English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
She was transported with joy . U شادی تمام وجودش را فرا گرفت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
uberrima fides U صفتی است که در بعضی از قراردادها که باعث برقراری انواع خاصی از رابطه بین افراد میشود وجودش از شرایط صحت عقل است
eclipsed U گرفت
eclipse U گرفت
eclipses U گرفت
eclipsing U گرفت
the wind rises U بادوزیدن گرفت
dynamic dump U رو گرفت پویا
tethanus U گرفت عضلانی
solar eclipse U گرفت خورشید
eclipe of the moon U ماه گرفت
lunar eclipse U گرفت ماه
beta software U نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
terminate U تمام شدن تمام کردن
terminated U تمام شدن تمام کردن
terminates U تمام شدن تمام کردن
he prospered in his business U کارش بالا گرفت
he went his way U راه خودراپیش گرفت
The police stopped me. U پلیس جلویم را گرفت
the doctor bled me U دکتراز من خون گرفت
He was run over by a car. U اتوموبیل اورازیر گرفت
since the outbreak of the war U از روزی که جنگ در گرفت
originals U که از آن می توان کپی گرفت
dump U رو گرفت روبرداری کردن
irretraceable U که نتوان ردانرا گرفت
original U که از آن می توان کپی گرفت
It was engraved on my mind . U درزهنم نقش گرفت ( بست )
He got the money from me by a trick. U با حقه وکلک پول را از من گرفت
Accidents wI'll happen . U جلوی اتفاق رانتوان گرفت
He went home on leave . U مرخصی گرفت رفت منزل
It caught her eye . She took to it at once . She took a fancy to it . U نظرش را گرفت ( جلب کرد )
She had a heart attack . U قلبش گرفت ( حمله قلبی )
A surge of anger rushed over me . U سرا پایم را فرا گرفت
he talked himself hoarse U انقدرحرف زدکه صدایش گرفت
His wish was fulfI'lled. U آرزویش عملی شد (جامه عمل گرفت )
integrand U جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
There is no fault to find with my work. U بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
He was granted a grade promotion. U یک پایه ترفیع ( ارتقاء درجه ) گرفت
Where can I contact Mr …. ? U کجا می شود با آقای ….تماس گرفت ؟
She mistook me for somebody else . U مرا با یکی دیگر عوضی گرفت
A wave of anger swept over the entire world . U موجی از خشم دنیا را فرا گرفت
This idea took root in my mind. U این نظریه درفکرم ریشه گرفت
joyless U بی شادی
jubilation U شادی
rejoicings U شادی
rejoicing U شادی
galas U شادی
joyance U شادی
gaiety U شادی
curvet U شادی
pleasance U شادی
revelery U شادی
capered U شادی
capers U شادی
glee U شادی
joy U شادی
gala U شادی
airiness U شادی
exultation U شادی
joys U شادی
caper U شادی
I have no fault to find with his work . U از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
commensurably U چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
melchizedek U > ملکی صدق < کاهنی که ازابراهیم عشر گرفت
he prospered in his business U در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
happiness U شادی خوشنودی
high jinks U سروصدا و شادی
joie de vivre U زیست شادی
mirthfulness U شادی ونشاط
jubilee U روز شادی
banzai U هلهله شادی
plaudit U هلهله شادی
jubilate U فریاد شادی
merriment U ابراز شادی
jubilees U روز شادی
effervescence U طراوت و شادی
breezy U شادی بخش
f.mirth U شادی جشن
exultance U وجد و شادی
fool's paradise U شادی احمقانه
acclamation U تحسین و شادی
cock-a-hoop U شادی کنان
mirth U نشاط شادی
reveling U شادی کردن
joys U شادی کردن
joy U شادی کردن
revels U شادی کردن
revelling U شادی کردن
revelled U شادی کردن
reveled U شادی کردن
joyously U از روی شادی
revel U شادی کردن
Accidents wI'll happen. U چلوی تصادف ( قضا وقدر ) رانمی توان گرفت
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] U او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
tantalus U تانتالوس که مورد شکنجه شدید زاوش قرار گرفت
As the debate unfolds citizens will make up their own minds. U در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
carnival U کاروان شادی جشن
with rejoicings and embraces U با شادی و فریاد هورا
carnivals U کاروان شادی جشن
exulting U شادی کردن وجدکردن
exult U شادی کردن وجدکردن
they returned in triumph U شادی کنان برگشتند
ovation U شادی وسرور عمومی
ovations U شادی وسرور عمومی
exulted U شادی کردن وجدکردن
tragicomedies U دارای حزن و شادی
gleefully U از روی شادی و خوشحالی
exults U شادی کردن وجدکردن
To be in raptures . To be overjoyed . U غرق در شادی بودن
tragicomedy U دارای حزن و شادی
elation U ترفیع سرفرازی شادی
capers U از روی شادی جست وخیزکردن
He was transported with joy. U از شادی درپوست نمی گنجید
caper U از روی شادی جست وخیزکردن
to be glad for somebody's sake U در شادی کسی سهیم شدن
to be pleased for somebody U در شادی کسی سهیم شدن
to overcrow one's rival U از پیروزی بر حریف شادی کردن
capered U از روی شادی جست وخیزکردن
whoopla U عیاشی و شادی پر سرو صدا
to be psyched for somebody [American E] U در شادی کسی سهیم شدن
fly in the ointment <idiom> U یک چیز کوچک که شادی را بههم بزند
gee whiz <idiom> U بافریاد شادی خود رانشان دادن
jobilate U شادی کردن از خوشی فریاد زدن
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. U من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
air brush U برس و مکنده هوایی جهت گرفت پرز اضافی و ذرات زائد فرش
kirmess U جشن وعیدسالیانهای که ........وفریادهای شادی برپامی کنند
inequality operator U نشانه بیان عدم شادی دو متغیر یا دو مقدار
copyrights U که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
copyright U که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
adobe type manager U استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
raster U سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
mardi gras U سه روز قبل از چهارشنبه توبه کاتولیک ها که دراستان لویزیانا کاروان شادی حرکت میکند
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. U هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
the early bird catches the worm <proverb> U کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
engels law U ارتباط بین درامدو هزینههای مصرفی که اولین بار بوسیله امارشناس المانی قرن نوزدهم ارنست انگل مورد بررسی قرار گرفت
lapped U یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lap U یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
beneficial occupancy U اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
Sophrosyne U وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
the lancet was infected U نیشترالوده به میکرب شد نیشتر میکرب گرفت
panorama U تمام نما اینه تمام نما
panoramas U تمام نما اینه تمام نما
full track U تمام شنی خودرو تمام شنی
to triumph over the enemy U برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
purgation U روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
twelve tables U الواحی که در سال 054 قبل از میلاد دررم منتشر شد و حاوی موادی از قوانین رمی در مورد اهم مسائل مبتلی به روزمره زندگی مردم رم بود و بعدهااساس قوانین رم قرار گرفت
preemptive multitasking U حالت چندکاره که سیستم عامل یک برنامه را برای مدت زمانی اجرا میکند و پس کنترل را به برنامه بعدی میدهد به طوری که برنامه بعدی وقت پردازنده را نخواهد گرفت
One mustn't sk apple trees for oranges, France for sun, women for love, life for happiness. U نباید از درخت پرتقال انتظار سیب، از فرانسه انتظار آفتاب، از زنان انتظار عشق و از زندگی انتظار شادی داشت.
rejoice U شادی کردن وجد کردن
rejoices U شادی کردن وجد کردن
rejoiced U شادی کردن وجد کردن
rejoicingly U شادی کنان وجد کنان
full U تمام
fullest U تمام
thorough U تمام
through U تمام
all night U در تمام شب
whole U تمام
thru U تمام
entire U تمام
rounded U پر تمام
full length U تمام قد
out and out U تمام
It's over. U تمام شد.
off U تمام
yame U تمام
out-and-out U تمام
whole length U تمام قد
full-length U تمام قد
full-face U تمام رخ
completing U تمام
lion's share U تمام
full face U تمام رخ
completes U تمام
completed U تمام
complete U تمام
incomplete U نا تمام
it is all up U تمام شد
dyed-in-the-wool U به تمام معنی
dyed-in-the-wool U تمام و کمال
use up U تمام کردن
full automatic U تمام اتوماتیک
consumptible U تمام شدنی
to see through U تمام کردن
due U تمام شده
dyed-in-the-wool U تمام عیار
to see out U تمام کردن
consummative U تمام کننده
yean round U در تمام سال
all d. U در تمام روز
by all means U با تمام وسائل
whole hog U تمام راه
wrap up U تمام شدن
completive U تمام کننده
an a fact U تمام شده
ammo zero U مهمات تمام
all this U تمام اینها
all risks U تمام خطرات
all out U باشدت تمام
defunct U تمام شده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com