English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
silex U سنگ سیلیس که دردندانسازی مصرف دارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lactose U قند شیر بفرمول 11O22H 21C که مصرف طبی دارد
life cycle hypothesis U فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
galbanum U نوعی صمغ زرد رنگ که از گیاهی شبیه انقوزه گرفته میشود و مصرف طبی دارد
kratom U [درختی همیشه بهار و در عین حال برگریز استوایی که از خانواده قهوه است و برگش مصرف داروئی دارد]
silica U سیلیس
silicic U مشتق از سیلیس
silicifoeous U سیلیس دار
siliconize U سیلیس دار کردن
siliceous sandstone U ماسه سنگ سیلیس
silliceous limestone U سنگ اهک سیلیس دار
siliciferous U دارای سیلیس یا سیلیکون زیاد
silicate U باسیلیکا یا سیلیس ترکیب کردن
silicic U سیلیس دار دارای سیلیکون
average propensity to consume U میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
diminishing utility U اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
consumer logistics U امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
silicicolous U رشد کننده در نواحی سیلیس دار
scalar U متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
power consumer U مصرف انرژی مصرف توان
margin propensity to consume U تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
. The car is gathering momentum. U اتوموبیل دارد دور بر می دارد
pigou effect U اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
Walls have ears <idiom> U دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value U براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
enclave economices U اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears U دیوار موش دارد موش گوش دارد
wasteful U مصرف
consumerism U مصرف
aggregate consumption U مصرف کل
waste U بی مصرف
wastes U بی مصرف
overall consumption U مصرف کل
income consumption curve U مصرف
sodden U بی مصرف
consumption U مصرف
usage U مصرف
usages U مصرف
wasters U مصرف
waster U مصرف
extravagant U مصرف
comsumption U مصرف
disposal U مصرف
otiose U بی مصرف
consumption possibility line U حد مصرف
expenditure U مصرف
expense U مصرف
unemployed U بی مصرف
of no a U بی مصرف
offtake U مصرف
good for nothing U بی مصرف
expendable U مصرف پذیر
capital consumption U مصرف سرمایه
unproductive consumption U مصرف بیهوده
utilizable <adj.> U قابل مصرف
rival consumption U مصرف رقابتی
dismantling U بی مصرف کردن
consumed U مصرف کردن
consumption rate U میزان مصرف
consumption rate U اهنگ مصرف
consumption schedule U جدول مصرف
consumes U مصرف کردن
consumption theory U نظریه مصرف
throw away U چیز بی مصرف
fuel consumption U مصرف سوخت
optional consumption U مصرف اختیاری
disposable U مصرف شدنی
home consumption U مصرف خانگی
autonomous consumption U مصرف مستقل
rate of consumption U نرخ مصرف
expenditure credit U اعتبار مصرف
gasoline consumption U مصرف بنزین
ready use U اماده مصرف
ready for use U اماده مصرف
usage rate U نرخ مصرف
use up U مصرف کردن
domestic consumption U مصرف خانگی
energy consumption U مصرف انرژی
excise tax U مالیات بر مصرف
consume U مصرف کردن
exhausted U مصرف شده
inconsumable U مصرف نکردنی
conspicious consumption U مصرف تجملی
conspicuious consumption U مصرف تجملی
spends U مصرف کردن
expenditure U میزان مصرف
eats U مصرف کردن
idle stock U موجودی بی مصرف
eat U مصرف کردن
to use up U مصرف کردن
consumer brand U کالای پر مصرف
consumable U مصرف شدنی
high mass consumption U مصرف انبوه
bootless U بی مصرف بی علاج
home use entry U اعلامیه مصرف
induced consumption U مصرف القائی
induced consumption U مصرف تشویقی
industrial consumption U مصرف صنعتی
dismantles U بی مصرف کردن
dismantled U بی مصرف کردن
dismantle U بی مصرف کردن
transitory consumption U مصرف انتقالی
transitory consumption U مصرف گذرا
coefficient of utility U ضریب مصرف
consumption rate U نواخت مصرف
irrigation consumption U مصرف ابیاری
spend U مصرف کردن
consumption possibility line U خط امکانات مصرف
rag U بی مصرف شدن
rags U بی مصرف شدن
consumption function U تابع مصرف
internal power U مصرف داخلی
internal consumption U مصرف داخلی
home consumption U مصرف داخلی
utilization U مصرف بکاربری
using U استعمال مصرف
partial substitution U جانشینی مصرف
peak load U بحبوحه مصرف
exploitation [utilization] U مورد مصرف
usage U مورد مصرف
uses U استعمال مصرف
use U استعمال مصرف
consumer U مصرف کننده
abusing U سوء مصرف
abuses U سوء مصرف
abused U سوء مصرف
abuse U سوء مصرف
throwaway U یکبار مصرف
TAN [Transaction authentication number] U رمز یکبار مصرف
using U مورد مصرف
utilisation [British] U مورد مصرف
utilization U مورد مصرف
usages U موارد مصرف
utilisations U موارد مصرف
consumers U مصرف کننده
utilizations U موارد مصرف
recive U مصرف کنید
utilisable [British] <adj.> U قابل مصرف
put away U مصرف کردن
users U مصرف کننده
consumerism U مصرف گرایی
present consumption U مصرف حال
present consumption U مصرف جاری
power consumption U مصرف قدرت
power consumer U مصرف برق
productive consumption U مصرف مولد
propensity to consume U تمایل به مصرف
propensity to consume U گرایش به مصرف
mass consumption U مصرف انبوه
mass consumption U مصرف کلان
power consumption U مصرف برق
user U مصرف کننده
maximum power demand U مصرف حداکثر
private consumption U مصرف خصوصی
utilisable [British] <adj.> U مصرف کردنی
permanent consumption U مصرف دائمی
suitable <adj.> U قابل مصرف
applicable <adj.> U مصرف کردنی
suitable <adj.> U مصرف کردنی
applicable <adj.> U قابل مصرف
usable <adj.> U مصرف کردنی
useful <adj.> U مصرف کردنی
utilizable <adj.> U مصرف کردنی
per capita water consumption U مصرف سرانه اب
shelf life U تاریخ مصرف
usable <adj.> U قابل مصرف
useful <adj.> U قابل مصرف
national consumption U مصرف ملی
per capita consumption U مصرف سرانه
tertiary consumers U مصرف کنندگان سومین
consumer behaviour U رفتار مصرف کننده
baubles U چیزقشنگ وبی مصرف
to be on the strain U زیاد مصرف شدن
to lay up in a napkin U بی مصرف نگاه داشتن
utilizable U قابل استفاده مصرف
expendable property U اماد مصرف شدنی
var hour meter U کنتور مصرف کور
metre U کنتور مصرف سنج
dissaving U مصرف بیش از درامد
metres U کنتور مصرف سنج
consumable supplies U اماد مصرف شدنی
age of mass consumption U عصر مصرف انبوه
excess meter U کنتور مصرف اضافی
volt ampere hour meter U کنتور مصرف فاهری
consumer surplus U نصیب مصرف کننده
bauble U چیزقشنگ وبی مصرف
total consumption burner U مشعل تمام مصرف کن
soverignty of the consumer U حاکمیت مصرف کننده
consumer sovereignty U حاکمیت مصرف کننده
gewgaws U چیز قشنگ بی مصرف
consumer psychology U روانشناسی مصرف کننده
consumer protection U حمایت از مصرف کننده
consumer's choice U انتخاب مصرف کننده
consumers cooperative company U شرکت تعاونی مصرف
consumer equilibrium U تعادل مصرف کننده
inputted U نیروی مصرف شده
consumerism U حمایت از مصرف کننده
input U نیروی مصرف شده
gewgaw U چیز قشنگ بی مصرف
unproductive consumption U مصرف غیر مولد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com