Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (18 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
lead
U
سوق دادن بران داشتن
leads
U
سوق دادن بران داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
persuading
U
بران داشتن ترغیب کردن
persuades
U
بران داشتن ترغیب کردن
persuade
U
بران داشتن ترغیب کردن
go
U
روی دادن بران بودن
goes
U
روی دادن بران بودن
trenchant
U
بران
bendon
U
بران
added to that
U
اضافه بران
there is no limit to it
U
حدی بران متصور نیست
rendered
U
تسلیم داشتن دادن
render
U
تسلیم داشتن دادن
fall out
U
رخ دادن مشاجره داشتن
renders
U
تسلیم داشتن دادن
the price was not reasonable
U
بهای گزافی بران گذاشته بودند
reserve
U
نگه داشتن اختصاص دادن
reserving
U
نگه داشتن اختصاص دادن
informs
U
اطلاع دادن مستحضر داشتن
reserves
U
نگه داشتن اختصاص دادن
maintrain
U
ادامه دادن عقیده داشتن
hang on
U
ادامه دادن دوام داشتن
informing
U
اطلاع دادن مستحضر داشتن
inform
U
اطلاع دادن مستحضر داشتن
the principality
U
استان WALES که اسما بران حکومت دارد
the principality of wales
U
استان WALES که اسما بران حکومت دارد
labarum
U
پرچم قستنطین که نشان نصارا بران بود
spin wall
U
دیوار درون بنا که بران بارگذاری میشود
plane table
U
سه پایه نقشه برداری که الیداد بران سوار میشود
inestimably
U
پیش ازانکه بتوان تقدیر کردیا بران بهاگذارد
potter wheel
U
صفحه افقی گردنده که کوزه گر گل بران قالب میکند
gibus
U
کلاه نرمی که دراپرابرسرمیگذارندبرای اینکه هرچه بران مشت بزنند
gongs
U
زنگی که عبارت است ازکاسه و چکشی که اهسته بران میزنند
gong
U
زنگی که عبارت است ازکاسه و چکشی که اهسته بران میزنند
highs
U
دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
high
U
دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
highest
U
دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
structuring
U
نقشه نصب کابلها در شرکت یا ساختمان بران شبکه ها کامپیوتری و تلفن
structure
U
نقشه نصب کابلها در شرکت یا ساختمان بران شبکه ها کامپیوتری و تلفن
structures
U
نقشه نصب کابلها در شرکت یا ساختمان بران شبکه ها کامپیوتری و تلفن
to take the p of any one
U
بدانگونه مشت بران کسی زدن که سخت دردگین شودیافالج گرد د
lead
U
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
leads
U
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
to hold any one to ransom
U
کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
prepossess
U
تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
sudarium
U
دستمال دور سر مسیح دستمالی که نقش صورت مسیح بران باشد
reckon
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
varies
U
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
vary
U
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
remarks
U
افهار داشتن افهار نظریه دادن
remark
U
افهار داشتن افهار نظریه دادن
remarked
U
افهار داشتن افهار نظریه دادن
remarking
U
افهار داشتن افهار نظریه دادن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
spaces
U
فاصله دادن فاصله داشتن
space
U
فاصله دادن فاصله داشتن
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorred
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
to have by heart
U
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
proffer
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorring
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resided
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
abhors
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
upkeep
U
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expand
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expanding
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expands
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
formation
U
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
televise
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifted
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifting
U
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
adjudged
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
developments
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdoes
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudging
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
development
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdo
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudges
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
allowances
U
جیره دادن فوق العاده دادن
indemnify
U
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
promulge
U
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
organization of the ground
U
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
advances
U
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
organizations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
square away
U
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
allowance
U
جیره دادن فوق العاده دادن
organization
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
greaten
U
درشت نشان دادن اهمیت دادن
organisations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
possess
U
داشتن
to have
U
داشتن
to hold
U
داشتن
owned
U
داشتن
to go hot
U
تب داشتن
owning
U
داشتن
owns
U
داشتن
to possess
U
داشتن
bear
U
داشتن
relieving
U
داشتن
redolence
U
بو داشتن
possesses
U
داشتن
lackvt
U
کم داشتن
possessing
U
داشتن
bears
U
در بر داشتن
bears
U
داشتن
to have possession of
U
داشتن
intercommon
U
داشتن
relieve
U
داشتن
wanted
U
کم داشتن
bear
U
در بر داشتن
relieves
U
داشتن
to hold a meeting
U
داشتن
doubted
U
شک داشتن
lacked
U
کم داشتن
doubting
U
شک داشتن
having
U
داشتن
have
U
داشتن
monogyny
U
داشتن یک زن
to be feverish
U
تب داشتن
to be in a f.
U
تب داشتن
doubt
U
شک داشتن
own
U
داشتن
to have f.
U
تب داشتن
doubts
U
شک داشتن
want
U
کم داشتن
lack
U
کم داشتن
lacks
U
کم داشتن
dispateh
U
گسیل داشتن
encumbered
U
باز داشتن
specialising
U
تخصص داشتن
fizzing
U
گاز داشتن
specialises
U
تخصص داشتن
plays
U
خلاصی داشتن
fizzes
U
گاز داشتن
dubitate
U
شک داشتن تردیدکردن
playing
U
خلاصی داشتن
specializing
U
تخصص داشتن
played
U
خلاصی داشتن
eloign
U
دورنگاه داشتن از
specialize
U
تخصص داشتن
play
U
خلاصی داشتن
dubitation
U
تردید داشتن
specializes
U
تخصص داشتن
fizz
U
گاز داشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com