English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 86 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Every three days . U سه روز درمیان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
break in U درمیان صحبت کسی دویدن
break-in U درمیان صحبت کسی دویدن
break-ins U درمیان صحبت کسی دویدن
in U :درمیان گذاشتن جمع کردن
in- U :درمیان گذاشتن جمع کردن
gofer U کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
gofers U کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
gophers U کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
enclose U درمیان گذاشتن
encloses U درمیان گذاشتن
enclosing U درمیان گذاشتن
intermediate U درمیان اینده مداخله کننده
amidst U درمیان
alternate U یک درمیان
alternate U یک درمیان امدن متناوب
alternated U یک درمیان
alternated U یک درمیان امدن متناوب
alternates U یک درمیان
alternates U یک درمیان امدن متناوب
amid U درمیان
midst U درمیان
adopt U درمیان خود پذیرفتن
adopting U درمیان خود پذیرفتن
adopts U درمیان خود پذیرفتن
interject U درمیان انداختن
interjected U درمیان انداختن
interjecting U درمیان انداختن
interjects U درمیان انداختن
mediate U واقع درمیان غیر مستقیم
mediate U درمیان واقع شدن
mediated U واقع درمیان غیر مستقیم
mediated U درمیان واقع شدن
mediates U واقع درمیان غیر مستقیم
mediates U درمیان واقع شدن
mediating U واقع درمیان غیر مستقیم
mediating U درمیان واقع شدن
affiliate U درمیان خودپذیرفتن
affiliated U درمیان خودپذیرفتن
affiliates U درمیان خودپذیرفتن
affiliating U درمیان خودپذیرفتن
between U درمیان
among U درمیان درزمرهء
across U ازاین سو بان سو درمیان
altern U یک درمیان
amid ships U درمیان کشتی
amidships U درمیان کشتی
bass viol U ویالن بزرگ بم که درمیان زانوهاگذاشته شود
betwixt U درمیان
bran pie U فرف بزرگ پراز سبوس که اسباب بازیهایی درمیان ان پنهان می کنند
canoness U زنی که درمیان جامعه مذهبی یادانشکدهای با سایراهل ان زندگی کند
cross file U یک درمیان در دو جهت قراردادن
d. about U یک روز درمیان
every other d. U یک روز درمیان
every other day U یک روز درمیان
double space U یک خط درمیان نوشتن
endobiotic U زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
epenthesis U الحاق حرفی درمیان کلمه
epizootic U منتشر شونده درمیان جانوران
extensiontable U میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
in between U درمیان
tween U درمیان
intercurreace U مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
intercurrent U مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
interlucent U درمیان درخشنده
interscholastic U واقع شونده درمیان اموزشگاه ها
intervale U پارچهای از زمین پست درمیان تپههای یا در کناررودها
intra U پیشوند بمعنی در داخل ودرتوی و در درون و درمیان
medially U چنانکه درمیان باشد
midship U واقع درمیان کشتی
pierglass U اینه قدی درمیان دوپنجره
pyrenran U وابسته به کوهای PYRENEES درمیان فرانسه و اسپانی
quadrages imal U وابسته به چله روزه وپرهیزکه درمیان نصارامعمول است
ruderal U روینده درمیان مواد پوسیده وفاسد
storage interleaving U درمیان انباره جای دادن
to get in a word edgeways U سخنی درمیان حرف ادم پرگوپراندان
to knit peace between nations U ملت هاراباهم اشتی دادن صلح درمیان ملل منعقدکردن
to put in U درمیان اوردن نقل قول کردن
to run the gauntlet U درمیان دوردیف ازمردم گرفتارشدن وازدوسوازاردیدن
to stand across the road U درمیان جاده ایستادن
triggerman U ادمکش سریع العمل درمیان جماعت اوباش
triple space U دو خط درمیان کردن
twixt U درمیان
water plate U بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
Among the people . U درمیان مردم
Every other day . On alternate days . U یکروز درمیان
Partial phrase not found.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com