایسته نام بردن
oughtn't U نبایستی شایسته نیست
humance U انسانی شایسته بشریت
right U شایسته خوب ذیحق
best U شایسته ترین پیشترین
suitably U بطور مناسب یا شایسته
workmanlike U شایسته کارگر خوب
gentlemanlike U شایسته مرد نجیب
sierra U رشته کوه تیز ودندانه دار رشته جبال تیز ودندانه دار
condition U شرط نمودن شایسته کردن
to put out of court U شایسته مطرح کردن ندانستن
he is unworthy of his position U شایسته مقام خود نیست
quotable U شایسته نقل قول کردن
merit U شایسته بودن استحقاق داشتن
palmary U شایسته ستایش و تقدیر برجسته
merits U شایسته بودن استحقاق داشتن
gentlewomanlike U شایسته بانوان نجیب ومحترم
merited U شایسته بودن استحقاق داشتن
give someone their due <idiom> U دادن اعتبار به شخص شایسته
meriting U شایسته بودن استحقاق داشتن
hellishness U خویی که شایسته دوزخ باشد
isobars U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious U دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled U دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
affimable U شایسته انکه بطورقطع گفته شود
disqualified U سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifies U سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualify U سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifying U سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
ringent U دارای دهن باز دارای لبان برگشته
picturesquely U چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
adorably U چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
it was beneath my notice U شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem. U مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
constructive school credit U بورس تحصیلی برای پرسنل شایسته نظامی
pontifically U چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
head-hunting <idiom> U جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
academically U چنانچه شایسته انجمن دانش یا فرهنگستانی باشد ادیبانه
low tension U دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
galleried U دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
acinaseous U دارای تخم و بذر دارای تخمدان
gravel blind U دارای چشم تار دارای دید کم
virile U دارای نیروی مردی دارای رجولیت
honourable mention U امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
honourable mentions U امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
outrigged U دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
sequence U رشته
filaments U رشته
series U رشته
unifilar U یک رشته
range U رشته
ranged U رشته
yarns U رشته
ranges U رشته
yarn U رشته
sequences U رشته
filaria U رشته
suites U رشته
suite U رشته
tatter U رشته رشته
line U رشته
lines U رشته
coneatenation U رشته
seriated U رشته رشته
string U رشته
strand U رشته
fielded U رشته
trains U رشته
arteries U رشته
funicle U رشته
catena U رشته
thread U رشته
fibres U رشته
threads U رشته
trained U رشته
strands U رشته
fiber U رشته
branch U رشته
fields U رشته
branches U رشته
train U رشته
artery U رشته
filament U رشته
field U رشته
chains U رشته
ghaut U رشته
fibre U رشته
reeve U رشته
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com