English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
smacking U سیلی زننده خوش طعم
smacker U سیلی زننده خوش طعم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
concussive U ضربت زننده صدمه زننده
slogs U سیلی
buffeted U سیلی
buffeting U سیلی
buffets U سیلی
slogged U سیلی
buffet U سیلی
slog U سیلی
slogging U سیلی
skelpit U چابک سیلی
slap U سیلی تودهنی
box U توگوشی سیلی
boxes U توگوشی سیلی
skelp U چابک سیلی
slapping U سیلی تودهنی
slaps U سیلی تودهنی
spat U سیلی زدن
slapped U سیلی تودهنی
She slapped him. U خواباندتو گوشش ( سیلی زد )
spat U کشمکش کردن سیلی
smacks U صدای سیلی یا شلاق مزه
smacked U صدای سیلی یا شلاق مزه
smack U صدای سیلی یا شلاق مزه
A bird in the hand is worth two in the bush. <proverb> سیلی نقد به از حلوای نسیه.
boxes U بوکس بازی کردن سیلی زدن
slaps U صدای چلب چلوپ سیلی زدن
slapping U صدای چلب چلوپ سیلی زدن
slapped U صدای چلب چلوپ سیلی زدن
slap U صدای چلب چلوپ سیلی زدن
box U بوکس بازی کردن سیلی زدن
sclaff U سیلی نرم برزمین خوردن چوگان گلف
keep up appearances U فاهر خود را حفظ کردن صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشتن
nasties U زننده
starring U زننده
water repellent U پس زننده اب
unlovely U زننده
nauseam U زننده
mordant U زننده
nastier U زننده
nasty U زننده
nastiest U زننده
shuffler U زننده
applauder U کف زننده
scabrous U زننده
hideous U زننده
forbidding U زننده
beater U زننده
wetter U نم زننده
bitten U زننده
vilest U زننده
viler U زننده
vile U زننده
loathful U زننده
odoriferous U زننده
loathsome U زننده
percutient U زننده
tarts U زننده
tart U زننده
pit a pat U زننده
repeller U زننده
repercussive U پس زننده
staring U زننده
acrimonious U زننده
poignant U زننده
acrid U زننده
knockers U زننده
knocker U زننده
nippy U زننده
pungent U زننده
squalid U زننده
biting U زننده
pinching U زننده
garish U زننده
stinking U زننده
clapper U کف زننده
clappers U کف زننده
strikingly U زننده
prickling U زننده
repellent U زننده
repellents U زننده
striker U زننده
striking U زننده
strikers U زننده
germinant U جوانه زننده
inveigler U گول زننده
scintillant U جرقه زننده
glares U روشنایی زننده
kicker U زننده ضربه با پا
scarifier U تیغ زننده
knotter U گره زننده
puddler U بهم زننده
pricker U سیخ زننده
glare U روشنایی زننده
napper U چرت زننده
malodor U بوی زننده
pacer U گام زننده
libellant U تهمت زننده
libelant U تهمت زننده
pertubative U برهم زننده
lasher n U سد شلاق زننده
scintillator U جرقه زننده
seasoner U چاشنی زننده
ad nauseam U بسیار زننده
sharps U زننده زیرک
sharpest U زننده زیرک
sharp U زننده زیرک
harshest U ناگوار زننده
harsher U ناگوار زننده
harsh U ناگوار زننده
howlers U جیغ زننده
howler U جیغ زننده
shouter U فریاد زننده
trudger U قدم زننده
tacker U کوک زننده
seasoner U ادویه زننده
shackler U بخو زننده
slumberer U چرت زننده
callers U صدا زننده
sourish U به ترشی زننده
spicily U بطور زننده
staring red U قرمز زننده
caller U صدا زننده
tacker U میخ زننده
strider U گام زننده
gasper U نفس زننده
accusant U تهمت زننده
revolting U بهم زننده
calumnious U تهمت زننده
catterer U چهچه زننده
crying U جار زننده
bubbly U جوش زننده
cornerman U زننده کرنر
coruscant U برق زننده
disturber U برهم زننده
calumniator U افترا زننده
repugnant U تنفرانگیز زننده
scintillating U جرقه زننده
acrimoniousness U سخن زننده
appellant U تهمت زننده
beater U کتک زننده
fizzy U جوش زننده
accusers U تهمت زننده
accuser U تهمت زننده
picky U ضربه زننده
pickiest U ضربه زننده
bubbliest U جوش زننده
glared U روشنایی زننده
gaunt U زننده ساختن
galssy U بی نور زننده
flogger U زننده شلاق
pickier U ضربه زننده
flogger U تازیانه زننده
flagellator U تازیانه زننده
flagellator U شلاق زننده
bubblier U جوش زننده
dozer U چرت زننده
gaunt U زننده بی ثمر
garishly U بطور زننده
estimator U تخمین زننده
repulsive U زننده تنفراور
sewer U اگو بخیه زننده
poignantly U بطور تیزیا زننده
sewers U اگو بخیه زننده
luridly U کم رنگ وپریده زننده
boiling U جوش زننده خشمناک
rakish U فاجر جلف و زننده
fetid U دارای بوی زننده
swatter U ضربت سخت زننده
trusser U چوب بست زننده
reddish U مایل بسرخی زننده
mawkish U بطور زننده احساساتی
hydromancer U تفال زننده بوسیله اب
invection U سخن سخت زننده
inoffensively U بی انکه زننده باشد
greeny U بسبزی زننده سبزفام
lurid U کم رنگ وپریده زننده
pungently U بطور زننده یا تند
rankly U بطور زننده یابدبو
incisive speech U سخن تند یا زننده
fulsome U زننده اغراق امیز
indign U زننده بدون استحقاق
repulsively U بطور زننده یا دافع
stench U بوی زننده تعفن
stenches U بوی زننده تعفن
inside of the foot kick U بغل پای ضربه زننده
loathly U زننده بطور نفرت انگیز
wheeler U دور زننده چرخ دار
lunger U ضربت زننده جهش کننده
pranks U شوخی زننده تزئین کردن
pranksters U کسیکه شوخی زننده کند
nippingly U بطور زننده یا طعنه امیز
sharp tongued U بکار برنده سخنان زننده
prankster U کسیکه شوخی زننده کند
deceptive U گول زننده فریب امیز
stirring U بهم زننده هیجان اور
compound riposte U ضد حمله با یک یا دو حرکت گول زننده
harsh color U رنگ تند و ناملایم و زننده
prank U شوخی زننده تزئین کردن
fanner U قرقی یا باز کوچک باد زننده
broiler U بهم زننده جوجه یا پرنده کبابی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com