Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 178 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
devisable
U
شایسته تامل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ill a
U
بی تامل
like a shot
U
بی تامل
contemplation
U
تامل
offhand
U
بی تامل
straight away
U
بی تامل
reflection
U
تامل
hesitation
U
تامل
advisement
U
تامل
deliberately
U
با تامل
indecision
U
تامل
consideration
U
توجه تامل
deliberation
U
اندیشه تامل
considerations
U
توجه تامل
hesitant
U
تامل کننده
deliberations
U
اندیشه تامل
wait a second
U
تامل کنید
hesitating
U
تامل کردن
unhesitatingly
U
بی درنگ بی تامل
hesitates
U
تامل کردن
hesitated
U
تامل کردن
hesitate
U
تامل کردن
hesitatingly
U
از روی تامل
haltingly
U
تامل کنان
action deferred
U
تامل در عملیات
deliberative
U
مبنی بر تامل و مشاوره
he hestate to say it
U
درگفتن ان تامل میکند
headily
U
بتندی بدون تامل
to make observations
[about]
[on]
U
تامل کردن
[در مورد]
[به]
hurried
U
هول هولکی بی تامل
to reflect
[on]
U
تامل کردن
[درباره]
well a
U
خردمندانه مقرون به تامل خردمند
critical
U
وخیم انتقادی قابل تامل
action deferred
U
تامل در به کار بردن جنگ افزار
practicable
<adj.>
U
شایسته
purposeful
<adj.>
U
شایسته
exact
<adj.>
U
شایسته
purposive
<adj.>
U
شایسته
suitable
<adj.>
U
شایسته
useful
<adj.>
U
شایسته
utilitarian
[useful]
<adj.>
U
شایسته
proper
U
شایسته
good
U
شایسته
purpose-built
<adj.>
U
شایسته
practical
<adj.>
U
شایسته
proper
<adj.>
U
شایسته
real
<adj.>
U
شایسته
meritorious
U
شایسته
true
<adj.>
U
شایسته
accurate
[correct]
<adj.>
U
شایسته
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
U
شایسته
convenient
<adj.>
U
شایسته
functional
<adj.>
U
شایسته
correct
<adj.>
U
شایسته
qua
U
شایسته
pertinent
U
شایسته
fit
U
شایسته
fittest
U
شایسته
qualified
U
شایسته
worthier
U
شایسته
competent
U
شایسته
worthiest
U
شایسته
inept
U
نا شایسته
worthy
U
شایسته
meet
U
شایسته
apropos
U
شایسته
seemly
U
شایسته
fits
U
شایسته
meets
U
شایسته
meet for a man
U
شایسته است که
meritorious
U
شایسته ترین
fits
U
لایق شایسته
in due form
U
بطرز شایسته
meetly
U
بطور شایسته
pensionable
U
شایسته بازنشستگی
derisible
U
شایسته ریشخند
aright
<adv.>
U
بطور شایسته
correctly
<adv.>
U
بطور شایسته
ogr
U
شایسته غول
ought not
U
شایسته نیست
worthful
U
شایسته مستحق
worshipful
U
شایسته احترام
winnable
U
شایسته پیروزی
adequate
U
شایسته بودن
the ticket
U
کار شایسته
quoteworthy
U
شایسته ذکر
discreditable
U
شایسته بی اعتباری
proper dress
U
جامه شایسته
fittest
U
لایق شایسته
christianlike
U
شایسته مسیحیت
intrinsic
U
مرتب شایسته
behoove
U
شایسته بودن
as it deserves
U
بطور شایسته
eligible
U
شایسته انتخاب
rightfully
<adv.>
U
بطور شایسته
properly
U
بطور شایسته
becoming
U
شایسته درخور
befitting
U
درخور شایسته
companionable
U
شایسته رفاقت
suitable
U
شایسته فراخور
to be proper for
U
شایسته بودن
courtly
U
شایسته دربار
courtliest
U
شایسته دربار
courtlier
U
شایسته دربار
conditioning
U
شایسته سازی
behove
U
شایسته بودن
devisable
U
شایسته اندیشه
properly
<adv.>
U
بطور شایسته
fitly
U
بطور شایسته
rightly
<adv.>
U
بطور شایسته
fit
U
لایق شایسته
justly
<adv.>
U
بطور شایسته
apt
U
مناسب شایسته
beseem
U
شایسته بودن
by fits and starts
U
شایسته لایق
duly
<adv.>
U
بطور شایسته
gentlemanlike
U
شایسته مرد نجیب
suitably
U
بطور مناسب یا شایسته
fit to work
U
شایسته یاقابل کارکردن
humance
U
انسانی شایسته بشریت
servile
U
شایسته نوکران چاپلوس
worthy to become a king
U
شایسته شاه شدن
workmanlike
U
شایسته کارگر خوب
nameable
U
شایسته نام بردن
worthily
U
بطور شایسته و در خور
ineligible
U
نا شایسته برای انتخاب
righting
U
شایسته خوب ذیحق
righted
U
شایسته خوب ذیحق
right
U
شایسته خوب ذیحق
competent
U
شایسته دارای سر رشته
it does not befit me to
U
شایسته من نیست که مرانشاید که
oughtn't
U
نبایستی شایسته نیست
qualified for work
U
شایسته یاقابل کارکردن
sufficient
U
شایسته صلاحیت دار
best
U
شایسته ترین پیشترین
workmanly
U
شایسته کارگر خوب
condition
U
شرط نمودن شایسته کردن
give someone their due
<idiom>
U
دادن اعتبار به شخص شایسته
palmary
U
شایسته ستایش و تقدیر برجسته
quotable
U
شایسته نقل قول کردن
hellishness
U
خویی که شایسته دوزخ باشد
he is unworthy of his position
U
شایسته مقام خود نیست
to put out of court
U
شایسته مطرح کردن ندانستن
gentlewomanlike
U
شایسته بانوان نجیب ومحترم
merits
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
merit
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
meriting
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
merited
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
disqualify
U
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
affimable
U
شایسته انکه بطورقطع گفته شود
disqualifies
U
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualified
U
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifying
U
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
picturesquely
U
چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
adorably
U
چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
constructive school credit
U
بورس تحصیلی برای پرسنل شایسته نظامی
it was beneath my notice
U
شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem.
U
مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
academically
U
چنانچه شایسته انجمن دانش یا فرهنگستانی باشد ادیبانه
head-hunting
<idiom>
U
جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
pontifically
U
چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
ablest
U
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
able
U
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
abler
U
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
honourable mentions
U
امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
honourable mention
U
امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
reflect
U
تامل کردن منعکس کردن
reflecting
U
تامل کردن منعکس کردن
reflects
U
تامل کردن منعکس کردن
to make a pause
U
درنگ کردن تامل کردن
conditioning
U
اصلاح مشخصههای اطلاعات در یک خط انتقال صدا ازطریق تصحیح خصوصیات فازدامنه تقویت کنندههای خط شایسته سازی
nobleman
U
شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
noblemen
U
شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
boggle
U
رم کردن تامل کردن
fits
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
fit
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
christly
U
شایسته مسیح مربوط به مسیح
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com