English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (43 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
tingle U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
tingled U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
tingles U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
tingling U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
urticarial U خارش سوزش
urticaria U خارش سوزش
shoots U درد کردن سوزش داشتن
shoot U درد کردن سوزش داشتن
smarter U سوزش داشتن
smart U سوزش داشتن
smartest U سوزش داشتن
smarting U سوزش داشتن
smarts U سوزش داشتن
smarted U سوزش داشتن
inoxidize U از سوزش باز داشتن
urticant U خارش دار چیزی که خارش بیاورد
burn out U تمام شدن سوخت به طور غیرمنتظره خاتمه سوزش زمان خاتمه سوزش سوختن
itch U خارش کردن خاریدن
itched U خارش کردن خاریدن
itches U خارش کردن خاریدن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
tingled U حس خارش
pruritus U خارش
pruriency U خارش
tingling U حس خارش
tingle U حس خارش
psora U خارش
tingles U حس خارش
itched U خارش
itching U خارش
itchless U بی خارش
itches U خارش
scabies U خارش
scall U خارش
itch U خارش
dry scall U خارش
prurience U خارش
urticarial U بدن خارش
prurient U خارش دار
itchiness U احساس خارش
itching palm U کف خارش دار
urticaria U بدن خارش
prurigmous U خارش دار
itchy U خارش دار
scabietic U خارش دار
pruriginous U خارش دار
prurigo U خارش سخت
papula U برامدگی خارش دار
prurigo U مرض خارش پوست
urtication U ایجاد خارش وسوزش
paresthesia U اختلال حس لمس بصورت خارش
rashes U محل خارش یاتحریک روی پوست
rash U محل خارش یاتحریک روی پوست
irritations U سوزش
ignition U سوزش
nip U سوزش
irritation U سوزش
deflagration U سوزش
nipped U سوزش
combustion U سوزش
nips U سوزش
prickling U سوزش دار
causalgia U سوزش عصبی
abradant U سوزش اور
stings U خلش سوزش
progressive burning U سوزش تدریجی
burns U سوزش موادمنفجره
burn U سوزش موادمنفجره
nippy U سوزش دار
irritative U سوزش اور
caustic U سوزش اور
heartburn U سوزش معده
stinging U خلش سوزش
gas burning U سوزش گاز
irritants U سوزش اور
irritant U سوزش اور
abrasive سوزش آور
pyrosis U سوزش معده
urticant U سوزش دار
burning rate U نواخت سوزش
combustibility U قابلیت سوزش
sting U خلش سوزش
urticate U سوزش دادن
irritating U رنجاننده سوزش اور
dysuria U سوزش ادرار [پزشکی]
pangs U درد سوزش ناگهانی
pang U درد سوزش ناگهانی
painful urination U سوزش ادرار [پزشکی]
abrasives U سوزش اور سایا
irritatingly U بطور سوزش اور
painful urination U دش میزی [سوزش ادرار] [پزشکی]
dysuria U دش میزی [سوزش ادرار] [پزشکی]
alkali proof U مقاومت محلول سوزش اور
twinge U سوزش سرزنش وجدان دردشدیدوناگهانی
dysuria U ادرار همراه با سوزش واشکال
twinges U سوزش سرزنش وجدان دردشدیدوناگهانی
neutral burning U سوزش دوطرفه حبههای باروت خرج
funny bone <idiom> U جایی پشت آرنج که موقع ضربه سوزش وخارش میکند
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
vacillated U دل دل کردن تردید داشتن
vacillate U دل دل کردن تردید داشتن
vacillating U دل دل کردن تردید داشتن
vacillates U دل دل کردن تردید داشتن
withholding U مضایقه داشتن خودداری کردن
evinces U معلوم کردن ابراز داشتن
withhold U مضایقه داشتن خودداری کردن
hold forth U پیشنهاد کردن انتظار داشتن
celebrating U نگاه داشتن تقدیس کردن
withheld U مضایقه داشتن خودداری کردن
diverts U متوجه کردن معطوف داشتن
evince U معلوم کردن ابراز داشتن
celebrates U نگاه داشتن تقدیس کردن
partook U بهره داشتن طرفداری کردن
celebrate U نگاه داشتن تقدیس کردن
withholds U مضایقه داشتن خودداری کردن
impound U ضبط کردن نگه داشتن
divert U متوجه کردن معطوف داشتن
impounds U ضبط کردن نگه داشتن
diverted U متوجه کردن معطوف داشتن
impounding U ضبط کردن نگه داشتن
entertain U سرگرم کردن گرامی داشتن
entertained U سرگرم کردن گرامی داشتن
entertains U سرگرم کردن گرامی داشتن
impounded U ضبط کردن نگه داشتن
kithe U اعلام داشتن اعتراف کردن
rages U غضب کردن شدت داشتن
raged U غضب کردن شدت داشتن
rage U غضب کردن شدت داشتن
awards U مقرر داشتن اعطا کردن
awarding U مقرر داشتن اعطا کردن
awarded U مقرر داشتن اعطا کردن
award U مقرر داشتن اعطا کردن
aspire U ارزو کردن اشتیاق داشتن
evincing U معلوم کردن ابراز داشتن
aspiring U ارزو کردن اشتیاق داشتن
inhibit U باز داشتن و نهی کردن
treat U بحث کردن سروکار داشتن با
retain U ابقاء کردن نگاه داشتن
snifter U خرخر کردن زکام داشتن
imported U دخل داشتن به تاثیر کردن در
treated U بحث کردن سروکار داشتن با
inform U مستحضر داشتن اگاه کردن
aspired U ارزو کردن اشتیاق داشتن
inhibits U باز داشتن و نهی کردن
retained U ابقاء کردن نگاه داشتن
retains U ابقاء کردن نگاه داشتن
importing U دخل داشتن به تاثیر کردن در
To wish (long) for something. U آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
embosom U بغل کردن عزیز داشتن
head U ریاست داشتن بر رهبری کردن
retaining U ابقاء کردن نگاه داشتن
evinced U معلوم کردن ابراز داشتن
aspires U ارزو کردن اشتیاق داشتن
trut U اطمینان داشتن توکل کردن
treats U بحث کردن سروکار داشتن با
informs U مستحضر داشتن اگاه کردن
import U دخل داشتن به تاثیر کردن در
persuading U بران داشتن ترغیب کردن
persuades U بران داشتن ترغیب کردن
persuade U بران داشتن ترغیب کردن
to feel fear U احساس ترس کردن [داشتن]
to keep off U دورنگاه داشتن دفع کردن
informing U مستحضر داشتن اگاه کردن
play U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
plays U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
aims U قصد داشتن هدف گیری کردن
file U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
stereotyping U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotypes U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotype U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
aim U قصد داشتن هدف گیری کردن
avouch U مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
played U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
playing U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
withold U دریغ داشتن مضایقه کردن بازداشتن
aimed U قصد داشتن هدف گیری کردن
simulate U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
stereotypy U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
turn (someone) off <idiom> U ناراحت کردن،انزجار ، نفرت داشتن
envisaging U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
to shut in U تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
to respect persons U ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
simulating U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
envisage U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaged U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
filed U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
envisages U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
simulates U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
in touch <idiom> U بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
inhibitor U کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com