English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
ex post facto U شامل اصول گذشته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
retrospect U شامل گذشته
retroact U شامل گذشته شدن
retroactively U چنانکه شامل گذشته شود
retrospectively U چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
the law is not retroactive U قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
sanitize U مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
antinomian U مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
due out U از وقت مصرف گذشته از وقت گذشته
teaching U اصول
technic U اصول
teachings U اصول
roots U اصول
root U اصول
principles U اصول
tenet U اصول
ism U اصول
ism U : اصول
doctrine U اصول
nitty-gritty U اصول
doctrines U اصول
inclusive U شامل
covering U شامل
including U شامل
containing U شامل
Inc U شامل
self inclusive U شامل
in- U شامل
in U شامل
comprising U شامل
sweeping U شامل
far-reaching U شامل
system U روش اصول
grimacing U ادا و اصول
methodologies U علم اصول
denial measures U اصول ممانعت
relativity principles U اصول نسبیت
roots and branches U اصول وفروع
grimaces U ادا و اصول
grimaced U ادا و اصول
grimace U ادا و اصول
modernism U اصول امروزی
creationism U اصول افرینش
copernician system U اصول کپرنیک
systems U روش اصول
systems U اصول وجود
banking principles U اصول بانکداری
methodology U علم اصول
functional U اصول مبادی
accounting principles U اصول حسابداری
abolitionist U اصول بردگی
technologically U اصول فنی
communism U اصول اشتراکی
theories U اصول نظری
theory U اصول نظری
technics U اصول فنی
constitutionalism U اصول مشروطیت
tenet U اصول مرام
technological U اصول فنی
dogma U اصول عقاید
dogmas U اصول عقاید
tenets U اصول مسلم
chung shin U اصول تکواندو
politics U اصول سیاسی
doctrines U اصول حکمت
mormonism U اصول mormon ها
general principles U اصول کلی
principles of religion U اصول مذهب
monopolism U اصول انحصار
nazism U اصول نازی
naziism U اصول نازی
principles of economy U اصول اقتصاد
principles of economics U اصول اقتصاد
kinesiology U اصول مکانیزم
neodoxy U اصول نوین
rational principle U اصول عقلیه
economic principles U اصول اقتصادی
monopolosm U اصول انحصار
doctrine U اصول حکمت
system U اصول وجود
mutualism U اصول همکاری
prineipal parts U اصول فعل
foretime U گذشته
agone U گذشته
forepast U گذشته
old U گذشته
older U گذشته
bygone U گذشته
preceded U گذشته
departed U گذشته
over with U گذشته
past U گذشته
gone by U گذشته
oldest U گذشته
What is past is past . what is gone is gone . U گذشته ها گذشته
let [leave] alone <conj.> U گذشته از
spun or span U گذشته
forepassed U گذشته
not to speak of <conj.> U گذشته از
aside from U گذشته از
last a U گذشته
yesternight U شب گذشته
last night U شب گذشته
and certainly not <conj.> U گذشته از
to say nothing of <conj.> U گذشته از
beyoned the pale U از حد گذشته
foreby U گذشته
bypast U گذشته
aside U گذشته از
asides U گذشته از
by gone U گذشته
not to mention <conj.> U گذشته از
historical U گذشته
due out U گذشته
comprised U شامل بودن
comprise U شامل بودن
trinomial U شامل سه نام
inclusive or U یای شامل
bimillenary U شامل دوهزار
butyric U شامل کره
butyraceous U شامل کره
includable U شامل کردنی
embraces U شامل بودن
embraced U شامل بودن
embrace U شامل بودن
excluding U شامل نشدن
comprises U شامل بودن
embracing U شامل بودن
engirdle U شامل بودن
applies U شامل شدن
apply U شامل شدن
includible U شامل کردنی
do with <idiom> U شامل شدن
engird U شامل بودن
applying U شامل شدن
ineligible U شامل نشدنی
manichaeanism U اصول فلسفه مانی
mouthed U ادا و اصول در اوردن
mouthing U ادا و اصول در اوردن
scientifically U موافق اصول علمی
mouths U ادا و اصول در اوردن
musically U مطابق اصول موسیقی
asceticism U اصول ریاضت و مرتاضی
revivalism U اصول بیداری مذهبی
rationale U توضیح اصول عقاید
mouth U ادا و اصول در اوردن
Catholicism U اصول مذهب کاتولیکی
gradualism U رعایت اصول تدریج
moralists U معتقد به اصول اخلاق
naturalistic U موافق با اصول طبیعی
technically U مطابق اصول فنی
unparliamentary U برخلاف اصول پارلمانی
to pull a wry face U اداو اصول دراوردن
monarchism U اصول سلطنت مستقل
individualism U اصول استقلال فردی
to do v to one's principles U برخلاف اصول خودرفتارکردن
anomie U بی توجهی به اصول دین
moralist U معتقد به اصول اخلاق
anomy U بی توجهی به اصول دین
anticonstitutional U مخالف اصول مشروطیت
Euclid's Elements U اصول اقلیدس [ریاضی]
modernism U اصول تجدد نوگرایی
civil procedure U اصول محاکمات حقوقی
planning principles U اصول برنامه ریزی
fourteen points U اصول چهارده گانه
pauli U اصول مذهبی پولس
hedonics U اصول خوشی ولذت
code of procedure U قانون اصول محاکمات
principle of civil litigation U اصول محاکمات مدنی
probity U پیروی دقیق از اصول
fascism U اصول عقاید فاشیست
economization U رعایت اصول اقتصادی
psychologism U پیروی از اصول روانی
democratism U اصول حکومت ملی
sail close to the wind U اندکی از اصول تجاوزکردن
principles of islamic economics U اصول اقتصاد اسلامی
counter current principle U اصول جریان متقابل
principles of economics U اصول علم اقتصاد
principle of criminal procedure U اصول محاکمات جزائی
principled U دارای اصول وعقاید
liberalism U اصول ازادی خواهی
unnaturally U بر خلاف اصول طبیعت
unnatural U بر خلاف اصول طبیعت
telephone switching technique U اصول اتصالات تلفنی
hierarchism U اصول سلسله مراتب
ethics U اصول اخلاقی اخلاقیات
image shearing principle U اصول برش تصویر
mutualist U طرفدار اصول همدستی
household art U اصول خانه داری
Protestantism U اصول ایین پروتستانت
Euclid's Elements U اصول اقلیدس [ریاضی]
the present and the past U حال و گذشته
whish U بسرعت گذشته
the present and the past U اکنون و گذشته
the present and the past U گذشته و حال
the past tense U زمان گذشته
retrospective falsification U تحریف گذشته
lastmonth U ماه گذشته
last year U سال گذشته
redolence U خاطرات گذشته
last week U هفته گذشته
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com