Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
staging
U
سوار کردن جا دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
roll on roll off
U
سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
Other Matches
staging
U
سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
embark
U
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked
U
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking
U
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks
U
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
to ride and tie
U
اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
cavalry
U
سوار نظامی سوار اسبی
transit area
U
منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
overhauls
U
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauled
U
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled
U
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhaul
U
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul
U
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling
U
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls
U
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling
U
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
modulating
U
سوار کردن
modulate
U
سوار کردن
take up
U
سوار کردن
assembled
U
سوار کردن
assemble
U
سوار کردن
modulates
U
سوار کردن
rigged
U
سوار کردن
rigs
U
سوار کردن
enchase
U
سوار کردن
mount
U
سوار کردن
rig
U
سوار کردن
fabricates
U
سوار کردن
assembles
U
سوار کردن
fabricated
U
سوار کردن
fabricate
U
سوار کردن
fabricating
U
سوار کردن
mounts
U
سوار کردن
horse guards
U
گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
jig
U
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
jigs
U
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
sets
U
سوار کردن جاانداختن
imbark
U
در کشتی سوار کردن
pick up
U
سوار کردن مسافر
modulates
U
سوار کردن موج
rodeos
U
سوار کاری کردن
rodeo
U
سوار کاری کردن
setting up
U
سوار کردن جاانداختن
to give somebody a lift
U
کسی را سوار کردن
mounting
U
سوار کردن وسایل
modulating
U
سوار کردن موج
entrain
U
سوار کردن کشیدن
installs
U
سوار کردن جادادن
to give somebody a ride
U
کسی را سوار کردن
modulate
U
سوار کردن موج
install
U
سوار کردن جادادن
set
U
سوار کردن جاانداختن
installing
U
سوار کردن جادادن
assembles
U
سوار کردن قطعات
assembled
U
سوار کردن قطعات
setting up apparatus
U
دستگاه سوار کردن
embarks
U
درکشتی سوار کردن
embarking
U
درکشتی سوار کردن
embarked
U
درکشتی سوار کردن
embark
U
درکشتی سوار کردن
to take ship
U
در کشتی سوار کردن
assemble
U
سوار کردن قطعات
take on
U
مسافر سوار کردن
assemblages
U
انجمن عمل سوار کردن
juryrig
U
سوار کردن موقت وسایل
mounting
U
اسباب سوار شدن یا کردن
erect
U
بناکردن سوار یا نصب کردن
erected
U
بناکردن سوار یا نصب کردن
removable
U
قابل سوار و پیاده کردن
assemblage
U
انجمن عمل سوار کردن
erecting
U
بناکردن سوار یا نصب کردن
erects
U
بناکردن سوار یا نصب کردن
remount
U
برگشتن دوباره سوار کردن
remounts
U
برگشتن دوباره سوار کردن
remounted
U
برگشتن دوباره سوار کردن
remounting
U
برگشتن دوباره سوار کردن
To pick up a passenger.
U
مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
piggybacks
U
پرپشت یاشانه سوار شدن کول کردن
port of embarkation
U
بندر سوار شدن یا بار کردن کالاها
the setting of a gem
U
سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
ramps
U
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
piggyback
U
پرپشت یاشانه سوار شدن کول کردن
ramp
U
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
cavalry man
U
سوار در سوار نظام
piggyback
<idiom>
U
روی کتف نشاندن ،پشت خود سوار کردن
stage
U
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
assembly
U
بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
stages
U
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
assemble
U
سوار کردن گردهمایی کردن
assembles
U
سوار کردن گردهمایی کردن
mounts
U
قنداق سوار کردن بر پا کردن
assembled
U
سوار کردن گردهمایی کردن
mount
U
قنداق سوار کردن بر پا کردن
to give one a lift
U
کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
rail loading
U
سوار کردن بار یا پرسنل روی درزینهای راه اهن
roll on roll off
U
روش سوار وپیاده کردن بار روی غلطک حمال
transfer loader
U
دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
floppies
U
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy
U
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy disks
U
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy discs
U
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy disk
U
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
disciplining
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
modulation
U
سوار کردن امواج انرژی روی امواج الکترومغناطیسی برای ارسال
mounting
U
وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
horse
U
اسب دار کردن سوار اسب کردن
reassemble
U
بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembles
U
بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembling
U
بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembled
U
بستن قطعات سوار کردن قطعات
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
innocent passage
U
مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
troopers
U
سوار
pieces
U
سوار
in the saddle
U
سوار
trooper
U
سوار
outside ofa horse
U
سوار
horseback
U
سوار
piece
U
سوار
horsewoman
U
سوار
horsewomen
U
سوار
board
U
سوار
boarded
U
سوار
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
horse man
U
اسب سوار
tobogganist
U
سورتمه سوار
horsewomen
U
سوار اسب
ride
U
سوار شدن
rides
U
سوار شدن
horseman
U
اسب سوار
armored cavalry
U
سوار زرهی
horseman
U
سوار کار
horse breaker
U
چابک سوار
tobogganer
U
سورتمه سوار
board surfer
U
موج سوار
biker
U
دوچرخه سوار
equitant
U
سوار بر اسب
equestrienne
U
زن اسب سوار
bicyclist
U
دوچرخه سوار
acheval
U
سوار بر اسب
boaters
U
زورق سوار
horsewoman
U
سوار اسب
skim boarder
U
موج سوار
surfer
U
موج سوار
get in
U
سوار شدن
mounted
U
سوار شده
chevalier
U
سوار دلاور
up
U
سوار براسب سر پا
upped
U
سوار براسب سر پا
upping
U
سوار براسب سر پا
vedette
U
قراول سوار
washine
U
موج سوار زن
boot and saddle
U
سوار شوید
get on
U
سوار شدن
biker
U
موتورسیکلت سوار
horsemen
U
اسب سوار
motorists
U
ماشین سوار
cantered
U
سوار اسب
cavalier
U
سرباز سوار
cantering
U
سوار اسب
cavalier
U
اسب سوار
canters
U
سوار اسب
mount
U
سوار شدن بر
cyclist
U
دوچرخه سوار
cyclists
U
دوچرخه سوار
on stilts
U
سوار چوب پا
on shipboard
U
سوار کشتی
canter
U
سوار اسب
Mts
U
سوار شدن
Mt
U
سوار شدن
jockeys
U
چابک سوار
equestrian
U
اسب سوار
equestrian
U
چابک سوار
cavalry
U
سوار زرهی
mounts
U
سوار شدن بر
motorist
U
ماشین سوار
riders
U
سوار کار
horseback
U
سوار براسب
rider
U
سوار کار
on board a ship
U
سوار کشتی
modulation
U
سوار سازی
reinsman
U
اسب سوار
jockey
U
چابک سوار
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to hitch
U
مجانی سوار شدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com