Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
merit
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
merited
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
meriting
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
merits
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
deserves
U
لایق بودن استحقاق داشتن
deserve
U
لایق بودن استحقاق داشتن
deserves
U
استحقاق داشتن
deserve
U
استحقاق داشتن
meritoriously
U
با داشتن استحقاق
fittest
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
fits
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
fit
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
behove
U
شایسته بودن
beseem
U
شایسته بودن
adequate
U
شایسته بودن
behoove
U
شایسته بودن
to be proper for
U
شایسته بودن
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
suspecting
U
شک داشتن مظنون بودن
suspects
U
شک داشتن مظنون بودن
suspect
U
شک داشتن مظنون بودن
detesting
U
تنفر داشتن از بیزار بودن از
adhered
U
توافق داشتن متفق بودن
tending
U
متمایل بودن به گرایش داشتن
to have patience
U
شکیبا بودن صبر داشتن
dominates
U
حکمفرما بودن تسلط داشتن
dominated
U
حکمفرما بودن تسلط داشتن
detest
U
تنفر داشتن از بیزار بودن از
dominate
U
حکمفرما بودن تسلط داشتن
tended
U
متمایل بودن به گرایش داشتن
tend
U
متمایل بودن به گرایش داشتن
deserves
U
سزاوار بودن شایستگی داشتن
abounded
U
زیاد بودن وفور داشتن
yearns
U
اشتیاق داشتن مشتاق بودن
deserve
U
سزاوار بودن شایستگی داشتن
yearn
U
اشتیاق داشتن مشتاق بودن
yearned
U
اشتیاق داشتن مشتاق بودن
loves
U
عشق داشتن عاشق بودن
abounding
U
زیاد بودن وفور داشتن
loved
U
عشق داشتن عاشق بودن
abounds
U
زیاد بودن وفور داشتن
adequateness
U
توافق داشتن متفق بودن
love
U
عشق داشتن عاشق بودن
detests
U
تنفر داشتن از بیزار بودن از
expects
U
انتظار داشتن منتظر بودن
expecting
U
انتظار داشتن منتظر بودن
sites
U
قرار داشتن مستقر بودن
sited
U
قرار داشتن مستقر بودن
site
U
قرار داشتن مستقر بودن
matters
U
مهم بودن اهمیت داشتن
mattering
U
مهم بودن اهمیت داشتن
mattered
U
مهم بودن اهمیت داشتن
required
U
نیاز داشتن لازم بودن
matter
U
مهم بودن اهمیت داشتن
undulates
U
تموج داشتن موجدار بودن
requiring
U
نیاز داشتن لازم بودن
requires
U
نیاز داشتن لازم بودن
expect
U
انتظار داشتن منتظر بودن
may
U
توانایی داشتن قادر بودن
to have an interest
[in]
U
سهم داشتن
[شریک بودن]
[در]
adhering
U
توافق داشتن متفق بودن
adheres
U
توافق داشتن متفق بودن
adhere
U
توافق داشتن متفق بودن
undulate
U
تموج داشتن موجدار بودن
tends
U
متمایل بودن به گرایش داشتن
expected
U
انتظار داشتن منتظر بودن
finger in the pie
<idiom>
U
دست داشتن ،مسئول بودن
undulated
U
تموج داشتن موجدار بودن
require
U
نیاز داشتن لازم بودن
equivalents
U
همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
overpoise
U
مهمتر بودن از بیشتر نفوذ داشتن از
To be in the ring (arena).
U
تو گود بودن ( درمتن قرار داشتن )
equivalent
U
همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
to be together with somebody
U
با کسی بودن و رابطه جنسی داشتن
play second fiddle to someone
<idiom>
U
ازنظر مهم بودن مقام دوم داشتن
To be a good conversationalist .
U
دهان گرمی داشتن ( خوش صحبت بودن )
outclasses
U
دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
to wobble
[rotate unevenly]
U
لنگ بودن
[تاب داشتن]
[به طور نامنظم چرخیدن]
[اصطلاح روزمره]
outclassing
U
دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassed
U
دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclass
U
دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
merit
U
استحقاق
titles
U
استحقاق
title
U
استحقاق
merited
U
استحقاق
unearned
U
بی استحقاق
meriting
U
استحقاق
entitlement
U
استحقاق
entitlements
U
استحقاق
merits
U
استحقاق
desertless
U
بی استحقاق
merits
U
لیاقت استحقاق
entitlements
U
مورد استحقاق
meritoriousness
U
لیاقت استحقاق
absence of right
U
عدم استحقاق
deserts
U
استحقاق سزاواری
title
U
استحقاق سند
meriting
U
لیاقت استحقاق
entitlement
U
مورد استحقاق
merit
U
لیاقت استحقاق
unearned
U
بیش از استحقاق
deserting
U
استحقاق سزاواری
desert
U
استحقاق سزاواری
merited
U
لیاقت استحقاق
titles
U
استحقاق سند
indign
U
زننده بدون استحقاق
rightful
U
حقیقی دارای استحقاق
shimmers
U
روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmer
U
روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmering
U
روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmered
U
روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
stand by
<idiom>
U
پشت کسی بودن ،هوای کسی را داشتن
fit
U
شایسته
utilitarian
[useful]
<adj.>
U
شایسته
worthy
U
شایسته
proper
U
شایسته
meritorious
U
شایسته
good
U
شایسته
useful
<adj.>
U
شایسته
suitable
<adj.>
U
شایسته
worthier
U
شایسته
pertinent
U
شایسته
worthiest
U
شایسته
competent
U
شایسته
correct
<adj.>
U
شایسته
proper
<adj.>
U
شایسته
real
<adj.>
U
شایسته
accurate
[correct]
<adj.>
U
شایسته
exact
<adj.>
U
شایسته
qualified
U
شایسته
convenient
<adj.>
U
شایسته
qua
U
شایسته
purposive
<adj.>
U
شایسته
purposeful
<adj.>
U
شایسته
seemly
U
شایسته
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
U
شایسته
apropos
U
شایسته
meet
U
شایسته
inept
U
نا شایسته
purpose-built
<adj.>
U
شایسته
practical
<adj.>
U
شایسته
practicable
<adj.>
U
شایسته
fittest
U
شایسته
functional
<adj.>
U
شایسته
fits
U
شایسته
true
<adj.>
U
شایسته
meets
U
شایسته
properly
U
بطور شایسته
apt
U
مناسب شایسته
ogr
U
شایسته غول
christianlike
U
شایسته مسیحیت
companionable
U
شایسته رفاقت
devisable
U
شایسته تامل
courtliest
U
شایسته دربار
courtly
U
شایسته دربار
derisible
U
شایسته ریشخند
conditioning
U
شایسته سازی
fitly
U
بطور شایسته
suitable
U
شایسته فراخور
ought not
U
شایسته نیست
courtlier
U
شایسته دربار
by fits and starts
U
شایسته لایق
fits
U
لایق شایسته
in due form
U
بطرز شایسته
fittest
U
لایق شایسته
justly
<adv.>
U
بطور شایسته
correctly
<adv.>
U
بطور شایسته
befitting
U
درخور شایسته
aright
<adv.>
U
بطور شایسته
duly
<adv.>
U
بطور شایسته
as it deserves
U
بطور شایسته
rightly
<adv.>
U
بطور شایسته
fit
U
لایق شایسته
rightfully
<adv.>
U
بطور شایسته
properly
<adv.>
U
بطور شایسته
devisable
U
شایسته اندیشه
meritorious
U
شایسته ترین
meetly
U
بطور شایسته
meet for a man
U
شایسته است که
becoming
U
شایسته درخور
proper dress
U
جامه شایسته
eligible
U
شایسته انتخاب
quoteworthy
U
شایسته ذکر
the ticket
U
کار شایسته
worthful
U
شایسته مستحق
worshipful
U
شایسته احترام
intrinsic
U
مرتب شایسته
winnable
U
شایسته پیروزی
pensionable
U
شایسته بازنشستگی
discreditable
U
شایسته بی اعتباری
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
workmanlike
U
شایسته کارگر خوب
competent
U
شایسته دارای سر رشته
gentlemanlike
U
شایسته مرد نجیب
fit to work
U
شایسته یاقابل کارکردن
worthy to become a king
U
شایسته شاه شدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com