Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 179 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
kieselguhr
U
سنگ چخماق ته نشسته درساختن دینامیت بکارمیرود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
nitrobenzene
U
ابگونهای که بوی روغن بادام تلخ میدهدو درساختن رنگهای جوهری بکار میرود
dynamited
U
دینامیت
powder
U
دینامیت
dynamiting
U
دینامیت
powdering
U
دینامیت
powders
U
دینامیت
dynamite
U
دینامیت
dynamnite
U
دینامیت
dynamites
U
دینامیت
dynamiter
U
بکاربرنده دینامیت
gelatin dynamite
U
دینامیت ژلاتینی
fusee
U
فتیله دینامیت
rendrock
U
دینامیت خاره شکن
dynamites
U
با دینامیت ترکاندن منفجر کردن
dynamited
U
با دینامیت ترکاندن منفجر کردن
dynamite
U
با دینامیت ترکاندن منفجر کردن
dynamiting
U
با دینامیت ترکاندن منفجر کردن
sedent
U
نشسته
soapless
U
نشسته
sedimentary
U
ته نشسته
sitting
U
نشسته
sedentary
U
نشسته
sittings
U
نشسته
sejant
U
نشسته
aground
U
به گل نشسته
hammer
U
چخماق
sear
U
چخماق
hammered
U
چخماق
seared
U
چخماق
hammers
U
چخماق
sears
U
چخماق
striker
U
چخماق
strikers
U
چخماق
hammerless
U
بی چخماق
gunlock
U
چخماق
crouch start
U
استارت نشسته
sprint start
U
استارت نشسته
superannuated
U
باز نشسته
vega
U
کرکس نشسته
aground
U
بگل نشسته
sitting position
U
وضعیت نشسته
fretty
U
چرک نشسته
stranded
U
بگل نشسته
aground
U
به خشکی نشسته
flints
U
سنگ چخماق
cock
U
چخماق تفنگ
flint
U
سنگ چخماق
hammers
U
ماشه چخماق
hammers
U
چخماق تفنگ
hammered
U
ماشه چخماق
silex
U
سنگ چخماق
fire stone
U
سنگ چخماق
firestone
U
سنگ چخماق
sear stop
U
مانع چخماق
cocking
U
چخماق تفنگ
rowet
U
چخماق تفنگ
pyrites
U
سنگ چخماق
hammer
U
چخماق تفنگ
cocks
U
چخماق تفنگ
hammered
U
چخماق تفنگ
hammer
U
ماشه چخماق
herculis
U
بر زانو نشسته راقص
zazen
U
پایان استراحت نشسته
He was sitting on my left (left side)
U
طرف چپ من نشسته بود
Zen
U
استراحت بحالت نشسته
hercules
U
بر زانو نشسته راقص
gunflint
U
سنگ چخماق تفنگ
firing lever
U
چخماق دستگیره اتش
dogs
U
دستگیره در چخماق تفنگ
locks
U
قفل چخماق تفنگ
chert
U
یک نوع سنگ چخماق
lock
U
قفل چخماق تفنگ
half cock
U
چخماق در حال نیم پا
dog
U
دستگیره در چخماق تفنگ
dogging
U
دستگیره در چخماق تفنگ
Dust has accumulated
[settled]
on the chairs.
روی صندلی ها خاک نشسته
She was sitting in the corner of the room .
U
گوشه اتاق نشسته بود
ambush
U
سربازانی که درکمین نشسته اند
jackson haines spin
U
چرخیدن روی یک پا در حالت نشسته
saddlefast
U
محکم روی زین نشسته
ambushed
U
سربازانی که درکمین نشسته اند
ambushes
U
سربازانی که درکمین نشسته اند
ambushing
U
سربازانی که درکمین نشسته اند
She was sitting on my right.
U
سمت راست من نشسته بود
valdez
U
پرت بالانس از حالت نشسته
flint
U
سنگ اتشزنه ریگ چخماق
flints
U
سنگ اتشزنه ریگ چخماق
taconite
U
سنگ چخماق دارای اهن کم
flushwork
U
[شکاف سنگ چخماق با ضربه]
You are a back seat drive.You are on the sidelines.
U
کنا رگود نشسته یی ومی گی لنگش کن
my neighbour at dinner
U
کسیکه سر ناهار پهلوی من نشسته است
metronomes
U
بکارمیرود
metronome
U
بکارمیرود
cocking
U
چخماق کشیدن ضربه زدن به چاشنی
flaker
U
الت تنکه کردن سنگ چخماق
silicify
U
تبدیل به سنگ چخماق یا درکوهی کردن
cocks
U
چخماق کشیدن ضربه زدن به چاشنی
cock
U
چخماق کشیدن ضربه زدن به چاشنی
split lean
U
پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
chert
U
نوعی سنگ چخماق که ریزدانه و متراکم است
basalt
U
نوعی سنگ چخماق یااتش فشانی سیاه
totake
U
شخص بست نشسته یاپناهنده را دستگیر یا ازاد کردن
he stroked
U
درعقب کرجی نشسته پارومیزدبدان سام که پاروزنان دیگر .....میزدند
blacktop
U
موادقیری که درساختمان اسفالت بکارمیرود
sienna
U
که برای رنگهای روغنی بکارمیرود
corn popper
U
غربالی که دربودادن ذرت بکارمیرود
hyphen
U
خط پیوند در موارد زیر بکارمیرود
hyphens
U
خط پیوند در موارد زیر بکارمیرود
ticks
U
نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
ticked
U
نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
tick
U
نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
pergameneous
U
مانند پوستی که برای نوشتن بکارمیرود
basket weave pattern
U
طرح شطرنجی که در کارهای بنایی بکارمیرود
corporale
U
پارچهای که هنگام عشاء ربانی بکارمیرود
capital expenditure
U
هزینهای که برای بهبودسرمایه وافزایش ان بکارمیرود
flat boat
U
یکجوردوبه پهن که دررودخانههای کم عمق بکارمیرود
ballast
U
سنگینی شن و خرده سنگی که درراه اهن بکارمیرود
law french
U
اصطلاحات امیخته با فرانسه که در زبان حقوقی بکارمیرود
metonym
U
لغت وکلمهای که بصورت کنایه یا مجاز بکارمیرود
jacob's staff
U
چوبی که نوک اهنی داردودرزمین پیمایی بکارمیرود
knick knack
U
چیزقشنگ وکم بهاکه بیشتربرای ارایش بکارمیرود
esparto
U
یکجورجگن دراسپانیاکه برای بافندگی وکاغذسازی بکارمیرود
pullicate
U
پارچهای که برای درست کردن دستمال رنگی بکارمیرود
line drawings
U
خطوط جامدی که برای خط کشی در صفحه چاپی بکارمیرود
forth
U
این کلمه بصورت پیشوند نیزبامعانی فوق بکارمیرود
line drawing
U
خطوط جامدی که برای خط کشی در صفحه چاپی بکارمیرود
sprag
U
قطعه چوب یا الواری که بعنوان شمع درمعدن بکارمیرود
mopped
U
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
fearnought
U
یکجورپارچه کلفت پشمی که برای جامه ملوانان بکارمیرود
herbicide
U
عاملی که برای از بین بردن علف ها وگیاهان بکارمیرود
mop
U
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
tallow
U
پیه نهنگ وغیره که برای شمع سازی بکارمیرود
ack
U
علامتی در ارتباطات و بی سیم و تلفن که بجای حرف A بکارمیرود
hep
U
حرف ندا که برای دستور یاامریه به نظامیان بکارمیرود
noughts and crosses
U
یکجور دوز بازی که نشانهای صفرو چلیپادران بکارمیرود
mops
U
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopping
U
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
forrel
U
یکجور پوست که برای جلدکردن دفترهای حساب بکارمیرود
kino
U
شیره یکجورگیاه که ماننداست بکات هندی ودرداروسازی و....بکارمیرود
amulet
U
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
herbicides
U
عاملی که برای از بین بردن علف ها وگیاهان بکارمیرود
forel
U
یکجور پوست که برای جلدکردن دفترهای حساب بکارمیرود
tape line
U
تسمه فلزی وباریک که برای اندازه گیری بکارمیرود
amulets
U
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
gimbals
U
اسبابی که برای ترازنگاهداشتن قطب نماوچیزهای دیگر در دریا بکارمیرود
fumigant
U
ماده فراری که بعنوان ضدعفونی برای دفع افات بکارمیرود
catgut
U
روده گربه وغیره که برای بخیه زدن درجراحی بکارمیرود
macedoine
U
مخلوطی ازسبزیجات پخته که در سالاد یاروی لرزانک وامثال ان بکارمیرود
palmyra
U
یکجور نخل درهندو سیلان که برگ ان برای بوریابافی بکارمیرود
eudiometer
U
اسبابی که جهت اندازه گیری حجمی و تجزیه گازها بکارمیرود
catapulted
U
هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
gimbal ring
U
اسبابی که برای ترازنگاهداشتن قطب نما وچیزهای دیگر در دریا بکارمیرود
catapult
U
هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
palmitic
U
اسیدی که در روغن خرماوبرخی روغنهای دیگریافت میشود درشمع سازی بکارمیرود
puncheon
U
ستونی کوتاه که بجای تحمل بار تیر در بین دو پایه بکارمیرود
catapulting
U
هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
catapults
U
هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
marking ink
U
مداد رنگی پاک نشدنی که برای رنگ زنی و نشان گذاری بکارمیرود
parcel paper
U
یکجور کاغذ خرمایی رنگ ومخکم که برای پیچیدن بستههای پستی بکارمیرود
milk of magnesia
U
مایع شیری رنگی که هیدرکسید منیزیم است وبعنوان ضد اسید وملین بکارمیرود
cellulose nitrate
U
ترموپلاستیکی متشکل ازسلولز و اسیداستیک که درمواد منفجره دوپها وپلاستیکهای ساختمانی بکارمیرود
bulb angle
U
جزء ساختمانی که معمولابعنوان ستون یا پایه بکارمیرود و به شکل دایرهای یاچند وجهی میباشد
time is the great healer
<proverb>
U
سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل بیرون نمی توان کرد الا به روزگاران
basalt
U
نوع سنگ چخماق یا اتش نشانی سیاه مرمر سیاه
wool in the grease
U
پشم نشسته پشم تازه چیده
The place was fully packed .
U
گوش تا گوش آدم نشسته بود
crocus cloth
U
پارچه زبری که اکسید فریک قرمزرنگ فریف و ریزسایندهای روی سطح ان قرارگرفته و برای جلا دادن فلزات بکارمیرود
burger
U
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers
U
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
lazy tongs
U
چنگ کهای زبانه دار یا قلاب دار که بزرگ وکوچک میشودوبرای اویختن لباس وغیره بکارمیرود
liftjet
U
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
sennet
U
علف صاف یا حصیریا پوست درخت یا برگ خرماکه برای ساختن کلاه حصیری وخانههای حصیری بکارمیرود
sennit
U
علف صاف یا حصیریا پوست درخت یا برگ خرماکه برای ساختن کلاه حصیری وخانههای حصیری بکارمیرود
blueprint
U
نوعی چاپ عکاسی که زمینه ان ابی ونقش ان سفید است چاپ اوزالیدکه برای کپیه نقشه ورسمهای فنی بکارمیرود
blueprints
U
نوعی چاپ عکاسی که زمینه ان ابی ونقش ان سفید است چاپ اوزالیدکه برای کپیه نقشه ورسمهای فنی بکارمیرود
linecut
U
صفحه چاپی که فقط روی ان خط کشی شده باشدوبرای خط کشی کاغذ وغیره بکارمیرود و block lineوengraving line نیز نامیده میشود
compass rose
U
دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
alpha herculis
U
الفا- زانو زده الفا- بر زانو نشسته
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com